بریده کتابهای گلستان شیخ شیراز سعدی زینب لطفعلیخانی 1403/4/22 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 55 توانگری به هنرست نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال. 0 3 زینب لطفعلیخانی 1403/5/19 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 77 حاصل نشود رضای سلطان تا خاطر بندگان نجویی خواهی که خدای بر تو بخشد با خلق خدای کن نکویی 0 1 امیرحسین فائقنیا 1403/7/10 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 89 ای هنرها نهاده بر کف دست عیبها برگرفته زیر بغل تا چه خواهی خریدن ای مغرور روز درماندگی به سیم دغل؟ 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/4/11 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 53 با بدان یار گشت همسر لوط خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد 0 4 زینب لطفعلیخانی 1403/4/11 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 48 کوتاه خردمند به که نادان بلند؛ نه هرچه به قامت مهتر به قیمت بهتر. 0 1 زینب لطفعلیخانی 1403/2/20 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 33 اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست تا بر سرش بود چوتویی سایه خدا امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک مانند آستان درت مأمن رضا بر تست پاس خاطر بیچارگان و شکر بر ما و بر خدای جهان آفرین جزا یارب زباد فتنه نگهدار خاک پارس چندانکه خاک را بود و باد را بقا 0 0 احمدرضا حسینی نژاد 1403/8/7 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 411 0 3 آروشا دهقان 1403/2/1 گلستان سعدی: از روی نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی سعدی 4.7 17 صفحۀ 287 اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد؛ یعنی آنان که دست قُوَت ندارند، سنگ خُرده نگه دارند تا به وقت فرصت، دمار از دماغ ظالم برآرند. 0 14 زینب لطفعلیخانی 1403/3/7 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 40 طایفهای از حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن میگفتند. به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بَطی است یعنی درنگ بسیار میکند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند. بزرجمهر بشنید گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم. سخندان پرورده پیر کهن بیندیشد آنگه بگوید سخن مزن تا توانی به گفتاردم نکو گوی گر دیر گویی چه غم بیندیش وانگه برآور نفس وزان پیش بس کن که گویند بس به نطق آدمی بهتر است از دواب دواب از تو به گر نگویی صواب 0 0 امیرحسین فائقنیا 1403/6/23 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 56 وصف تو را گر کنند ور نکنند اهل فضل حاجت مشاطه نیست روی دلارام را 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/4/11 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 50 ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. 0 1 زینب لطفعلیخانی 1403/5/14 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 70 گفتم: حکایت آن روباه مناسب حال تست که دیدندش گریزان و بیخویشتن افتان و خیزان. کسی گفتش: چه آفت است که موجب مخافت است؟ گفتا: شنیدهام که شتر را به سخره میگیرند. گفت: ای سفیه شتر را با توچه مناسبت است و ترا بدو چه مشابهت؟ گفت: خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شترست, و گرفتار آیم، كرا غم تخليص من دارد تا تفتيش حال من کند؟ و تا تریاق از عراق آورده شود مارگزیده مرده بُوَد. 0 1 امیرحسین فائقنیا 1403/6/25 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 73 بزرگی بایدت، بخشندگی کن که دانه تا نیفشانی نروید 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/5/19 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 80 همچنان در فکر آن بیتم که گفت پیل بانی بر لب دریای نیل زیر پایت گر بدانی حال مور همچو حال توست زیر پای پیل 0 1 زینب لطفعلیخانی 1403/5/19 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 77 گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مردم آزار 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/4/30 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 59 فرقست میان آن که یارش در بر تا آن که دو چشم انتظارش بر در 0 0 یاس 1402/5/8 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 1 خیری کن ای فلان! و غنیمت شمار عمر! زان پیشتر که بانگ برآید فلان نمانْد! 0 26 آروشا دهقان 1403/2/1 گلستان سعدی: از روی نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی سعدی 4.7 17 صفحۀ 280 هرچه زود برآید، دیر نپاید. 6 63 زینب لطفعلیخانی 1403/5/19 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 83 گر گزندت رسد ز خلق مرنج که نه راحت رسد ز خلق نه رنج از خدا دان خلاف دشمن و دوست کاین دلِ هر دو در تصرف اوست گرچه تیر از کمان همی گذرد از کماندار بیند اهل خرد 0 0
بریده کتابهای گلستان شیخ شیراز سعدی زینب لطفعلیخانی 1403/4/22 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 55 توانگری به هنرست نه به مال و بزرگی به عقل نه به سال. 0 3 زینب لطفعلیخانی 1403/5/19 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 77 حاصل نشود رضای سلطان تا خاطر بندگان نجویی خواهی که خدای بر تو بخشد با خلق خدای کن نکویی 0 1 امیرحسین فائقنیا 1403/7/10 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 89 ای هنرها نهاده بر کف دست عیبها برگرفته زیر بغل تا چه خواهی خریدن ای مغرور روز درماندگی به سیم دغل؟ 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/4/11 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 53 با بدان یار گشت همسر لوط خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد 0 4 زینب لطفعلیخانی 1403/4/11 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 48 کوتاه خردمند به که نادان بلند؛ نه هرچه به قامت مهتر به قیمت بهتر. 0 1 زینب لطفعلیخانی 1403/2/20 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 33 اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست تا بر سرش بود چوتویی سایه خدا امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک مانند آستان درت مأمن رضا بر تست پاس خاطر بیچارگان و شکر بر ما و بر خدای جهان آفرین جزا یارب زباد فتنه نگهدار خاک پارس چندانکه خاک را بود و باد را بقا 0 0 احمدرضا حسینی نژاد 1403/8/7 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 411 0 3 آروشا دهقان 1403/2/1 گلستان سعدی: از روی نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی سعدی 4.7 17 صفحۀ 287 اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد؛ یعنی آنان که دست قُوَت ندارند، سنگ خُرده نگه دارند تا به وقت فرصت، دمار از دماغ ظالم برآرند. 0 14 زینب لطفعلیخانی 1403/3/7 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 40 طایفهای از حکماء هندوستان در فضایل بزرجمهر سخن میگفتند. به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بَطی است یعنی درنگ بسیار میکند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند. بزرجمهر بشنید گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم. سخندان پرورده پیر کهن بیندیشد آنگه بگوید سخن مزن تا توانی به گفتاردم نکو گوی گر دیر گویی چه غم بیندیش وانگه برآور نفس وزان پیش بس کن که گویند بس به نطق آدمی بهتر است از دواب دواب از تو به گر نگویی صواب 0 0 امیرحسین فائقنیا 1403/6/23 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 56 وصف تو را گر کنند ور نکنند اهل فضل حاجت مشاطه نیست روی دلارام را 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/4/11 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 50 ده درویش در گلیمی بخسبند و دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. 0 1 زینب لطفعلیخانی 1403/5/14 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 70 گفتم: حکایت آن روباه مناسب حال تست که دیدندش گریزان و بیخویشتن افتان و خیزان. کسی گفتش: چه آفت است که موجب مخافت است؟ گفتا: شنیدهام که شتر را به سخره میگیرند. گفت: ای سفیه شتر را با توچه مناسبت است و ترا بدو چه مشابهت؟ گفت: خاموش که اگر حسودان به غرض گویند شترست, و گرفتار آیم، كرا غم تخليص من دارد تا تفتيش حال من کند؟ و تا تریاق از عراق آورده شود مارگزیده مرده بُوَد. 0 1 امیرحسین فائقنیا 1403/6/25 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 73 بزرگی بایدت، بخشندگی کن که دانه تا نیفشانی نروید 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/5/19 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 80 همچنان در فکر آن بیتم که گفت پیل بانی بر لب دریای نیل زیر پایت گر بدانی حال مور همچو حال توست زیر پای پیل 0 1 زینب لطفعلیخانی 1403/5/19 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 77 گاوان و خران بار بردار به ز آدمیان مردم آزار 0 0 زینب لطفعلیخانی 1403/4/30 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 59 فرقست میان آن که یارش در بر تا آن که دو چشم انتظارش بر در 0 0 یاس 1402/5/8 گلستان سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 1 خیری کن ای فلان! و غنیمت شمار عمر! زان پیشتر که بانگ برآید فلان نمانْد! 0 26 آروشا دهقان 1403/2/1 گلستان سعدی: از روی نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی سعدی 4.7 17 صفحۀ 280 هرچه زود برآید، دیر نپاید. 6 63 زینب لطفعلیخانی 1403/5/19 گلستان شیخ شیراز سعدی سعدی 4.7 17 صفحۀ 83 گر گزندت رسد ز خلق مرنج که نه راحت رسد ز خلق نه رنج از خدا دان خلاف دشمن و دوست کاین دلِ هر دو در تصرف اوست گرچه تیر از کمان همی گذرد از کماندار بیند اهل خرد 0 0