بریدههای کتاب برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 96 احساسم شبیه سربازی بود که از جنگ برگشته است و بعد از شلیک هزاران گلولهی واقعی و دیدن کشتههای خونآلودی که واقعا جانی در بدنشان نیست حالا با دوستانش به شهربازی آمده و بازی آنها را با تفنگهای ساچمهای و عروسکهای مقوایی تماشا میکند. 0 7 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 9 گاه فکر میکنم میزان صدایی که میتوانیم در یک زندگی بشنویم محدود است. اگر همهٔ صداها را در زمانی کوتاه بشنوی، بعد از مدتی دیگر هیچ صدایی باقی نمیماند و زندگیات در سکوتی طولانی فروخواهد رفت. 0 0 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 31 خیلی از خوابها واقعیتهایی ساده و قطعی هستند که سایهشان را در زندگی روزمره میبینی. 0 4 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 22 نوشتن مثل آیینهای جادویی بود که خود دیگر و واقعیتری از تو درونش زندگی میکند و با تماشایش میتوانی ابعاد عجیبی از وجود خودت را پیدا کنی. 0 2 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 9 وقتی سی سال به چیزی فکر میکنی، امکان ندارد آن چیز، حتی اگر به سختیِ تکهای سنگ گرانیت باشد، همانطور که روز اول بود باقی بماند. 0 2 فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 94 فهمیدم نامههایی که در ذهن خود برای کسی مینویسی بسیار ویرانگرتر از نامههای نوشتهشده روی کاغذند. 0 6 مریم محسنیزاده 1403/11/30 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 51 وقتی به گذشتهٔ خود نگاه میکنم، برایم عجیب نیست که چرا باشکوهترین لحظههای عاشقانه را در بسیاری از فیلمها و داستانها، در ایستگاه قطار و فرودگاه یا در امتداد جادهها نشان میدهند. انگار سفر و رفتن و دوری، بخشی جداییناپذیر از معنایِ درونیِ عشق است. 0 16 فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 103 وقتی کلمهها به یاریات میآیند، هر مشکلی را میتوانی حل کنی و حتی هفتهها و ماهها تنهایی را تحمل میکنی، اما زمانی که کلمات ناگهان ترکت میکنند چنان ناتوان و از نفس افتاده میشوی که حتی کنار کسی که سالها عاشقش بودهای آنچه میخواهی بگویی به زبانت نمیآید و درون خودت حبس میشوی. 0 5 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 29 تنهایی را هر روز تجربه میکردم، عشق را روی برگهای کاغذ نامهها شناخته بودم و مرگ را در رویایی واقعی دیده بودم؛ واقعیتی که میتوانستم آن را مثل یک گوی شیشهای در دستانم بگیرم و از هر طرف که خواستم نگاه کنم. 0 1 فاطمه مظهریصفات 1404/2/25 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 63 فهمیدم نامه هایی که در ذهن خود برای کسی مینویسی بسیار ویرانگرتر از نامه های نوشته شده روی کاغذند. 0 8 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 18 هر دوی ما معتقد بودیم که در دستهای فرشته قصههای عجیب و جالبی پنهان شده است. این قصهها بیشتر در رگهای نازک و آبی پشت دستش پنهان شده بودند؛ مثل رودخانههای اسرارآمیزی که از روی مچ و ساعدش شروع میشدند و تا نزدیک انگشتهایش ادامه داشتند. ما با هم سوار قایق میشدیم و در این رودخانهها سفر میکردیم و هر روز ماجرا و قصهٔ تازهای رخ میداد. 0 1 فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 57 دوست داشتن مثل صدایی است که فقط در سکوت میتوانی آن را بشنوی. 0 6 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 11 روی سفرههای پلاستیکی عکس دیسهای پر از چلوکباب چاپ شده بود. من با هیجان کنار سفرهها قدم میزدم و عکسهای جذابشان را نگاه میکردم. میخواستم کشف کنم آیا این همه دیس کباب با هم فرق دارند یا همه فقط تکرار یک دیساند. 0 1 آگاتاهد. 1404/3/8 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 19 نوشتن مثل آینهای جادویی بود که خودِ دیگر و واقعیتری از تو درونش زندگی میکند و با تماشایش میتوانی ابعادِ عجیبی از وجود خودت را پیدا کنی. 0 10 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 14 با دقّت به آدمها نگاه میکردم، ولی تقریباً همهٔ آدمها به نظرم موجودات عجیب و بیگانهای بودند که فقط حضور داشتند و هیچ ربط مشخصی به من پیدا نمیکردند؛ مثل درختان اسرارآمیز آن توتستان قدیمی در انتهای باغ بزرگ خانه که ساده و طبیعی و رازآلود سر جایشان بودند و من فقط از دور به آنها نگاه میکردم. در آن سالها بشقابپرندهها برایم واقعیتر از آدمهای معمولی بودند. 0 39 فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 27 نوشتن مثل آینهای جادویی بود که خود دیگر و واقعیتری از تو درونش زندگی میکند و با تماشایش میتوانی ابعاد عجیبی از وجود خودت را پیدا کنی. 0 19 کوثر گلیج 1403/5/29 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 104 0 6
بریدههای کتاب برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 96 احساسم شبیه سربازی بود که از جنگ برگشته است و بعد از شلیک هزاران گلولهی واقعی و دیدن کشتههای خونآلودی که واقعا جانی در بدنشان نیست حالا با دوستانش به شهربازی آمده و بازی آنها را با تفنگهای ساچمهای و عروسکهای مقوایی تماشا میکند. 0 7 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 9 گاه فکر میکنم میزان صدایی که میتوانیم در یک زندگی بشنویم محدود است. اگر همهٔ صداها را در زمانی کوتاه بشنوی، بعد از مدتی دیگر هیچ صدایی باقی نمیماند و زندگیات در سکوتی طولانی فروخواهد رفت. 0 0 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 31 خیلی از خوابها واقعیتهایی ساده و قطعی هستند که سایهشان را در زندگی روزمره میبینی. 0 4 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 22 نوشتن مثل آیینهای جادویی بود که خود دیگر و واقعیتری از تو درونش زندگی میکند و با تماشایش میتوانی ابعاد عجیبی از وجود خودت را پیدا کنی. 0 2 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 9 وقتی سی سال به چیزی فکر میکنی، امکان ندارد آن چیز، حتی اگر به سختیِ تکهای سنگ گرانیت باشد، همانطور که روز اول بود باقی بماند. 0 2 فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 94 فهمیدم نامههایی که در ذهن خود برای کسی مینویسی بسیار ویرانگرتر از نامههای نوشتهشده روی کاغذند. 0 6 مریم محسنیزاده 1403/11/30 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 51 وقتی به گذشتهٔ خود نگاه میکنم، برایم عجیب نیست که چرا باشکوهترین لحظههای عاشقانه را در بسیاری از فیلمها و داستانها، در ایستگاه قطار و فرودگاه یا در امتداد جادهها نشان میدهند. انگار سفر و رفتن و دوری، بخشی جداییناپذیر از معنایِ درونیِ عشق است. 0 16 فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 103 وقتی کلمهها به یاریات میآیند، هر مشکلی را میتوانی حل کنی و حتی هفتهها و ماهها تنهایی را تحمل میکنی، اما زمانی که کلمات ناگهان ترکت میکنند چنان ناتوان و از نفس افتاده میشوی که حتی کنار کسی که سالها عاشقش بودهای آنچه میخواهی بگویی به زبانت نمیآید و درون خودت حبس میشوی. 0 5 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 29 تنهایی را هر روز تجربه میکردم، عشق را روی برگهای کاغذ نامهها شناخته بودم و مرگ را در رویایی واقعی دیده بودم؛ واقعیتی که میتوانستم آن را مثل یک گوی شیشهای در دستانم بگیرم و از هر طرف که خواستم نگاه کنم. 0 1 فاطمه مظهریصفات 1404/2/25 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 63 فهمیدم نامه هایی که در ذهن خود برای کسی مینویسی بسیار ویرانگرتر از نامه های نوشته شده روی کاغذند. 0 8 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 18 هر دوی ما معتقد بودیم که در دستهای فرشته قصههای عجیب و جالبی پنهان شده است. این قصهها بیشتر در رگهای نازک و آبی پشت دستش پنهان شده بودند؛ مثل رودخانههای اسرارآمیزی که از روی مچ و ساعدش شروع میشدند و تا نزدیک انگشتهایش ادامه داشتند. ما با هم سوار قایق میشدیم و در این رودخانهها سفر میکردیم و هر روز ماجرا و قصهٔ تازهای رخ میداد. 0 1 فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 57 دوست داشتن مثل صدایی است که فقط در سکوت میتوانی آن را بشنوی. 0 6 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 11 روی سفرههای پلاستیکی عکس دیسهای پر از چلوکباب چاپ شده بود. من با هیجان کنار سفرهها قدم میزدم و عکسهای جذابشان را نگاه میکردم. میخواستم کشف کنم آیا این همه دیس کباب با هم فرق دارند یا همه فقط تکرار یک دیساند. 0 1 آگاتاهد. 1404/3/8 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 19 نوشتن مثل آینهای جادویی بود که خودِ دیگر و واقعیتری از تو درونش زندگی میکند و با تماشایش میتوانی ابعادِ عجیبی از وجود خودت را پیدا کنی. 0 10 مریم محسنیزاده 1403/11/16 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 14 با دقّت به آدمها نگاه میکردم، ولی تقریباً همهٔ آدمها به نظرم موجودات عجیب و بیگانهای بودند که فقط حضور داشتند و هیچ ربط مشخصی به من پیدا نمیکردند؛ مثل درختان اسرارآمیز آن توتستان قدیمی در انتهای باغ بزرگ خانه که ساده و طبیعی و رازآلود سر جایشان بودند و من فقط از دور به آنها نگاه میکردم. در آن سالها بشقابپرندهها برایم واقعیتر از آدمهای معمولی بودند. 0 39 فریهستمبامقداریبا [همونفریبا] 1404/3/31 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 27 نوشتن مثل آینهای جادویی بود که خود دیگر و واقعیتری از تو درونش زندگی میکند و با تماشایش میتوانی ابعاد عجیبی از وجود خودت را پیدا کنی. 0 19 کوثر گلیج 1403/5/29 برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق علیرضا محمودی ایرانمهر 3.6 14 صفحۀ 104 0 6