بریده‌ای از کتاب برف تابستانی و هفت ثانیه سکوت عشق اثر علیرضا محمودی ایرانمهر

بریدۀ کتاب

صفحۀ 96

احساسم شبیه سربازی بود که از جنگ برگشته است و بعد از شلیک هزاران گلوله‌ی واقعی و دیدن کشته‌های خون‌آلودی که واقعا جانی در بدنشان نیست حالا با دوستانش به شهربازی آمده و بازی آن‌ها را با تفنگ‌های ساچمه‌ای و عروسک‌های مقوایی تماشا می‌کند.

احساسم شبیه سربازی بود که از جنگ برگشته است و بعد از شلیک هزاران گلوله‌ی واقعی و دیدن کشته‌های خون‌آلودی که واقعا جانی در بدنشان نیست حالا با دوستانش به شهربازی آمده و بازی آن‌ها را با تفنگ‌های ساچمه‌ای و عروسک‌های مقوایی تماشا می‌کند.

59

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.