بریدهای از کتاب مادام بواری اثر گوستاو فلوبر
دیروز
صفحۀ 83
رفته رفته قیافه های آن شب در حافظهاش در هم آویخت و محو شدند، آهنگ های رقص را فراموش کرده، دیگر لباس نوکرها و چگونگی اتاق ها را به یاد نیاورد، جزئیات از خاطرش رفت اما حسرت باقی ماند.
رفته رفته قیافه های آن شب در حافظهاش در هم آویخت و محو شدند، آهنگ های رقص را فراموش کرده، دیگر لباس نوکرها و چگونگی اتاق ها را به یاد نیاورد، جزئیات از خاطرش رفت اما حسرت باقی ماند.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.