بریدههای کتاب بازگشت سید :) 1403/4/19 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 29 0 1 حــدیث کریمی 1402/3/30 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 26 بخشی از زندگی روبرو شدن با شکست هاست... و گاهی این شکست ها آدمهایی هستند که روزی عاشقانه دوستشان داشته ای! 0 7 پریسا اسدی 1403/2/11 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 41 صبح که بشود همهچیز بهتر خواهد شد. روشنی که بازگردد امید هم باز خواهد آمد. یاس توهمی بیش نیست، بازیای است که تاریکی سر ما درمیآورد. 0 1 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1404/1/8 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 50 0 0 پروانه؛ 1403/6/1 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 31 زندگی را نمی توان مهار کرد، تنها می توان از سر گذراند:) 0 5 محمّد شیخالاسلامی 1402/10/16 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 228 بعضی ذهنها کششِ تغییرِ واقعیتِ زندگیشان را ندارند و لطماتِ جانبیِ اقداماتِ چنین افرادی هم فاجعهبار است. 0 11 °ستایش° 1402/8/6 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 452 زندگیای که در آن بشود با تقلب سختیها را دور زد، زندگی نیست. وجود ما چیزی نیست که برای احتراز از درد و رنج بشود آن را مهندسی یا بهینه کرد. انسان بودن یعنی همین. یعنی زیباییها و رنجها باهمند و هیچ کدام بدون دیگری معنایی ندارند. 2 22 𝑮𝒉𝒂𝒛𝒂𝒍𝒆𝒉 1403/5/29 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 74 آدم ها مأیوسمان می کنند.بدنمان مأیوسمان می کند.خودمان خودمان را مأیوس میکنیم. 0 14 دریا 1403/5/12 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 9 بری ساتن اتومبیلش را جلوی در ورودی اصلی ساختمان پو در خط ویژهی امدادرسانی متوقف میکند. نمای بیرونی ساختمان پو، که برجی است به سبک معماری آرتدکو، زیر نور سفید چراغهای بیرونیاش میدرخشد. از فورد مدل کراونویک خود پیاده میشود، با عجله از پیاده رو عبور میکند و از در گردان وارد لابی ساختمان میشود. پاراگراف اولی 0 3 تتیس 1403/5/30 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 365 «حتی من رو نخواهی شناخت» « روح من روح تو رو میشناسه.حالا هروقت که می خواد باشه» 0 0 پروانه؛ 1403/6/3 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 216 ما آدم ها هرچی که نباشیم موجوداتی هستیم که خیلی خوب میتونیم خودمون رو با همچی سازگار کنیم. 0 7 سید :) 1403/4/19 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 41 1 20 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1404/1/8 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 36 0 0 پروانه؛ 1403/6/1 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 26 سینه شان پر از حرف است و لبشان به هیچ حرفی باز نمی شود... 0 5 پریسا اسدی 1403/2/11 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 45 اسلید پاسخ میدهد:«چی از خاطرات ما ارزشمندتره؟ اونها ما رو تعریف میکنن و هویتمون رو میسازن.» 0 1 حــدیث کریمی 1402/3/30 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 41 صبح که بشود همه چیز بهتر خواهد شد. روشنی که بازگردد امید هم باز خواهد آمد. یئس توهمی بیش نیست، بازی ای است که تاریکی سر ما در می آورد. 0 6 لنا 1403/8/30 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 399 0 0 Nia 1403/7/27 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 309 شاید فقط با تحلیل رفتن قوای جسمانی نیست که آدم احساس میکند دارد پیر میشود. شاید همین از دست رفتن عزیزان است که آدم را پیر میکند. وقتی کسانی که بیش از همه دوستشان داشتهای و هویت تو را ساخته اند و دنیایت را تعریف کرده اند، میگذارند و میروند، در خود فرو میروی و در سکوتی که روز به روز بیشتر گلویت را میگیرد، به سوی هر آیندهای که در انتظارت نشسته است، پیش میروی. 0 0
بریدههای کتاب بازگشت سید :) 1403/4/19 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 29 0 1 حــدیث کریمی 1402/3/30 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 26 بخشی از زندگی روبرو شدن با شکست هاست... و گاهی این شکست ها آدمهایی هستند که روزی عاشقانه دوستشان داشته ای! 0 7 پریسا اسدی 1403/2/11 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 41 صبح که بشود همهچیز بهتر خواهد شد. روشنی که بازگردد امید هم باز خواهد آمد. یاس توهمی بیش نیست، بازیای است که تاریکی سر ما درمیآورد. 0 1 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1404/1/8 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 50 0 0 پروانه؛ 1403/6/1 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 31 زندگی را نمی توان مهار کرد، تنها می توان از سر گذراند:) 0 5 محمّد شیخالاسلامی 1402/10/16 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 228 بعضی ذهنها کششِ تغییرِ واقعیتِ زندگیشان را ندارند و لطماتِ جانبیِ اقداماتِ چنین افرادی هم فاجعهبار است. 0 11 °ستایش° 1402/8/6 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 452 زندگیای که در آن بشود با تقلب سختیها را دور زد، زندگی نیست. وجود ما چیزی نیست که برای احتراز از درد و رنج بشود آن را مهندسی یا بهینه کرد. انسان بودن یعنی همین. یعنی زیباییها و رنجها باهمند و هیچ کدام بدون دیگری معنایی ندارند. 2 22 𝑮𝒉𝒂𝒛𝒂𝒍𝒆𝒉 1403/5/29 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 74 آدم ها مأیوسمان می کنند.بدنمان مأیوسمان می کند.خودمان خودمان را مأیوس میکنیم. 0 14 دریا 1403/5/12 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 9 بری ساتن اتومبیلش را جلوی در ورودی اصلی ساختمان پو در خط ویژهی امدادرسانی متوقف میکند. نمای بیرونی ساختمان پو، که برجی است به سبک معماری آرتدکو، زیر نور سفید چراغهای بیرونیاش میدرخشد. از فورد مدل کراونویک خود پیاده میشود، با عجله از پیاده رو عبور میکند و از در گردان وارد لابی ساختمان میشود. پاراگراف اولی 0 3 تتیس 1403/5/30 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 365 «حتی من رو نخواهی شناخت» « روح من روح تو رو میشناسه.حالا هروقت که می خواد باشه» 0 0 پروانه؛ 1403/6/3 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 216 ما آدم ها هرچی که نباشیم موجوداتی هستیم که خیلی خوب میتونیم خودمون رو با همچی سازگار کنیم. 0 7 سید :) 1403/4/19 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 41 1 20 •°|ܥ݆ܠܥ݆ܠܘ|°• 1404/1/8 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 36 0 0 پروانه؛ 1403/6/1 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 26 سینه شان پر از حرف است و لبشان به هیچ حرفی باز نمی شود... 0 5 پریسا اسدی 1403/2/11 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 45 اسلید پاسخ میدهد:«چی از خاطرات ما ارزشمندتره؟ اونها ما رو تعریف میکنن و هویتمون رو میسازن.» 0 1 حــدیث کریمی 1402/3/30 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 41 صبح که بشود همه چیز بهتر خواهد شد. روشنی که بازگردد امید هم باز خواهد آمد. یئس توهمی بیش نیست، بازی ای است که تاریکی سر ما در می آورد. 0 6 لنا 1403/8/30 بازگشت بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 399 0 0 Nia 1403/7/27 بازگشت (رمان) بلیک کراوچ 4.3 20 صفحۀ 309 شاید فقط با تحلیل رفتن قوای جسمانی نیست که آدم احساس میکند دارد پیر میشود. شاید همین از دست رفتن عزیزان است که آدم را پیر میکند. وقتی کسانی که بیش از همه دوستشان داشتهای و هویت تو را ساخته اند و دنیایت را تعریف کرده اند، میگذارند و میروند، در خود فرو میروی و در سکوتی که روز به روز بیشتر گلویت را میگیرد، به سوی هر آیندهای که در انتظارت نشسته است، پیش میروی. 0 0