بریده کتابهای پدران و پسران زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/4/30 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 239 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 200 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/4/30 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 245 0 28 زهرا عالی حسینی 1403/4/24 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 179 0 20 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 202 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/4/16 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 59 0 7 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 203 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/4/30 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 249 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/4/30 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 248 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 211 0 1 روشنا 1402/10/27 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 125 بازارف سخنان او را قطع کرد: شما میخواهید عاشق شوید و نمیتوانید عاشق شوید. این است راز بدبختی شما. آدینسووا مشغول تماشای آستین روپوش خود شد و بعد پرسید: مگر من نمیتوانم دوست بدارم؟ - مشکل... اما من بیخود این را بدبختی نامیدهام. برعکس، آن کسی مستحق دلسوزی است که گرفتار چنان چیزی شود. + گرفتار چه چیز؟ - دوست داشتن. + شما از کجا میدانید؟ 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 1 حامد شمیرانی 1403/5/10 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 264 اما هرم نیمروز می گذرد، و شامگاه می آید و شب، و بعد زمان بازگشت به مأمنی آرام می رسد، آنجا که آزردگان و خستگان به خواب شیرین می روند... 0 1 پواد پایت 1403/5/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 132 ...- به علاوه، مگر انسان میتواند همیشه با صدای بلند بگوید که بر او چه میگذرد؟ - من که نمیفهمم چرا انسان نمیتواند آنچه را در دل دارد، بازگوید. - شما میتوانید؟ آنا پس از تردید مختصری گفت: «بلی، میتوانم.» بازارف سر خود را به زیر افکند و جواب داد: «شما از من خوشبختترید.» 0 10 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 209 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 3 روشنا 1402/10/27 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 160 - من فکر میکنم که اینجا، زیر این توده کاه دراز کشیدهام، فضای باریکی که من گرفتهام به قدری در مقابل فضای لایتناهیای که در آن نبوده و نیستم و به من مربوط نیست، کوچک است و زمانی که متعلق به زندگی من است به قدری در مقابل ابدیتی که من در آن نبوده و نیستم ناچیز است که... اما در همین اتم، در همین نقطه ریاضی، خون در جریان است، مغز کار میکند و خواهشها دارد. عجب فضاحتی! عجب مزخرفاتی! 0 26
بریده کتابهای پدران و پسران زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/4/30 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 239 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 200 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/4/30 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 245 0 28 زهرا عالی حسینی 1403/4/24 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 179 0 20 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 202 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/4/16 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 59 0 7 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 203 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/4/30 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 249 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/4/30 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 248 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 211 0 1 روشنا 1402/10/27 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 125 بازارف سخنان او را قطع کرد: شما میخواهید عاشق شوید و نمیتوانید عاشق شوید. این است راز بدبختی شما. آدینسووا مشغول تماشای آستین روپوش خود شد و بعد پرسید: مگر من نمیتوانم دوست بدارم؟ - مشکل... اما من بیخود این را بدبختی نامیدهام. برعکس، آن کسی مستحق دلسوزی است که گرفتار چنان چیزی شود. + گرفتار چه چیز؟ - دوست داشتن. + شما از کجا میدانید؟ 0 2 زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 1 حامد شمیرانی 1403/5/10 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 264 اما هرم نیمروز می گذرد، و شامگاه می آید و شب، و بعد زمان بازگشت به مأمنی آرام می رسد، آنجا که آزردگان و خستگان به خواب شیرین می روند... 0 1 پواد پایت 1403/5/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 132 ...- به علاوه، مگر انسان میتواند همیشه با صدای بلند بگوید که بر او چه میگذرد؟ - من که نمیفهمم چرا انسان نمیتواند آنچه را در دل دارد، بازگوید. - شما میتوانید؟ آنا پس از تردید مختصری گفت: «بلی، میتوانم.» بازارف سر خود را به زیر افکند و جواب داد: «شما از من خوشبختترید.» 0 10 زهرا عالی حسینی 1403/4/25 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 209 0 0 زهرا عالی حسینی 1403/4/31 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 254 0 3 روشنا 1402/10/27 پدران و پسران ایوان سرگی یویچ تورگنیف 3.9 25 صفحۀ 160 - من فکر میکنم که اینجا، زیر این توده کاه دراز کشیدهام، فضای باریکی که من گرفتهام به قدری در مقابل فضای لایتناهیای که در آن نبوده و نیستم و به من مربوط نیست، کوچک است و زمانی که متعلق به زندگی من است به قدری در مقابل ابدیتی که من در آن نبوده و نیستم ناچیز است که... اما در همین اتم، در همین نقطه ریاضی، خون در جریان است، مغز کار میکند و خواهشها دارد. عجب فضاحتی! عجب مزخرفاتی! 0 26