بریدههای کتاب مادام بواری حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 359 دروغ برایش به صورت نیاز، عادتی عجیب و غریب، و لذت درآمده بود تا جایی که اگر میگفت دیروز از سمت راست خیابانی گذشته است، بایستی مسلم دانست که از سمت چپ آن گذشته است. 0 3 حنا 1404/2/19 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 25 وانگهی آدم همیشه با پررویی در زندگی موفق میشود. 0 4 حنا 1404/2/19 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 24 مهر سکوت بر لب زد، خشم خود را فرو خورد و بردباری خاموش خود را تا دم مرگ ادامه داد. 0 2 فاطمه بیکوردی 1403/6/23 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 429 همیشه پس از مرگ کسی، نوعی بهت و حیرت به آدمی دست میدهد؛ از بس فهم نیستیای که رخ داده و تن دادن به آن دشوار است. 0 45 طهورا سلطانی 1403/6/13 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 105 هیچگاه آنقدر پول نداشت که دخترک کارگری را به رقص دعوت کند تا سپس معشوقهٔ او بشود. • مادام بوواری؛ گوستاو فلوبر 0 2 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 310 اعتمادبهنفس بستگی به جایی دارد که در آنیم: در طبقهی همکف با همان لحنی حرف نمیزنیم که در طبقه ی چهارم حرف میزنیم. 0 2 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 313 اگر رنج ما فایده ای به حال کسی داشت ، میتوانستیم با این فکر که فداکاری میکنیم، خودمان را دلداری بدهیم! 0 1 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 145 عشق باید پرسروصدا و صاعقهوار پدیدار شود، همچون توفانی آسمانی بر زندگی فرود آید، آن را زیر و زبر کند، ارادهی انسان را بسان برگها از ریشه بکند و دلش را یکپارچه به تباهی بکشاند. 0 6 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 92 مگر نه اینکه عشق هم مانند گیاهان هندی به خاکی مستعد و دمایی خاص نیاز داشت؟ 0 8 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 315 انگار خاطراتی که برایش زنده میشد، به زندگی اش وسعت میبخشید. 0 1 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 259 انگار غنای روح آدمی گاهی از پوچترین استعاره ها سرریز نمیکند؛ واقعیت این است که هرگز کسی نمیتواند میزان درستی از نیازها، ادراک ها، و دردهای خود به دست دهد و کلام بشر همچون ساز ترک خورده ای است که از آن نغمه هایی درخور رقصاندن خرسها برمیآوریم در حالی که میخواهیم ستارگان را به رقت آوریم. 0 2 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 373 عیب جویی از کسانی که دوست داریم،همیشه ما را تا حدی از آنها جدا میکند. نباید به بت ها دست زد: آب طلایشان ور میآید و در دستمان میماند. 0 5 فاطمه بیکوردی 1403/6/21 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 114 واقعا چه کاری بهتر از اینکه شبها وقتی که باد به شیشهها میکوبد و چراغی روشن است با کتابی کنار بخاری بنشینید؟! ... به هیچ چیز فکر نمیکنید، ساعتها میگذرد، همینطور بی حرکت در سرزمینهایی میگردید که به گمانتان، آنها را می بینید. فکرتان با خیال جفت میشود، سرگرم جزئیات ماجرا میشود یا رشته حوادث را دنبال میکند. با شخصیتها یکی میشوید و انگار شمایید که لباس آنها را به تن کردهاید و به تب و تاب افتادهاید... 4 17 gharneshin 1404/2/21 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 159 آیا حتی یک احساس پاک سراغ دارید که جامعه محکومش نکند؟ شریفترین غرایز و خالصترین علایق را محکوم میکنند، بدنام میکنند، و اگر دو روح بینوا بالاخره همدیگر را پیدا کنند همه دست به دست هم میدهند تا نگذارند این دو نفر به هم برسند. 0 9 محمد حسین رضایی 1403/6/4 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 271 دچار یکی از آن بحرانهایی بود که جان آدمی یکپارچه همه آنچه را که در درون دارد بی هیچ تمایزی بیرون میریزد، همچون اقیانوس که هنگام توفان از خزههای کناره تا شنهای قعرش را زیر و رو میکند. 0 13 سوگند لطفی 1403/11/30 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 40 0 5 gharneshin 1404/2/23 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 255 اگر دردهای ما میتوانست برای کسی فایدهای داشته باشد، میتوانستیم خودمان را دستکم با فکر فداکاری تسکین بدهیم! 0 4 آناهیتا 1404/2/26 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 154 وظیفه؛ یعنی احساس عظمت، یعنی عزیز داشتن آنچه زیباست. وظیفه آن نیست که تمام قراردادهای اجتماعی که جامعه با بیشرمی به ما تحمیل میکند بپذیریم و به آنها تن دهیم. 0 2 محمد حسین رضایی 1403/6/7 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 357 همیشه بعد از مرگ کسی نوعی حیرت به جا میماند، بس که درکِ نیستیای که ناگهان پیش آمده، و نیز رضا دادن به آن و باور کردنش دشوار است. 0 15 gharneshin 1404/2/22 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 208 از آنجا که لبهای شهوتباز یا خودفروشی جملههای یکسانی را در گوشش زمزمه کرده بود، صداقت آن یکیها را بسیار کم باور میکرد. 0 31
بریدههای کتاب مادام بواری حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 359 دروغ برایش به صورت نیاز، عادتی عجیب و غریب، و لذت درآمده بود تا جایی که اگر میگفت دیروز از سمت راست خیابانی گذشته است، بایستی مسلم دانست که از سمت چپ آن گذشته است. 0 3 حنا 1404/2/19 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 25 وانگهی آدم همیشه با پررویی در زندگی موفق میشود. 0 4 حنا 1404/2/19 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 24 مهر سکوت بر لب زد، خشم خود را فرو خورد و بردباری خاموش خود را تا دم مرگ ادامه داد. 0 2 فاطمه بیکوردی 1403/6/23 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 429 همیشه پس از مرگ کسی، نوعی بهت و حیرت به آدمی دست میدهد؛ از بس فهم نیستیای که رخ داده و تن دادن به آن دشوار است. 0 45 طهورا سلطانی 1403/6/13 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 105 هیچگاه آنقدر پول نداشت که دخترک کارگری را به رقص دعوت کند تا سپس معشوقهٔ او بشود. • مادام بوواری؛ گوستاو فلوبر 0 2 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 310 اعتمادبهنفس بستگی به جایی دارد که در آنیم: در طبقهی همکف با همان لحنی حرف نمیزنیم که در طبقه ی چهارم حرف میزنیم. 0 2 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 313 اگر رنج ما فایده ای به حال کسی داشت ، میتوانستیم با این فکر که فداکاری میکنیم، خودمان را دلداری بدهیم! 0 1 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 145 عشق باید پرسروصدا و صاعقهوار پدیدار شود، همچون توفانی آسمانی بر زندگی فرود آید، آن را زیر و زبر کند، ارادهی انسان را بسان برگها از ریشه بکند و دلش را یکپارچه به تباهی بکشاند. 0 6 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 92 مگر نه اینکه عشق هم مانند گیاهان هندی به خاکی مستعد و دمایی خاص نیاز داشت؟ 0 8 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 315 انگار خاطراتی که برایش زنده میشد، به زندگی اش وسعت میبخشید. 0 1 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 259 انگار غنای روح آدمی گاهی از پوچترین استعاره ها سرریز نمیکند؛ واقعیت این است که هرگز کسی نمیتواند میزان درستی از نیازها، ادراک ها، و دردهای خود به دست دهد و کلام بشر همچون ساز ترک خورده ای است که از آن نغمه هایی درخور رقصاندن خرسها برمیآوریم در حالی که میخواهیم ستارگان را به رقت آوریم. 0 2 حنا 1404/2/25 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 373 عیب جویی از کسانی که دوست داریم،همیشه ما را تا حدی از آنها جدا میکند. نباید به بت ها دست زد: آب طلایشان ور میآید و در دستمان میماند. 0 5 فاطمه بیکوردی 1403/6/21 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 114 واقعا چه کاری بهتر از اینکه شبها وقتی که باد به شیشهها میکوبد و چراغی روشن است با کتابی کنار بخاری بنشینید؟! ... به هیچ چیز فکر نمیکنید، ساعتها میگذرد، همینطور بی حرکت در سرزمینهایی میگردید که به گمانتان، آنها را می بینید. فکرتان با خیال جفت میشود، سرگرم جزئیات ماجرا میشود یا رشته حوادث را دنبال میکند. با شخصیتها یکی میشوید و انگار شمایید که لباس آنها را به تن کردهاید و به تب و تاب افتادهاید... 4 17 gharneshin 1404/2/21 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 159 آیا حتی یک احساس پاک سراغ دارید که جامعه محکومش نکند؟ شریفترین غرایز و خالصترین علایق را محکوم میکنند، بدنام میکنند، و اگر دو روح بینوا بالاخره همدیگر را پیدا کنند همه دست به دست هم میدهند تا نگذارند این دو نفر به هم برسند. 0 9 محمد حسین رضایی 1403/6/4 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 271 دچار یکی از آن بحرانهایی بود که جان آدمی یکپارچه همه آنچه را که در درون دارد بی هیچ تمایزی بیرون میریزد، همچون اقیانوس که هنگام توفان از خزههای کناره تا شنهای قعرش را زیر و رو میکند. 0 13 سوگند لطفی 1403/11/30 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 40 0 5 gharneshin 1404/2/23 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 255 اگر دردهای ما میتوانست برای کسی فایدهای داشته باشد، میتوانستیم خودمان را دستکم با فکر فداکاری تسکین بدهیم! 0 4 آناهیتا 1404/2/26 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 154 وظیفه؛ یعنی احساس عظمت، یعنی عزیز داشتن آنچه زیباست. وظیفه آن نیست که تمام قراردادهای اجتماعی که جامعه با بیشرمی به ما تحمیل میکند بپذیریم و به آنها تن دهیم. 0 2 محمد حسین رضایی 1403/6/7 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 357 همیشه بعد از مرگ کسی نوعی حیرت به جا میماند، بس که درکِ نیستیای که ناگهان پیش آمده، و نیز رضا دادن به آن و باور کردنش دشوار است. 0 15 gharneshin 1404/2/22 مادام بواری گوستاو فلوبر 3.8 62 صفحۀ 208 از آنجا که لبهای شهوتباز یا خودفروشی جملههای یکسانی را در گوشش زمزمه کرده بود، صداقت آن یکیها را بسیار کم باور میکرد. 0 31