بریده کتابهای خاکستر گنجشک ها حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 43 - ما اون دنیا فامیل بیشتر داریم تا اینطرف. انفجاری هم که میشه، بهجای گفتن اسم شهدا، اسم زندهها رو میگیم. اینجوری وقت کمتری میگیره. 1 18 حسین درویشخادم 1402/11/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 19 - چه بازیای رو خیلی خوب بلدی؟ - قایمموشک. موشکها میآن، ما قایم میشیم. قایم... موشک... قایم... موشک. ما بعضی وقتها اونقدر خوب قایم میشیم که هیچ امدادگری نمیتونه پیدامون کنه. 0 9 امیررضا سعیدینجات 1402/12/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 46 هفتصد و سی و چهار لالایی، پنجاه و هفت بستنی، دوازده سیب زمینی ذغالی، بیست و هفت قسمت سریال، شش قسمت تام و جری، هفده قسمت باب اسفنجی، سیصد و پنجاه عصر فوتبال بازی کردن با بچهها، سه بازی رئال و بارسا، دو برش پیتزا، یک همبرگر، سه بار اذان گفتن در مسجد، پانزده بار آب تنی در ساحل... یک ترکش کوچک سر به هوای سرگردان آمد و درست در شاهرگ زیر گلویش نشست، آنقدر تند که حتی مجال آخ گفتن هم برایش نگذاشت. آنقدر داغ بود که همه کلمههای توی سرش را جزغاله کرد. آرام افتاد روی زمین و خون که از رگهایش پلق پلق بیرون میزد... میگویند به وقت مرگ همه زندگی آدمی از پیش چشمهایش رد میشود. هشت سالگی یک پسر بچه آنقدر خاطرات چرب و چاقی ندارد که بتواند همه را مرور کند و مردنش طول بکشد. همه این چیزها با خون از تنش جرعه جرعه خالی میشد. بچهها زود میمیرند. بچهها یواش میمیرند. 6 17 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 29 داشتم آنژیوکت را روی دستش جاگیر میکردم که به مادرش گفت: «ما که شهید میشیم، کجا میریم؟» مادرش گفت: «بهشت.» با نفسهایی بریده پرسید: «اونجا نون هم هست؟» مادر دستی بر ابروهای دخترک کشید: «هست دخترم. همهچی هست. نون هم هست.» بینفس گفت: «من میخوابم. بهشت که رفتم، بیدارم کن.» 0 4 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 24 خبرنگار پرسید: «بزرگ شدی میخوای چیکاره شی؟» دخترک جواب داد: «شهردار غزه» - چرا شهردار!؟ - من اسم همهٔ همکلاسیهام و بچهمحلهام و بچههایی رو که میشناختم و شهید شدن، توی یه دفتر نوشتهم. دوست دارم بزرگ شم و توی غزه اونقدر خیابون و کوچه و بزرگراه و مدرسه بسازم که به هر بچه حداقل یه کوچه برسه. 0 6 قاصدک 🌱 1403/7/3 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 68 0 2 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 34 0 1 قاصدک 🌱 1403/7/3 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 28 _سرب کاربرد زیادی داره مثلاً توی باتری سازی یا جلیغه های ضد اشعه ایکس خیلی کاربرد داره .معمولا سرب با فلز های دیگه مخلوط میشن و به یه ترکیب جدید می رسن . ناصر گفت :((خانم ،گلوله هماز سربه .) _ بله بچه ها گلوله هم از سرب درست شده لیلی گفت :((خانم ،اجازه ،برادر ما هشت تا گلوله توی بدنش بود یعنی ممکنه بر اثر مسمومیت کشته شده باشه؟.) 0 0 امیررضا سعیدینجات 1402/12/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 20 تا سرمش تمام شود، بالای سرش نشستم. به زحمت این سرم را پیدا کرده بودم. گاهی بیهوش میشد و گاهی به هوش میآمد. مسکنهایی که توی سرم زده بودم، کم کم اثرش را گذاشته و منگش کرده بود. میخواستم سکوتش را بشکنم و از طرفی هوشیاریش را بسنجم. گفتم: «اسمت چیه؟» - خدیجه. - چند سالته؟ - ۹ سال. - مدرسه میری؟ - میرفتم. تعطیل شد. - چه بازی ای رو خیلی خوب بلدی؟ - قایم موشک. موشکها می آن، ما قایم میشیم. قایم... موشک... قایم... موشک. ما بعضی وقتها اونقدر خوب قایم میشیم که هیچ امدادگری نمیتونه پیدامون کنه. 0 6 مغربی 1402/11/25 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 26 0 0 امیررضا سعیدینجات 1402/12/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 45 ملافه سفید را پهن کردم، پیکر کوچکش را آرام بغل کردم و در کفن گذاشتم. میخواستم زمین بگذارمش، دستهای ظریفش به پوست آویزان بود. پیکر را برگرداندم که بندهای کفن را از زیر گردنش رد کنم، چشمم افتاد به اسم مسی که طلایی پشت تیشرتش حک شده بود. حجم خون و خاک و کار نگذاشته بود بفهمم لباسی که بر تن دارد، لباس تیم بارسلوناست. ترکش توپ به دستش خورده بود، خطای هند اتفاق افتاده بود، هیچ داوری ندیده بود و هیچ سیستم var یا ویدیو چکی نبود که بفهمد این حرکت خطاست، خطا علیه بشریت. 3 10 امیررضا سعیدینجات 1402/12/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 24 خبرنگار پرسید: «بزرگ شدی میخوای چی کاره شی؟» دخترک جواب داد: «شهردار غزه.» - چرا شهردار؟ - من اسم همه همکلاسیهام و بچه محلهام و بچههایی رو که میشناختم و شهید شدن، توی یه دفتر نوشتم. دوست دارم بزرگ شم و توی غزه اونقدر خیابون و کوچه و بزرگراه و مدرسه بسازم که به هر بچه حداقل یه کوچه برسه. 0 6
بریده کتابهای خاکستر گنجشک ها حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 43 - ما اون دنیا فامیل بیشتر داریم تا اینطرف. انفجاری هم که میشه، بهجای گفتن اسم شهدا، اسم زندهها رو میگیم. اینجوری وقت کمتری میگیره. 1 18 حسین درویشخادم 1402/11/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 19 - چه بازیای رو خیلی خوب بلدی؟ - قایمموشک. موشکها میآن، ما قایم میشیم. قایم... موشک... قایم... موشک. ما بعضی وقتها اونقدر خوب قایم میشیم که هیچ امدادگری نمیتونه پیدامون کنه. 0 9 امیررضا سعیدینجات 1402/12/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 46 هفتصد و سی و چهار لالایی، پنجاه و هفت بستنی، دوازده سیب زمینی ذغالی، بیست و هفت قسمت سریال، شش قسمت تام و جری، هفده قسمت باب اسفنجی، سیصد و پنجاه عصر فوتبال بازی کردن با بچهها، سه بازی رئال و بارسا، دو برش پیتزا، یک همبرگر، سه بار اذان گفتن در مسجد، پانزده بار آب تنی در ساحل... یک ترکش کوچک سر به هوای سرگردان آمد و درست در شاهرگ زیر گلویش نشست، آنقدر تند که حتی مجال آخ گفتن هم برایش نگذاشت. آنقدر داغ بود که همه کلمههای توی سرش را جزغاله کرد. آرام افتاد روی زمین و خون که از رگهایش پلق پلق بیرون میزد... میگویند به وقت مرگ همه زندگی آدمی از پیش چشمهایش رد میشود. هشت سالگی یک پسر بچه آنقدر خاطرات چرب و چاقی ندارد که بتواند همه را مرور کند و مردنش طول بکشد. همه این چیزها با خون از تنش جرعه جرعه خالی میشد. بچهها زود میمیرند. بچهها یواش میمیرند. 6 17 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 29 داشتم آنژیوکت را روی دستش جاگیر میکردم که به مادرش گفت: «ما که شهید میشیم، کجا میریم؟» مادرش گفت: «بهشت.» با نفسهایی بریده پرسید: «اونجا نون هم هست؟» مادر دستی بر ابروهای دخترک کشید: «هست دخترم. همهچی هست. نون هم هست.» بینفس گفت: «من میخوابم. بهشت که رفتم، بیدارم کن.» 0 4 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 24 خبرنگار پرسید: «بزرگ شدی میخوای چیکاره شی؟» دخترک جواب داد: «شهردار غزه» - چرا شهردار!؟ - من اسم همهٔ همکلاسیهام و بچهمحلهام و بچههایی رو که میشناختم و شهید شدن، توی یه دفتر نوشتهم. دوست دارم بزرگ شم و توی غزه اونقدر خیابون و کوچه و بزرگراه و مدرسه بسازم که به هر بچه حداقل یه کوچه برسه. 0 6 قاصدک 🌱 1403/7/3 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 68 0 2 حسین درویشخادم 1402/11/14 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 34 0 1 قاصدک 🌱 1403/7/3 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 28 _سرب کاربرد زیادی داره مثلاً توی باتری سازی یا جلیغه های ضد اشعه ایکس خیلی کاربرد داره .معمولا سرب با فلز های دیگه مخلوط میشن و به یه ترکیب جدید می رسن . ناصر گفت :((خانم ،گلوله هماز سربه .) _ بله بچه ها گلوله هم از سرب درست شده لیلی گفت :((خانم ،اجازه ،برادر ما هشت تا گلوله توی بدنش بود یعنی ممکنه بر اثر مسمومیت کشته شده باشه؟.) 0 0 امیررضا سعیدینجات 1402/12/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 20 تا سرمش تمام شود، بالای سرش نشستم. به زحمت این سرم را پیدا کرده بودم. گاهی بیهوش میشد و گاهی به هوش میآمد. مسکنهایی که توی سرم زده بودم، کم کم اثرش را گذاشته و منگش کرده بود. میخواستم سکوتش را بشکنم و از طرفی هوشیاریش را بسنجم. گفتم: «اسمت چیه؟» - خدیجه. - چند سالته؟ - ۹ سال. - مدرسه میری؟ - میرفتم. تعطیل شد. - چه بازی ای رو خیلی خوب بلدی؟ - قایم موشک. موشکها می آن، ما قایم میشیم. قایم... موشک... قایم... موشک. ما بعضی وقتها اونقدر خوب قایم میشیم که هیچ امدادگری نمیتونه پیدامون کنه. 0 6 مغربی 1402/11/25 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 26 0 0 امیررضا سعیدینجات 1402/12/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 45 ملافه سفید را پهن کردم، پیکر کوچکش را آرام بغل کردم و در کفن گذاشتم. میخواستم زمین بگذارمش، دستهای ظریفش به پوست آویزان بود. پیکر را برگرداندم که بندهای کفن را از زیر گردنش رد کنم، چشمم افتاد به اسم مسی که طلایی پشت تیشرتش حک شده بود. حجم خون و خاک و کار نگذاشته بود بفهمم لباسی که بر تن دارد، لباس تیم بارسلوناست. ترکش توپ به دستش خورده بود، خطای هند اتفاق افتاده بود، هیچ داوری ندیده بود و هیچ سیستم var یا ویدیو چکی نبود که بفهمد این حرکت خطاست، خطا علیه بشریت. 3 10 امیررضا سعیدینجات 1402/12/12 خاکستر گنجشک ها حامد عسکری 3.7 10 صفحۀ 24 خبرنگار پرسید: «بزرگ شدی میخوای چی کاره شی؟» دخترک جواب داد: «شهردار غزه.» - چرا شهردار؟ - من اسم همه همکلاسیهام و بچه محلهام و بچههایی رو که میشناختم و شهید شدن، توی یه دفتر نوشتم. دوست دارم بزرگ شم و توی غزه اونقدر خیابون و کوچه و بزرگراه و مدرسه بسازم که به هر بچه حداقل یه کوچه برسه. 0 6