بریده کتابهای کلیله و دمنه زهرا عالی حسینی 1403/3/10 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 70 ای نفس میانِ منافع و مضارّ خویش فرق نمیکنی؛ و خردمند چگونه آرزوی چیزی در دل جای دهد که رنج و تَبعتِ آن بسیار باشد انتفاع و استمتاع اندک؟ و اگر در عاقبتِ کار و هجرتِ سوی گور فکرتِ شافی واجب داری حرص و شَرَوه این عالمِ فانی به سر آید. و قویتر سببی ترکِ دنیا را مشارکتِ این مشتی دونِ عاجز است که بدان مغرور گشتهاند. از این اندیشه ناصواب درگذر و همّت بر اکتسابِ ثواب مقصور گردان، که راه مخوف است و رفیقان ناموافق و رحلت نزدیک و هنگام حرکت نامعلوم. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/12 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 81 در جمله کار من بدان درجت رسید که به قضاهای آسمانی رضا دادم و آن قَدَر که در امکان گنجد از کار های آخرت راست کردم و بدین امید عمر میگذاشتم که مگر به روزگاری رسم که در آن دلیلی یاوم و یاری و معینی به دست آرم؛ 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/12 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 72 آنگاه در آثار و نتایج علم طبّ تَأمُّلی کردم و ثمرات و فوایدِ آن را بر صحیفه دل بنگاشتم؛ هیچ علاجی در وَهم نیامد که موجبِ صحّتِ اصلی تواند بود، و بدان از یک علّت مثلاً اَمنی کلّی حاصل تواند آمد، چنانکه طریقِ مراجعتِ آن مُنسَد مانَد. و چون مزاج این باشد به چه تأویل خردمندان بدان واثق توانند شد و آن را سببِ شفا شُمَرد؟ و باز اعمالِ خیر و ساختنِ توشه آخرت از علّتِ گناه از آنگونه شفا میدهد که معاودت صورت نبندد. و من به حکم این مقدّمات از علم طبّ تبرُّمی نمودم و همّت و نَهمَت به طلبِ دین مصروف گردانید. و الحقّ راهِ آن دراز و بیپایان یافتم، سراسر مخاوِف و مضایق، آنگاه نه راه معیّن و نه سالار پیدا. و در کتبِ طبّ اشارتی هم دیده نیامد که بدان استدلالی دست دادی و یا به قوّتِ آن از بندِ حیرت خلاصی ممکن گشتی. و خلاف میانِ اصحاب ملّتها هرچه ظاهرتر؛ بعضی به طریقِ ارث دست در شاخی ضعیف زده و طایفهای از جهتِ متابعتِ پادشاهان و بیم جان پای بر رکنِ لرزان نهاده، و جماعتی برای حُطام دنیا و رفعتِ منزلت میانِ مردمان دل در پشتیوانِ پوده بسته و تکیه بر استخوان های پوسیده کرده؛ و اختلاف میانِ ایشان در معرفتِ خالق و ابتدای خلق و انتهای کار بینهایت، و رایِ هر یک برین مقرّر که من مُصیبم و خصم مُخطی. و با این فکرت در بیابانِ تردُّد و حیرت یک چندی بگشتم و در فراز و نشیبِ آن لختی پویید. البتّه سویِ مقصد پی بیرون نتوانستم برد، و نه بر سمتِ راست و راهِ حقّ دلیلی نشان یافتم. به ضرورت عزیمت مصمّم گشت بر آنچه علمای هر صنف را ببینم و از اصول و فروعِ معتقَدِ ایشان استکشافی کنم و بکوشم تا به یقینِ صادق پای جایِ دلپَذیر به دست آرم. این اجتهاد هم به جای آوردم و شرایطِ بحث اندران تقدیم نمود. و هر طایفهای را دیدم که در ترجیحِ دین و تفضیلِ مذهبِ خویش سخنی میگفتند و گِردِ تقبیح ملّتِ خصم و نفیِ مخالفان میگشتند. به هیچ تأویل دردِ خویش را درمان نیافتم و روشن شد که پایِ سخنِ ایشان بر هوا بود، و هیچ چیز نگشاد که ضمیرِ اهلِ خرد آن را قبول کردی. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/10 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 54 و حکما گفتهاند که التّجارِبُ لِقاحُ العُقولِ. آزمایش ها (که از مباشرتِ اعمال حاصل شود در حکم) گُشن دادن و آبستن شدنِ عقل هاست. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/10 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 71 و به صحبتِ دوستان و برادران هم مناز، و بر وصالِ ایشان حریص مباش، که سورِ آن از شیون قاصر است و اندوه بر شادی راجح؛ 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/10 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 72 هیچ علاجی در وَهم نیامد که موجبِ صحّتِ اصلی تواند بود، و بدان از یک علّت مثلاً اَمنی کلّی حاصل تواند آمد، چنانکه طریقِ مراجعتِ آن مُنسَد مانَد. و چون مزاج این باشد به چه تأویل خردمندان بدان واثق توانند شد و آن را سببِ شفا شُمَرد؟ و باز اعمالِ خیر و ساختنِ توشه آخرت از علّتِ گناه از آنگونه شفا میدهد که معاودت صورت نبندد. و من به حکم این مقدّمات از علم طبّ تبرُّمی نمودم و همّت و نَهمَت به طلبِ دین مصروف گردانید. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/12 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 74 در جمله بدین استکشاف صورتِ یقین جمال ننمود. با خود گفتم که: اگر بر دینِ اسلاف، بیایقان و تیقُّن، ثبات کنم، همچون آن جادو باشم که بر نابکاری مواظبت همی نماید و، به تَبَع سَلف رستگاری طمع میدارد؛ و اگر دیگر بار در طلب ایستم عمر بدان وفا نکند، که اجل نزدیک است؛ و اگر در حیرت روزگار گذارم فرصت فایت گردد و ناساخته رحلت باید کرد. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/11 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 76 و یکی از ثمراتِ تقوی آن است که از حسرتِ فنا و زوالِ دنیا فارغ توان زیست؛ 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/3/11 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 76 و یکی از ثمراتِ تقوی آن است که از حسرتِ فنا و زوالِ دنیا فارغ توان زیست؛ و هرگاه متّقی در کار های این جهانِ فانی و نعیم گذرنده تأَمّلی کند هر آینه مقابحِ آن را به نظرِ بصیرت ببیند و همّت بر کم آزاری و پیراستنِ راه عقبی مقصور شود، و به قضا رضا دهد تا غم کم خورَد، و دنیا را طلاق دهد تا از تبِعاتِ آن برهد، و از سرِ شهوت برخیزد تا پاکیزگیِ ذات به حاصل آید، و به ترکِ حسد بگوید تا در دلها محبوب گردد، و سَخاوت را با خود آشنا گرداند تا از حسرتِ مفارقتِ متاع غرور مسلّم باشد، [و] کار ها بر قضیّتِ عقل پردازد تا از پشیمانی فارغ آید، و بر یادِ آخرت إِلف گیرد تا قانع و متواضع گردد، و عواقبِ عزیمت را پیشِ چشم دارد تا پای در سنگ نیاید، و مردمان را نترساند تا ایمن زید. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/3/12 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 79 چه بزرگ جنونی و عظیم غبنی باشد باقیی را به فانیی و دایمی را به زایلی فروختن، و جانِ پاک را فدای تن نجس داشتن. 2 17
بریده کتابهای کلیله و دمنه زهرا عالی حسینی 1403/3/10 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 70 ای نفس میانِ منافع و مضارّ خویش فرق نمیکنی؛ و خردمند چگونه آرزوی چیزی در دل جای دهد که رنج و تَبعتِ آن بسیار باشد انتفاع و استمتاع اندک؟ و اگر در عاقبتِ کار و هجرتِ سوی گور فکرتِ شافی واجب داری حرص و شَرَوه این عالمِ فانی به سر آید. و قویتر سببی ترکِ دنیا را مشارکتِ این مشتی دونِ عاجز است که بدان مغرور گشتهاند. از این اندیشه ناصواب درگذر و همّت بر اکتسابِ ثواب مقصور گردان، که راه مخوف است و رفیقان ناموافق و رحلت نزدیک و هنگام حرکت نامعلوم. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/12 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 81 در جمله کار من بدان درجت رسید که به قضاهای آسمانی رضا دادم و آن قَدَر که در امکان گنجد از کار های آخرت راست کردم و بدین امید عمر میگذاشتم که مگر به روزگاری رسم که در آن دلیلی یاوم و یاری و معینی به دست آرم؛ 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/12 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 72 آنگاه در آثار و نتایج علم طبّ تَأمُّلی کردم و ثمرات و فوایدِ آن را بر صحیفه دل بنگاشتم؛ هیچ علاجی در وَهم نیامد که موجبِ صحّتِ اصلی تواند بود، و بدان از یک علّت مثلاً اَمنی کلّی حاصل تواند آمد، چنانکه طریقِ مراجعتِ آن مُنسَد مانَد. و چون مزاج این باشد به چه تأویل خردمندان بدان واثق توانند شد و آن را سببِ شفا شُمَرد؟ و باز اعمالِ خیر و ساختنِ توشه آخرت از علّتِ گناه از آنگونه شفا میدهد که معاودت صورت نبندد. و من به حکم این مقدّمات از علم طبّ تبرُّمی نمودم و همّت و نَهمَت به طلبِ دین مصروف گردانید. و الحقّ راهِ آن دراز و بیپایان یافتم، سراسر مخاوِف و مضایق، آنگاه نه راه معیّن و نه سالار پیدا. و در کتبِ طبّ اشارتی هم دیده نیامد که بدان استدلالی دست دادی و یا به قوّتِ آن از بندِ حیرت خلاصی ممکن گشتی. و خلاف میانِ اصحاب ملّتها هرچه ظاهرتر؛ بعضی به طریقِ ارث دست در شاخی ضعیف زده و طایفهای از جهتِ متابعتِ پادشاهان و بیم جان پای بر رکنِ لرزان نهاده، و جماعتی برای حُطام دنیا و رفعتِ منزلت میانِ مردمان دل در پشتیوانِ پوده بسته و تکیه بر استخوان های پوسیده کرده؛ و اختلاف میانِ ایشان در معرفتِ خالق و ابتدای خلق و انتهای کار بینهایت، و رایِ هر یک برین مقرّر که من مُصیبم و خصم مُخطی. و با این فکرت در بیابانِ تردُّد و حیرت یک چندی بگشتم و در فراز و نشیبِ آن لختی پویید. البتّه سویِ مقصد پی بیرون نتوانستم برد، و نه بر سمتِ راست و راهِ حقّ دلیلی نشان یافتم. به ضرورت عزیمت مصمّم گشت بر آنچه علمای هر صنف را ببینم و از اصول و فروعِ معتقَدِ ایشان استکشافی کنم و بکوشم تا به یقینِ صادق پای جایِ دلپَذیر به دست آرم. این اجتهاد هم به جای آوردم و شرایطِ بحث اندران تقدیم نمود. و هر طایفهای را دیدم که در ترجیحِ دین و تفضیلِ مذهبِ خویش سخنی میگفتند و گِردِ تقبیح ملّتِ خصم و نفیِ مخالفان میگشتند. به هیچ تأویل دردِ خویش را درمان نیافتم و روشن شد که پایِ سخنِ ایشان بر هوا بود، و هیچ چیز نگشاد که ضمیرِ اهلِ خرد آن را قبول کردی. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/10 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 54 و حکما گفتهاند که التّجارِبُ لِقاحُ العُقولِ. آزمایش ها (که از مباشرتِ اعمال حاصل شود در حکم) گُشن دادن و آبستن شدنِ عقل هاست. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/10 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 71 و به صحبتِ دوستان و برادران هم مناز، و بر وصالِ ایشان حریص مباش، که سورِ آن از شیون قاصر است و اندوه بر شادی راجح؛ 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/10 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 72 هیچ علاجی در وَهم نیامد که موجبِ صحّتِ اصلی تواند بود، و بدان از یک علّت مثلاً اَمنی کلّی حاصل تواند آمد، چنانکه طریقِ مراجعتِ آن مُنسَد مانَد. و چون مزاج این باشد به چه تأویل خردمندان بدان واثق توانند شد و آن را سببِ شفا شُمَرد؟ و باز اعمالِ خیر و ساختنِ توشه آخرت از علّتِ گناه از آنگونه شفا میدهد که معاودت صورت نبندد. و من به حکم این مقدّمات از علم طبّ تبرُّمی نمودم و همّت و نَهمَت به طلبِ دین مصروف گردانید. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/12 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 74 در جمله بدین استکشاف صورتِ یقین جمال ننمود. با خود گفتم که: اگر بر دینِ اسلاف، بیایقان و تیقُّن، ثبات کنم، همچون آن جادو باشم که بر نابکاری مواظبت همی نماید و، به تَبَع سَلف رستگاری طمع میدارد؛ و اگر دیگر بار در طلب ایستم عمر بدان وفا نکند، که اجل نزدیک است؛ و اگر در حیرت روزگار گذارم فرصت فایت گردد و ناساخته رحلت باید کرد. 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/3/11 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 76 و یکی از ثمراتِ تقوی آن است که از حسرتِ فنا و زوالِ دنیا فارغ توان زیست؛ 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/3/11 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 76 و یکی از ثمراتِ تقوی آن است که از حسرتِ فنا و زوالِ دنیا فارغ توان زیست؛ و هرگاه متّقی در کار های این جهانِ فانی و نعیم گذرنده تأَمّلی کند هر آینه مقابحِ آن را به نظرِ بصیرت ببیند و همّت بر کم آزاری و پیراستنِ راه عقبی مقصور شود، و به قضا رضا دهد تا غم کم خورَد، و دنیا را طلاق دهد تا از تبِعاتِ آن برهد، و از سرِ شهوت برخیزد تا پاکیزگیِ ذات به حاصل آید، و به ترکِ حسد بگوید تا در دلها محبوب گردد، و سَخاوت را با خود آشنا گرداند تا از حسرتِ مفارقتِ متاع غرور مسلّم باشد، [و] کار ها بر قضیّتِ عقل پردازد تا از پشیمانی فارغ آید، و بر یادِ آخرت إِلف گیرد تا قانع و متواضع گردد، و عواقبِ عزیمت را پیشِ چشم دارد تا پای در سنگ نیاید، و مردمان را نترساند تا ایمن زید. 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/3/12 کلیله و دمنه ابوالمعالی نصرالله منشی 5.0 0 صفحۀ 79 چه بزرگ جنونی و عظیم غبنی باشد باقیی را به فانیی و دایمی را به زایلی فروختن، و جانِ پاک را فدای تن نجس داشتن. 2 17