بریده‌های کتاب دزیره

ࡅߺ߳ߊހߊ

ࡅߺ߳ߊހߊ

1404/5/28

بریدۀ کتاب

صفحۀ 161

چند بار اطلاعیه را از اول تا آخرش خواندم که با جمله "امپراتور در سلامت کامل هستند" تمام شده بود............. ده‌ها و شاید صدها هزار نفر در چنگال سرما بودند و مثل بچه‌ها از درد گریه می‌کردند. دست‌ها و پاهای‌شان یخ زده بود، می‌افتادند و دیگر بلند نمی‌شدند، گرگ‌ها محاصره‌شان می‌کردند، باید به آنها شلیک می‌کردند اما دست‌های یخ‌زده‌شان توان نگه داشتن تفنگ‌های‌شان را نداشتند. سربازها از وحشت فریاد می‌زنند و گرگ‌ها کمی دور می‌شوند... شب می‌شود، شبی طولانی... گرگ ها منتظرند... مهندس‌ها ناامیدانه اما سریع پلی روی رودخانه برسینا می‌سازند. این تنها راه برگشت است. قزاق‌ها نزدیک می‌شوند. هر لحظه ممکن است پل منفجر و راه بازگشت بسته شود. سرباز‌ها آخرین قوای‌شان را جمع می‌کنند و تلوتلوخوران روی پل می‌روند. خیلی‌ها می‌افتند و رفیق‌های‌شان از روی آن‌ها عبور می‌کنند. پل تنها راه نجات است. آن‌هایی که نمی‌توانند خودشان را میان آن جمعیت جلو ببرند، به کنار جمعیت رانده می‌شوند و در آب‌های یخ‌زده زیر پاهای‌شان سقوط می‌کنند. فریاد می‌زنند و فریاد می‌زنند تا غرق شوند... اما امپراتور به سلامت هستند!

21