بریده‌ای از کتاب گلستان سعدی؛ از روی نسخه تصحیح شده محمدعلی فروغی اثر سعدی

بریدۀ کتاب

صفحۀ 291

طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ. گفت در مسطور آمده است که سه نشان دارد: یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سیم بر آمدن موی پیش. اما در حقیقت یک نشان دارد و بس، آن که در بند رضای حق جلّ و علا بیش از آن باشی که در بند حظّ نفس خویش و هر آن که در او این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندش. به صورت آدمی شد قطرهٔ آب که چل روزش قرار اندر رحم ماند و گر چل ساله را عقل و ادب نیست به تحقیقش نشاید آدمی خواند جوانمردی و لطف است آدمیت همین نقش هیولانی مپندار هنر باید که صورت می توان کرد به ایوان‌ها در از شنگرف و زنگار چو انسان را نباشد فضل و احسان چه فرق از آدمی تا نقش دیوار به دست آوردن دنیا هنر نیست یکی را گر توانی دل به دست آر

طفل بودم که بزرگی را پرسیدم از بلوغ. گفت در مسطور آمده است که سه نشان دارد: یکی پانزده سالگی و دیگر احتلام و سیم بر آمدن موی پیش. اما در حقیقت یک نشان دارد و بس، آن که در بند رضای حق جلّ و علا بیش از آن باشی که در بند حظّ نفس خویش و هر آن که در او این صفت موجود نیست به نزد محققان بالغ نشمارندش. به صورت آدمی شد قطرهٔ آب که چل روزش قرار اندر رحم ماند و گر چل ساله را عقل و ادب نیست به تحقیقش نشاید آدمی خواند جوانمردی و لطف است آدمیت همین نقش هیولانی مپندار هنر باید که صورت می توان کرد به ایوان‌ها در از شنگرف و زنگار چو انسان را نباشد فضل و احسان چه فرق از آدمی تا نقش دیوار به دست آوردن دنیا هنر نیست یکی را گر توانی دل به دست آر

19

2

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.