«در تاریکی بی انتهای شب ، ما پنج سر از خاک بیرون آوردیم
ریشه هایمان را در کلمات تنیده،و اولین جوانه هایمان را زدیم
اما افسوس که گلبرگ هایمان ، در وزش باد وحشی و سرسام آور، به پوچی سوق پیدا کردند
امّا آیا ما تسلیم شدیم؟
خیر! »
اول از همه خسته نباشید عرض میکنم خدمت نویسنده اثر. جسارت نوشتن و از آن مهمتر، انتشار آن،تحسینبرانگیز است.
بگذریم که کتاب هم به خودی خود خیلی دوستداشتنی است.
داستان به اندازهی کافی جذاب بود،اما جا داشت گستردهتر باشد.چه از لحاظ سیر اتفاقات و چه از لحاظ شخصیت ها و یا حتی مکان ها!
شخصیتپردازی خوب بود،اما تنها در مورد شخصیتهای اصلی؛ بقیه بیشتر نقش سیاهیلشکر را داشتند تا داستان را تکمیل کنند.
جوزف به عنوان شخصیت منفی داستان،به خوبی ظاهر شد. به نوعی از انتقامی که از برادرش گرفت خوشحال شدم.نمیدونم،شاید اگر پیشینهی برادرش را هم میخوندیم همهی تقصیرها به گردن پدرشان میافتاد.صد البته که هیچ کس در این داستان بی تقصیر نیست.
دلم نمیاد اشاره ای به تئو نکنم.اصلا وقتی این پسر رو میبینی مهربونی،دانایی،صبر و شجاعت را یکجا میبینی؛گویی او از خصال نیکو همه را یکجا گزیده است.🥲😂
دو مورد در این کتاب کمی باب میل من نبود:
۱. در چند صحنه ای همهی کارها خیلی سریع و راحت انجام میشد. یا حداقل توضیح زیادی دربارهی جزئیات اتفاقات نداشتیم.انگار شخصیت قصد میکرد و بوم!همه چیز به خوبی و خوشی و به بهترین شکل انجام میشد.
۲. نحوهی روایت منو یاد رمان نجواگر میاندازه که هر بخش توسط یک نفر روایت میشه. خود روش خیلی کمک کننده بود به کتاب اما چیزی که میتونست بهتر باشه مربوطه به راوی هست که خیلی سریع عوض میشد.
البته قابل درکه که کتاب کم حجمی بود و متعاقبا بخش ها هم بخش های کوتاهی شمرده میشن.
در مجموع قطعا پیشنهاد میکنم «انتقام» بخونید و لذت ببرید