معرفی کتاب کلیله و دمنه اثر ابوالمعالی نصرالله منشی

کلیله و دمنه

کلیله و دمنه

4.9
5 نفر |
0 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

8

خوانده‌ام

14

خواهم خواند

6

شابک
9789643516291
تعداد صفحات
398
تاریخ انتشار
1399/11/20

توضیحات

        کلیله و دمنه به انشای ابوالمعالی نصرالله منشی و براساس تصحیح مجتبی مینوی تهرانی و به اهتمام نیما مهدیکار به چاپ رسیده است.کتاب کَلیله و دِمْنه از مجموعه هاى دانش و حکمت است که مردمان خردمند قدیم گرد آوردند و «به هرگونه زبان» نوشتند و از براى فرزندان خویش به یادگار گذاشتند و در دورانهاى متمادى گرامى مى داشتند، مى خواندند و از آن حکمت عملى و آدابِ زندگى و زبان مى آموختند.از کلیله و دمنه در طول سالها ترجمه هاى متفاوتى شده است که هر کدام از آنها معایب و محاسن خاص خود را دارد. اما از میان آنها معروف ترین و پاکیزه ترین ترجمه، مشهور به کلیله و دمنه بهرام شاهى است.کلیله و دمنه از زبان سانسکریت هند به زبان پهلوى (زبان باستان ایران) ترجمه شد، سپس به وسیله عبدالله بن المقفع به زبان عربى برگردانده شد. بعدها به دستور نصر بن احمد سامانى به نثر درى نوشته شد و رودکى شاعر آغاز قرن چهارم آن را به شعر پارسى زیبا درآورد. در اوائل قرن ششم ترجمه بلیغ و ادبى دیگرى از آن به وسیله ابوالمعالى نصرالله منشى انجام گرفت که همان مشهور به کلیله و دمنه بهرام شاهى است.از کلیله و دمنه در طول سالها ترجمه هاى متفاوتى شده است که هر کدام از آنها معایب و محاسن خاص خود را دارد. اما از میان آنها معروف ترین و پاکیزه ترین ترجمه، مشهور به کلیله و دمنه بهرامشاهى است.کلیله و دمنه از زبان سانسکریت هند به زبان پهلوى (زبان باستان ایران) ترجمه شد، سپس به وسیله عبدالله بن المقفع به زبان عربى برگردانده شد. بعدها به دستور نصر بن احمد سامانى به نثر درى نوشته شد و رودکى شاعر آغاز قرن چهارم آن را به شعر پارسى زیبا درآورد. در اوائل قرن ششم ترجمه بلیغ و ادبى دیگرى از آن به وسیله ابوالمعالى نصرالله منشى انجام گرفت که همان مشهور به کلیله و دمنه بهرامشاهى است.در مورد اصلیت ابوالمعالى نصرالله منشى دو روایت متفاوت در تاریخ ادبیات ایران است: برخى او را از اهالى شیراز مى دانند، و گروهى دیگر از مردم غزنین دانسته اند. از آغاز جوانى او اطلاع دقیقى در دست نیست، فقط معلوم است در جوانى با ادبا و فضلاى غزنین رفت وآمد داشته و مورد تکریم و احترام بهرامشاه غزنوى (511-552) بوده و در کارهاى دیوانى او مشارکت فعال داشته است. وى با آنکه هنوز جوان بود ولى به سبب دانش زیاد به سمت دبیرى خسروشاه (جانشین بهرامشاه) ارتقاء یافته بود. البته محمدبن عوفى در کتاب «جوامع الحکایات» ص 287 ، نظر دیگرى دارد: «چون در دبیرى ممارست نکرده بود گاه به گاه بر قلم او لفظى رفتى که از ادب دور بودى.»پس از خسروشاه، ابوالمعالى نصرالله منشى همچنان در دربار غزنویان به خدمات دیوانى خویش ادامه داد، و در زمان پادشاهى خسرو ملک (559-583) به مقام وزارت رسید. به اعتبار کسب همین مقام است که محمد بن عوفى در کتاب پیش گفته از او صدر اجل یاد کرده است و در کتاب «لباب الالباب» نیز اسم او را در ردیف وزراء و صدور آورده است. اما علت حبس او در زمان خسرو ملک زیاد روشن نیست، فقط می توان حدس زد که شاید به دلیل سعایت حاسدان، مورد غضب شاه واقع شده. پس از حبس او، نصرالله منشى این رباعى را سروده براى خسرو ملک فرستاده :اى شاه مکن آنچه بپرسند از تو روزى که تو دانى که نترسند از توسرانجام شفاعت اهل فضل و ادب در رهایى او از حبس خسرو ملک مؤثر واقع نشد و بعد از سال 555 و پیش از 583 یعنى تاریخ دوران زوال پادشاهى خسرو ملک و انقراض غزنویان درگذشت.تاریخ دقیق ترجمه کلیله و دمنه به وسیله نصرالله منشى زیاد مشخص نیست. ولى چون این کتاب را بهنام ابوالمظفر بهرامشاه مسعود بن ابراهیم نوشته، مىتوان حدس زد که تاریخ آن بعد از سال 511 و پیش از سال 559 رهجرى بوده است. از طرفى دیگر چون برخى از اشعار مسعود سعد را در ترجمه خود به عنوان شاهد و تمثیل آورده است، پس کتاب پیش از حدود 515 (سال درگذشت مسعود سعد) یا اواخر زندگى آن شاعر، ترجمه نشده است. بنابراین تاریخ انشاى کلیله و دمنه باید بین 515 -552 بوده باشد. طبق گفته میرزا عبدالعظیم قریب استاد محترم و مرحوم دانشگاه در مقدمه کلیله و دمنه چاپ تهران، 1311 شمسى، این تألیف چند سال پس از قتل الراشد بالله (531) در تاریخ صد و هفتادمین سال تأسیس سلسله غزنویان (= حدود 536) انجام یافته است. بنابراین 536 نزدیکترین سال به تاریخ ترجمه کلیله و دمنه است.این ترجمه با نثر فاضلانه و شاهده ا و تمثیلهایش به شدت مورد توجه فضلا و ادبا قرار گرفت، طورى که محمد بن عوفى از منشیان چیره دست قرن ششم و هفتم در کمتر از صد سال پس از ترجمه کلیله و دمنه بهرامشاهى درباره نصرالله منشى در کتاب «لباب الالباب»، صفحه 92، چنین گفته است: «…تا دور آخر زمان و انقراض عالم هر کس رسالتى نویسد یا در کتابت تنوّتى کند مقتبس فوائد او تواند بود، چه ترجمه کلیله و دمنه که ساخته است، دستمایه جمله کتّاب و اصحاب صنعت است و هیچکس انگشت بر آن ننهاده است و آن را فتح نکرده و از منشآت پارسیان هیچ تألیف آن اقبال ندیده است و آن قبول نیافته…»نصرالله منشى هرگز تحت تأثیر صنایع ادبى قرار نگرفته و در هیچ موردى در کتاب خود فصاحت و بلاغت را از چشم دور نداشته است. به همین دلیل نوشته او از قرن ششم به بعد مورد تقلید و سرمشق تمام ادبا و فضلاى بعدى ایران واقع شده و نقش مؤثرى در این زمینه ها داشته است.
      

بریدۀ کتاب‌های مرتبط به کلیله و دمنه

نمایش همه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 72

آن‌گاه در آثار و نتایج علم طبّ تَأمُّلی کردم و ثمرات و فوایدِ آن را بر صحیفه دل بنگاشتم؛ هیچ علاجی در وَهم نیامد که موجبِ صحّتِ اصلی تواند بود، و بدان از یک علّت مثلاً اَمنی کلّی حاصل تواند آمد، چنان‌که طریقِ مراجعتِ آن مُنسَد مانَد. و چون مزاج این باشد به چه تأویل خردمندان بدان واثق توانند شد و آن را سببِ شفا شُمَرد؟ و باز اعمالِ خیر و ساختنِ توشه آخرت از علّتِ گناه از آن‌گونه شفا می‌دهد که معاودت صورت نبندد. و من به حکم این مقدّمات از علم طبّ تبرُّمی نمودم و همّت و نَهمَت به طلبِ دین مصروف گردانید. و الحقّ راهِ آن دراز و بی‌پایان یافتم، سراسر مخاوِف و مضایق، آن‌گاه نه راه معیّن و نه سالار پیدا. و در کتبِ طبّ اشارتی هم دیده نیامد که بدان استدلالی دست دادی و یا به قوّتِ آن از بندِ حیرت خلاصی ممکن گشتی. و خلاف میانِ اصحاب ملّت‌ها هرچه ظاهرتر؛ بعضی به طریقِ ارث دست در شاخی ضعیف زده و طایفه‌ای از جهتِ متابعتِ پادشاهان و بیم جان پای بر رکنِ لرزان نهاده، و جماعتی برای حُطام دنیا و رفعتِ منزلت میانِ مردمان دل در پشتیوانِ پوده بسته و تکیه بر استخوان های پوسیده کرده؛ و اختلاف میانِ ایشان در معرفتِ خالق و ابتدای خلق و انتهای کار بی‌نهایت، و رایِ هر یک برین مقرّر که من مُصیبم و خصم مُخطی. و با این فکرت در بیابانِ تردُّد و حیرت یک چندی بگشتم و در فراز و نشیبِ آن لختی پویید. البتّه سویِ مقصد پی بیرون نتوانستم برد، و نه بر سمتِ راست و راهِ حقّ دلیلی نشان یافتم. به ضرورت عزیمت مصمّم گشت بر آن‌چه علمای هر صنف را ببینم و از اصول و فروعِ معتقَدِ ایشان استکشافی کنم و بکوشم تا به یقینِ صادق پای جایِ دل‌پَذیر به دست آرم. این اجتهاد هم به جای آوردم و شرایطِ بحث اندران تقدیم نمود. و هر طایفه‌ای را دیدم که در ترجیحِ دین و تفضیلِ مذهبِ خویش سخنی می‌گفتند و گِردِ تقبیح ملّتِ خصم و نفیِ مخالفان می‌گشتند. به هیچ تأویل دردِ خویش را درمان نیافتم و روشن شد که پایِ سخنِ ایشان بر هوا بود، و هیچ چیز نگشاد که ضمیرِ اهلِ خرد آن را قبول کردی.

1

دوره‌های مطالعاتی مرتبط