بریده کتابهای شرق بنفشه مهرنوش 1402/12/3 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 134 پدر همیشه میگفت شکوه و ناله نکن از زندگی.طوری زندگی کن که مرگ به قصد تو و برای تو بیاید،نه که سر راهش از کنارت بگذرد. چنان برو که از پا افتاده باشد وقتی به تو میرسد. 0 26 T/\H/\ 1403/1/16 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 98 چه دریاهای آبی زیر آفتاب، چه جنگلهای یشمی در رگبارهای گرم، چه خسوف ها با خوشیِ جفت بودن با هم که نمیبینیم و میمیریم. چه کودکانی که شاد نمیکنیم و میمیریم. چه ستمها که هست و مرگشان را نعره نمیکشیم و میمیریم. 0 0 فاطمه زهرا 1403/7/24 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 6 نمیدانی چقدر آرزو دارم که یکبار با آن چشمهایت، به خاطر من به من نگاه کنی. یک گلدان گلی میشوم که نقش چشمهایت روی آن کشیده شده. میروم زیر خاک که هزار سال دیگر برسم دست آدمی که بدون ترس بتواند بگوید دوستت دارم. 0 0 T/\H/\ 1403/1/15 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 59 صدایت روی بوی بهار نارنج میلغزد. از جنس همان میشود. صدایت در بهار بهار است، صدایت در زمستان بهار است. حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خط کاتبی که تو را مینویسد... 0 1 فاطمه زهرا 1403/7/24 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 10 آیهای بخوان؛ آیه نیست این که گفتهاند دو با دو میشود چهار. دو دست عاشق با دو دست معشوق میشود یک. 0 0 فاطمه زهرا 1403/8/4 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 36 چقدر بچهایم برای این دنیا. 0 2 T/\H/\ 1403/1/14 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 10 من به باورِ عشق دیگران محتاجم. غبار متفرق تنم را بازگردانده، مجموع میکند ارواحِ تنم را. اگر مهر نورزید، میمیرم باز و پراکنده میشوم به کوزهها در سردابه های مخفی شراب. 0 10 T/\H/\ 1403/1/14 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 36 نسیم شامگاهی برای تنهایی میوزد. دف در سنگ برای تنهایی میکوبد و روح تاک، برلی تنهایی سماع کُندش را به سوی آسمان میپیچد. همهی اینها هست و هست،و گلایهای نیست جز اینکه چرا غم و مَلک، با هم، بعضی را برمیگزینند، در فراق فراق و وصال مدام... 0 1 T/\H/\ 1403/1/16 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 97 _همه اینها، این همه نوشتم، چه فایده؟ کجا یه ذره درس شد؟ بدتر میشه. رجاله ها میفهمن دستشون رو شده، قایم ترش میکنن... پیشونیم رو میزنم به دیوار که منگ بشم، نشنوم صدای کلهها رو، بلندتر میشن... 0 0
بریده کتابهای شرق بنفشه مهرنوش 1402/12/3 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 134 پدر همیشه میگفت شکوه و ناله نکن از زندگی.طوری زندگی کن که مرگ به قصد تو و برای تو بیاید،نه که سر راهش از کنارت بگذرد. چنان برو که از پا افتاده باشد وقتی به تو میرسد. 0 26 T/\H/\ 1403/1/16 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 98 چه دریاهای آبی زیر آفتاب، چه جنگلهای یشمی در رگبارهای گرم، چه خسوف ها با خوشیِ جفت بودن با هم که نمیبینیم و میمیریم. چه کودکانی که شاد نمیکنیم و میمیریم. چه ستمها که هست و مرگشان را نعره نمیکشیم و میمیریم. 0 0 فاطمه زهرا 1403/7/24 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 6 نمیدانی چقدر آرزو دارم که یکبار با آن چشمهایت، به خاطر من به من نگاه کنی. یک گلدان گلی میشوم که نقش چشمهایت روی آن کشیده شده. میروم زیر خاک که هزار سال دیگر برسم دست آدمی که بدون ترس بتواند بگوید دوستت دارم. 0 0 T/\H/\ 1403/1/15 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 59 صدایت روی بوی بهار نارنج میلغزد. از جنس همان میشود. صدایت در بهار بهار است، صدایت در زمستان بهار است. حرف بزن، من تا ابد به صدایت گوش میدهم تا نقطهای شوم در خط کاتبی که تو را مینویسد... 0 1 فاطمه زهرا 1403/7/24 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 10 آیهای بخوان؛ آیه نیست این که گفتهاند دو با دو میشود چهار. دو دست عاشق با دو دست معشوق میشود یک. 0 0 فاطمه زهرا 1403/8/4 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 36 چقدر بچهایم برای این دنیا. 0 2 T/\H/\ 1403/1/14 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 10 من به باورِ عشق دیگران محتاجم. غبار متفرق تنم را بازگردانده، مجموع میکند ارواحِ تنم را. اگر مهر نورزید، میمیرم باز و پراکنده میشوم به کوزهها در سردابه های مخفی شراب. 0 10 T/\H/\ 1403/1/14 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 36 نسیم شامگاهی برای تنهایی میوزد. دف در سنگ برای تنهایی میکوبد و روح تاک، برلی تنهایی سماع کُندش را به سوی آسمان میپیچد. همهی اینها هست و هست،و گلایهای نیست جز اینکه چرا غم و مَلک، با هم، بعضی را برمیگزینند، در فراق فراق و وصال مدام... 0 1 T/\H/\ 1403/1/16 شرق بنفشه شهریار مندنی پور 3.4 3 صفحۀ 97 _همه اینها، این همه نوشتم، چه فایده؟ کجا یه ذره درس شد؟ بدتر میشه. رجاله ها میفهمن دستشون رو شده، قایم ترش میکنن... پیشونیم رو میزنم به دیوار که منگ بشم، نشنوم صدای کلهها رو، بلندتر میشن... 0 0