بریدههای کتاب خاطرات یک آدم کش دختر خوب 1403/7/30 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 73 0 2 پریسا 1404/3/10 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 10 بیمناک مرگ، زندگی را به تشویش می افکنیم و بیمناک زندگی، مرگ را 0 14 paria azadi 1403/11/23 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 88 اگر شما خاطرات گذشته تان را از دست بدهید ، یادتان می رود کی هستید و اگر خاطرات آینده تان را از دست بدهید ، سر آخر شما می مانید و زندگیِ بی پایان در زمان حال . 0 5 زهرا برکوک رزم 1404/1/8 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 46 ابلههایی هستند که کل زندگیشان را صرف دستهبندی کردن دیگران میکنند. کار را ساده می کند، اما کمی هم خطرناک است، چون نمیتوانند به زیروبم مثل منی پِی ببرند که در دستهبندیهای زپرتیشان جا نمیشود. 0 15 مژده ظهرابی دهدزی 1404/3/24 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 1 1 41 ✨️Morpheus 1404/2/5 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 49 0 10 حانیه افتخاری 1404/3/6 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 105 کارهای زیادی نیست که خوب بلدشان باشم.فقط توی یک کار رو دست ندارم،منتها از آن کارهایی است که نمی شود لاف شان را زد. به آن همه آدمی فکر کنید که پای شان لب گور است و پُز چیزی را می دهند که هیچ وقت نمی توانند حرفش را با دیگران بزنند. 0 2 سمیرا 1404/3/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 83 در شادی که در پیاش بودم هیچ جایی برای دیگران نبود.اصلا یادم نمیآید وقتی کاری را با دیگران انجام دادهام احساس شادی کرده باشم. همیشه عمیقاً در خودم فرورفته و آنجا به لذتی دیرپا رسیده بودم. 0 3 𝕽𝖆𝖞𝖆𝖓 1402/8/24 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 37 «درد من را نمیتوان خواند، چون شرح و توضیح ندارد.» 0 29 Sahar Chambary 1404/3/20 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 59 0 4 طیبه اژه ای 1403/4/23 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 49 ابلههایی هستند که کل زندگیشان را صرف دستهبندی کردن دیگران میکنند، کار را ساده میکند، اما کمی هم خطرناک است، چون نمیتوانند به زیر و بم مثل منی پی ببرند که در دستهبندیهای زپرتیشان جا نمیشوم. 0 13 M.Amin Tavakolian 1404/3/30 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 106 0 4 مژده ظهرابی دهدزی 1404/3/24 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 1 1 3 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 20 مرضی هست به نام سندروم کاپگراس (Capgras) که علتش یک جور اختلال در بخشی از مغز است که کارش مهر صمیمیت و نزدیکی است. اگر به آن مبتلا شوید، میتوانید چهرهی نزدیکانتان را تشخیص دهید، اما دیگر باهاشان احساس آشنایی ندارید. 0 1 فاطمـــه* 1403/6/11 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 27 0 3 مژده ظهرابی دهدزی 1404/3/24 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 1 0 3 یاس 1404/1/29 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 10 0 1 Hanna 1403/7/3 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 37 زرتشت در جواب گفت: ای دوست به شرفم سوگند که چنان چیزی در کار نیست، نه شیطانی هست و نه دوزخی! روانت از تنت نیز زودتر خواهد مرد، پس دیگر از هیچ چیز مترس! 0 5 علی 1402/7/1 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 1 «به گذشته که نگاه میکنم، متوجه میشوم سختترین بخش زندگی سروکله زدن با آدمهاست.» 3 59 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 17 دارم نسخهی جلدکاغذیِ کهنهای میخوانم از جستارهای مونتَنی. حالا که پیر شدهام، خواندنش عجیب کِیف میدهد. «بیمناکِ مرگْ زندگی را به تشویش میافکنیم و بیمناکِ زندگیْ مرگ را.» 0 14
بریدههای کتاب خاطرات یک آدم کش دختر خوب 1403/7/30 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 73 0 2 پریسا 1404/3/10 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 10 بیمناک مرگ، زندگی را به تشویش می افکنیم و بیمناک زندگی، مرگ را 0 14 paria azadi 1403/11/23 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 88 اگر شما خاطرات گذشته تان را از دست بدهید ، یادتان می رود کی هستید و اگر خاطرات آینده تان را از دست بدهید ، سر آخر شما می مانید و زندگیِ بی پایان در زمان حال . 0 5 زهرا برکوک رزم 1404/1/8 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 46 ابلههایی هستند که کل زندگیشان را صرف دستهبندی کردن دیگران میکنند. کار را ساده می کند، اما کمی هم خطرناک است، چون نمیتوانند به زیروبم مثل منی پِی ببرند که در دستهبندیهای زپرتیشان جا نمیشود. 0 15 مژده ظهرابی دهدزی 1404/3/24 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 1 1 41 ✨️Morpheus 1404/2/5 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 49 0 10 حانیه افتخاری 1404/3/6 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 105 کارهای زیادی نیست که خوب بلدشان باشم.فقط توی یک کار رو دست ندارم،منتها از آن کارهایی است که نمی شود لاف شان را زد. به آن همه آدمی فکر کنید که پای شان لب گور است و پُز چیزی را می دهند که هیچ وقت نمی توانند حرفش را با دیگران بزنند. 0 2 سمیرا 1404/3/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 83 در شادی که در پیاش بودم هیچ جایی برای دیگران نبود.اصلا یادم نمیآید وقتی کاری را با دیگران انجام دادهام احساس شادی کرده باشم. همیشه عمیقاً در خودم فرورفته و آنجا به لذتی دیرپا رسیده بودم. 0 3 𝕽𝖆𝖞𝖆𝖓 1402/8/24 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 37 «درد من را نمیتوان خواند، چون شرح و توضیح ندارد.» 0 29 Sahar Chambary 1404/3/20 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 59 0 4 طیبه اژه ای 1403/4/23 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 49 ابلههایی هستند که کل زندگیشان را صرف دستهبندی کردن دیگران میکنند، کار را ساده میکند، اما کمی هم خطرناک است، چون نمیتوانند به زیر و بم مثل منی پی ببرند که در دستهبندیهای زپرتیشان جا نمیشوم. 0 13 M.Amin Tavakolian 1404/3/30 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 106 0 4 مژده ظهرابی دهدزی 1404/3/24 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 1 1 3 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 20 مرضی هست به نام سندروم کاپگراس (Capgras) که علتش یک جور اختلال در بخشی از مغز است که کارش مهر صمیمیت و نزدیکی است. اگر به آن مبتلا شوید، میتوانید چهرهی نزدیکانتان را تشخیص دهید، اما دیگر باهاشان احساس آشنایی ندارید. 0 1 فاطمـــه* 1403/6/11 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 27 0 3 مژده ظهرابی دهدزی 1404/3/24 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 1 0 3 یاس 1404/1/29 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 10 0 1 Hanna 1403/7/3 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 37 زرتشت در جواب گفت: ای دوست به شرفم سوگند که چنان چیزی در کار نیست، نه شیطانی هست و نه دوزخی! روانت از تنت نیز زودتر خواهد مرد، پس دیگر از هیچ چیز مترس! 0 5 علی 1402/7/1 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 1 «به گذشته که نگاه میکنم، متوجه میشوم سختترین بخش زندگی سروکله زدن با آدمهاست.» 3 59 محمود 1403/9/9 خاطرات یک آدم کش یونگ-ها کیم 3.6 137 صفحۀ 17 دارم نسخهی جلدکاغذیِ کهنهای میخوانم از جستارهای مونتَنی. حالا که پیر شدهام، خواندنش عجیب کِیف میدهد. «بیمناکِ مرگْ زندگی را به تشویش میافکنیم و بیمناکِ زندگیْ مرگ را.» 0 14