بریدههای کتاب مغز اندرو ارمان 1404/1/6 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 127 ما نسخه های ساده شده ای از مغز گروهی را ، انگار از سر حسادت ، شبیه سازی می کنیم ، همانطور که کامپیوتر ها تمام ظرفیتشان را در اختیار شبکه می گذارند . شاید در آرزوی چیزی هستیم مشابه وضعیت این موجودات ، مورچه ها و زنبور ها ، وضعیتی که در آن فکر کردن برون سپاری شود . قدرت فکری ورای توان انسان ، یک ابرانسان شیمیایی . همان چیزی که ما را به سمت سیاست می کشاند . 0 0 ارغوان 1404/3/3 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 27 در اعماق وجودم، فارغ از هر اتفاقی، همان طور سردم و در برابر احساس افسوس، اندوه یا شادی نفوذناپذیرم، ولو اینکه می توانم چنان خوب به چنین حالاتی تظاهر کنم که حتی خودم هم گاهی باورم می شود. چیزی که می خواهم بگویم این است که عجیب بی احساسم. روح من ساکن برکه ای است فرورفته در سکوت. برکه ای ساکن،عمیق، زیبا، آرام و سرد. 0 3 نرگس عمویی 1403/9/4 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 173 وقتی میلیاردها نورون در مدارهای عصبی، در واکنشی رفتاری به جانداران دنیای بیرون، خودشان را میپرورند، اصلاح میکنند، تطبیق میدهند، از نو سازماندهی میکنند و تکثیر میشوند، خودآگاهی چهطور مسیرش را میجوید؟ با فرایند انتخاب طبیعی؟ آیا این قضیه شامل تو هم میشود مزلف عشقِ جنگ؟ و آیا تو حد اعلای این فرایند تکامل مغزی هستی؟ 0 12 محمد سعید میرابیان 1403/7/28 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 60 مگر این فیلم است؟ این آمریکاست. 0 3 بابک قائدنیا 1404/5/9 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 42 ... چطور میتوانم به مغزم فکر کنم وقتی مغزم است که عمل فکر کردن را انجام میدهد؟ پس آیا این مغز نیست که تظاهر میکند خود منم که دارم به مغز فکر میکنم؟ این روزها به هیچ کس اعتماد ندارم، از همه کمتر به خودم. من خودآگاهیای هستم که به شکلی مرموز تولید شده و این هم که میلیاردها نفر دیگر مثل من وجود دارند برایم هیچ مایه تسلی خاطر نیست ... ...میدانی چرا هنریش ویلهلم فون كلايست کبیر،خودکشی کرد؟، کانت خوانده بود، فیلسوفی که معتقد است هرگز واقعیت را نخواهيم فهمید ... 0 17 بابک قائدنیا 1404/5/9 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 16 به این فکر میکنم که چطور توی تابوتهای پوسیدهمان تجزیه میشویم، چطور تکههای کوچک میکروژنتیکی جسممان، جذب امعا و احشای کرم خاکی کوری میشود که، بی آنکه بداند چرا، در خاک باران خورده می لولد و از آن سر برمی آورد تا منقار تیز گنجشکی، کارش را بسازد. ببین، این فضلهای که ناغافل از آسمان افتاد روی درخت و حالا مثل پانسمان مرطوبی روی شاخه درخت نشسته، زمانی بخشی از دیانای من بوده و حالا تبدیل به خوراک درختی میشود که برای زنده ماندن میجنگد. بله، میجنگد. میدانی آن موجودات ساکن سرسخت و رگ وریشه دار در سکوت برای بقا میجنگند، همان طور که ما با هم میجنگیم، سر همان خورشید و همان خاک، خاکی که در آن ریشه دوانیدهاند. دانههایی که خودشان پخش کردهاند در همان جنگل در برابرشان قد علم میکنند، همانگونه که شاهزاده در برابر شاه، پدرانشان، در برابر امپراتوریهای باستانی قد علم میکردند. 0 14 مبینا🌴 1404/5/11 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 16 به این هم فکر می کنم که چطور توی تابوت های پوسیده مان، تجزیه می شویم، چطور تکه های کوچک میکروژنتیکی جسممان جذب امعاواحشای کرم خاکی کوری می شود که، بی آنکه بداند چرا، در خاک باران خورده می لولد. 0 16 مبینا🌴 1404/5/11 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 13 طوری مجذوب محیط می شد که انگار شعری تصویری است و او در کار ساختن قطعه ای موسیقی برای آن. 0 10 مبینا🌴 4 روز پیش مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 60 زمین ما را با جاذبه بند خود کرده. 0 1 مبینا🌴 4 روز پیش مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 61 1 2 مبینا🌴 4 روز پیش مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 74 و برفراز همهی اینها، در آسمان مه گرفته، خورشید به خون نشسته انگار می خواست خودش را در دریا غرق کند. این چشم انداز در نظر من غیرطبیعی بود. من از جایی می آمدم که خورشید توی خشکی غروب می کرد. 0 2
بریدههای کتاب مغز اندرو ارمان 1404/1/6 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 127 ما نسخه های ساده شده ای از مغز گروهی را ، انگار از سر حسادت ، شبیه سازی می کنیم ، همانطور که کامپیوتر ها تمام ظرفیتشان را در اختیار شبکه می گذارند . شاید در آرزوی چیزی هستیم مشابه وضعیت این موجودات ، مورچه ها و زنبور ها ، وضعیتی که در آن فکر کردن برون سپاری شود . قدرت فکری ورای توان انسان ، یک ابرانسان شیمیایی . همان چیزی که ما را به سمت سیاست می کشاند . 0 0 ارغوان 1404/3/3 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 27 در اعماق وجودم، فارغ از هر اتفاقی، همان طور سردم و در برابر احساس افسوس، اندوه یا شادی نفوذناپذیرم، ولو اینکه می توانم چنان خوب به چنین حالاتی تظاهر کنم که حتی خودم هم گاهی باورم می شود. چیزی که می خواهم بگویم این است که عجیب بی احساسم. روح من ساکن برکه ای است فرورفته در سکوت. برکه ای ساکن،عمیق، زیبا، آرام و سرد. 0 3 نرگس عمویی 1403/9/4 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 173 وقتی میلیاردها نورون در مدارهای عصبی، در واکنشی رفتاری به جانداران دنیای بیرون، خودشان را میپرورند، اصلاح میکنند، تطبیق میدهند، از نو سازماندهی میکنند و تکثیر میشوند، خودآگاهی چهطور مسیرش را میجوید؟ با فرایند انتخاب طبیعی؟ آیا این قضیه شامل تو هم میشود مزلف عشقِ جنگ؟ و آیا تو حد اعلای این فرایند تکامل مغزی هستی؟ 0 12 محمد سعید میرابیان 1403/7/28 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 60 مگر این فیلم است؟ این آمریکاست. 0 3 بابک قائدنیا 1404/5/9 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 42 ... چطور میتوانم به مغزم فکر کنم وقتی مغزم است که عمل فکر کردن را انجام میدهد؟ پس آیا این مغز نیست که تظاهر میکند خود منم که دارم به مغز فکر میکنم؟ این روزها به هیچ کس اعتماد ندارم، از همه کمتر به خودم. من خودآگاهیای هستم که به شکلی مرموز تولید شده و این هم که میلیاردها نفر دیگر مثل من وجود دارند برایم هیچ مایه تسلی خاطر نیست ... ...میدانی چرا هنریش ویلهلم فون كلايست کبیر،خودکشی کرد؟، کانت خوانده بود، فیلسوفی که معتقد است هرگز واقعیت را نخواهيم فهمید ... 0 17 بابک قائدنیا 1404/5/9 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 16 به این فکر میکنم که چطور توی تابوتهای پوسیدهمان تجزیه میشویم، چطور تکههای کوچک میکروژنتیکی جسممان، جذب امعا و احشای کرم خاکی کوری میشود که، بی آنکه بداند چرا، در خاک باران خورده می لولد و از آن سر برمی آورد تا منقار تیز گنجشکی، کارش را بسازد. ببین، این فضلهای که ناغافل از آسمان افتاد روی درخت و حالا مثل پانسمان مرطوبی روی شاخه درخت نشسته، زمانی بخشی از دیانای من بوده و حالا تبدیل به خوراک درختی میشود که برای زنده ماندن میجنگد. بله، میجنگد. میدانی آن موجودات ساکن سرسخت و رگ وریشه دار در سکوت برای بقا میجنگند، همان طور که ما با هم میجنگیم، سر همان خورشید و همان خاک، خاکی که در آن ریشه دوانیدهاند. دانههایی که خودشان پخش کردهاند در همان جنگل در برابرشان قد علم میکنند، همانگونه که شاهزاده در برابر شاه، پدرانشان، در برابر امپراتوریهای باستانی قد علم میکردند. 0 14 مبینا🌴 1404/5/11 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 16 به این هم فکر می کنم که چطور توی تابوت های پوسیده مان، تجزیه می شویم، چطور تکه های کوچک میکروژنتیکی جسممان جذب امعاواحشای کرم خاکی کوری می شود که، بی آنکه بداند چرا، در خاک باران خورده می لولد. 0 16 مبینا🌴 1404/5/11 مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 13 طوری مجذوب محیط می شد که انگار شعری تصویری است و او در کار ساختن قطعه ای موسیقی برای آن. 0 10 مبینا🌴 4 روز پیش مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 60 زمین ما را با جاذبه بند خود کرده. 0 1 مبینا🌴 4 روز پیش مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 61 1 2 مبینا🌴 4 روز پیش مغز اندرو ئی. ال. دکتروف 3.6 14 صفحۀ 74 و برفراز همهی اینها، در آسمان مه گرفته، خورشید به خون نشسته انگار می خواست خودش را در دریا غرق کند. این چشم انداز در نظر من غیرطبیعی بود. من از جایی می آمدم که خورشید توی خشکی غروب می کرد. 0 2