بریدههای کتاب بیگانه FiFi 15 ساعت پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 97 اول و آخرش فرق نمیکند در سیسالگی بمیرم یا هفتادسالگی؛ چون همیشه کسی که میمرد من بودم، خواه الان باشد، خواه بیست سال دیگر. 0 7 FiFi 15 ساعت پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 68 «بنیآدم یعنی بنیعادت.» 0 0 سامان 3 روز پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 172 در واقع میدانستم مردن در سی سالگی یا در هفتاد سالگی فرقی نمیکند، چون طبعا در هر دو مورد زنها و مردهای دیگری داشتند زندگی میکردند و آن هم برای هزاران سال دیگر. 0 6 سامان 3 روز پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 135 هر وقت میخواستم از دست حرفهای کسی خودم را خلاص کنم، حالت تایید به خودم میگرفتم. 0 13 سامان 4 روز پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 100 گفت که آدم عجیبی هستم و بدون شک به همین دلیل دوستم دارد. اما شاید روزی هم به همین دلیل از من متنفر شود. 0 15 شایان شیروانی 1404/2/13 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 110 البته این امید است که سرِ خیابان در گرماگرم دویدن به ضرب گلوله از پا درمیآید. 0 10 هانیه 1404/2/13 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 65 متوجه شدم آدمی که حتی فقط یک روز زندگی کرده باشد، میتواند صدسال را راحت در زندان بگذراند ! آنقدر یاد و خاطره خواهد داشت که حوصلهاش سر نرود ...! 0 4 شایان شیروانی 1404/2/12 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 4 عشق به زیستن بدون نومیدی از زیستن پدید نمیآید... 0 9 Fmch 1404/2/10 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 85 باید قبول کنم آدم نمیتواند مدت طولانی حواس مردم را به خود جلب کند. 0 2 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 124 در تمام زندگی پوچی که سر کرده بودم، از آن ته ته آیندهام، از آن سر سالهایی که هنوز نیامده بودند، همیشه یک نفس تیره به طرفم میآمد، نفس تیرهای که سر راهش هرچیزی را که آن موقع به من وعده میدادند بیتفاوت میکرد، وعدههایی برای سالهایی که هیچ واقعیتر از سالهایی نبودند که همین حالا زندگیشان میکردم. 0 6 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 117 خب پس باید بمیرم. البته معلوم است که زودتر از بقیه. اما همه میدانند که زندگی ارزش زیستن ندارد. ته دلم میدانستم که فرقی نمیکند در سیسالگی بمیری یا در هفتاد سالگی، چون در هر حال آدمهای دیگر همچنان زنده خواهند بود و زندگی خواهند کرد، شاید هزاران هزار سال. 0 6 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 103 گوش میدادم و میشنیدم که میگویند من باهوش هستم. اما درست نمیفهمیدم چطور صفاتی که برای یک آدم عادی صفت خوب است میتواند برای یک مجرم تبدیل به یک اتهام وحشتناک بشود. 0 7 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 101 داشتند راجع به سرنوشت من تصمیم میگرفتند، اما کسی نظر من را نمیپرسید. 0 7 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 101 حتی وقتی در جایگاه متهم هستی هم برایت جالب است که دیگران راجع به تو حرف بزنند. 0 6 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 100 انگار زیر آسمان تابستان آن گذر آشنا، به همان راحتی که به خوابی معصومانه ختم میشد، میتوانست به زندان هم ختم شود. 0 5 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 83 تنها کلمههایی که برایم معنایی داشتند دیروز و فردا بودند. 0 3 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 82 آنوقت بود که متوجه شدم آدمی حتی اگر فقط یک روز زندگی کرده باشد میتواند صدسال را راحت در زندان بگذراند. آنقدر یاد و خاطره خواهد داشت که حوصلهاش سر نرود. 0 2 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 80 آن روزها اغلب با خودم فکر میکردم حتی اگر مجبور بودم در تنهی تو خالی یک درخت زندگی کنم و کاری نداشتم به غیر از اینکه به گل آسمان بالای سرم نگاه کنم، کمکم به این زندگی عادت میکردم. 0 2 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 79 سختترین چیز این بود که فکرهایی میکردم که فکرهای یک آدم آزاد بود. مثلا، یک دفعه بدجوری دلم میخواست در ساحل باشم و کنار دریا قدم بزنم. وقتی صدای اولین موجهایی که به کف پایم میخورد از خیالم میگذشت و حس کردن آبی که به تنم میخورد و احساس راحتی و آزادیام از این حال، یکدفعه متوجه میشدم چهقدر دیوارهای سلولم تنگ به من چسبیدهاند. 0 2 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 66 بیرون که میرفتم حتی خواستم با او دست بدهم، اما درست به موقع یادم آمد که من آدم کشتهام. 0 3
بریدههای کتاب بیگانه FiFi 15 ساعت پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 97 اول و آخرش فرق نمیکند در سیسالگی بمیرم یا هفتادسالگی؛ چون همیشه کسی که میمرد من بودم، خواه الان باشد، خواه بیست سال دیگر. 0 7 FiFi 15 ساعت پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 68 «بنیآدم یعنی بنیعادت.» 0 0 سامان 3 روز پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 172 در واقع میدانستم مردن در سی سالگی یا در هفتاد سالگی فرقی نمیکند، چون طبعا در هر دو مورد زنها و مردهای دیگری داشتند زندگی میکردند و آن هم برای هزاران سال دیگر. 0 6 سامان 3 روز پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 135 هر وقت میخواستم از دست حرفهای کسی خودم را خلاص کنم، حالت تایید به خودم میگرفتم. 0 13 سامان 4 روز پیش بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 100 گفت که آدم عجیبی هستم و بدون شک به همین دلیل دوستم دارد. اما شاید روزی هم به همین دلیل از من متنفر شود. 0 15 شایان شیروانی 1404/2/13 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 110 البته این امید است که سرِ خیابان در گرماگرم دویدن به ضرب گلوله از پا درمیآید. 0 10 هانیه 1404/2/13 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 65 متوجه شدم آدمی که حتی فقط یک روز زندگی کرده باشد، میتواند صدسال را راحت در زندان بگذراند ! آنقدر یاد و خاطره خواهد داشت که حوصلهاش سر نرود ...! 0 4 شایان شیروانی 1404/2/12 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 4 عشق به زیستن بدون نومیدی از زیستن پدید نمیآید... 0 9 Fmch 1404/2/10 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 85 باید قبول کنم آدم نمیتواند مدت طولانی حواس مردم را به خود جلب کند. 0 2 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 124 در تمام زندگی پوچی که سر کرده بودم، از آن ته ته آیندهام، از آن سر سالهایی که هنوز نیامده بودند، همیشه یک نفس تیره به طرفم میآمد، نفس تیرهای که سر راهش هرچیزی را که آن موقع به من وعده میدادند بیتفاوت میکرد، وعدههایی برای سالهایی که هیچ واقعیتر از سالهایی نبودند که همین حالا زندگیشان میکردم. 0 6 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 117 خب پس باید بمیرم. البته معلوم است که زودتر از بقیه. اما همه میدانند که زندگی ارزش زیستن ندارد. ته دلم میدانستم که فرقی نمیکند در سیسالگی بمیری یا در هفتاد سالگی، چون در هر حال آدمهای دیگر همچنان زنده خواهند بود و زندگی خواهند کرد، شاید هزاران هزار سال. 0 6 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 103 گوش میدادم و میشنیدم که میگویند من باهوش هستم. اما درست نمیفهمیدم چطور صفاتی که برای یک آدم عادی صفت خوب است میتواند برای یک مجرم تبدیل به یک اتهام وحشتناک بشود. 0 7 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 101 داشتند راجع به سرنوشت من تصمیم میگرفتند، اما کسی نظر من را نمیپرسید. 0 7 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 101 حتی وقتی در جایگاه متهم هستی هم برایت جالب است که دیگران راجع به تو حرف بزنند. 0 6 gharneshin 1404/2/6 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 100 انگار زیر آسمان تابستان آن گذر آشنا، به همان راحتی که به خوابی معصومانه ختم میشد، میتوانست به زندان هم ختم شود. 0 5 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 83 تنها کلمههایی که برایم معنایی داشتند دیروز و فردا بودند. 0 3 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 82 آنوقت بود که متوجه شدم آدمی حتی اگر فقط یک روز زندگی کرده باشد میتواند صدسال را راحت در زندان بگذراند. آنقدر یاد و خاطره خواهد داشت که حوصلهاش سر نرود. 0 2 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 80 آن روزها اغلب با خودم فکر میکردم حتی اگر مجبور بودم در تنهی تو خالی یک درخت زندگی کنم و کاری نداشتم به غیر از اینکه به گل آسمان بالای سرم نگاه کنم، کمکم به این زندگی عادت میکردم. 0 2 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 79 سختترین چیز این بود که فکرهایی میکردم که فکرهای یک آدم آزاد بود. مثلا، یک دفعه بدجوری دلم میخواست در ساحل باشم و کنار دریا قدم بزنم. وقتی صدای اولین موجهایی که به کف پایم میخورد از خیالم میگذشت و حس کردن آبی که به تنم میخورد و احساس راحتی و آزادیام از این حال، یکدفعه متوجه میشدم چهقدر دیوارهای سلولم تنگ به من چسبیدهاند. 0 2 gharneshin 1404/2/5 بیگانه آلبر کامو 4.0 234 صفحۀ 66 بیرون که میرفتم حتی خواستم با او دست بدهم، اما درست به موقع یادم آمد که من آدم کشتهام. 0 3