بریدههای کتاب دزیره 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/5/30 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 451 0 8 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/5/27 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 197 «به امپراطوری که ارتش خود را در صحراهای روسیه رها می کند چه باید گفت؟ » 0 10 فاطمه سادات رضادوست 1404/4/23 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 300 بله... تا پای جان... آدم ها وقتی به نقطه ی آخر می رسند به گذشته فکر می کنند. او به گذشته و دوران جوانی و امیدها و آرزوهایش فکر کرده بود. 0 45 ࡅߺ߳ߊހߊ 1404/5/28 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 161 چند بار اطلاعیه را از اول تا آخرش خواندم که با جمله "امپراتور در سلامت کامل هستند" تمام شده بود............. دهها و شاید صدها هزار نفر در چنگال سرما بودند و مثل بچهها از درد گریه میکردند. دستها و پاهایشان یخ زده بود، میافتادند و دیگر بلند نمیشدند، گرگها محاصرهشان میکردند، باید به آنها شلیک میکردند اما دستهای یخزدهشان توان نگه داشتن تفنگهایشان را نداشتند. سربازها از وحشت فریاد میزنند و گرگها کمی دور میشوند... شب میشود، شبی طولانی... گرگ ها منتظرند... مهندسها ناامیدانه اما سریع پلی روی رودخانه برسینا میسازند. این تنها راه برگشت است. قزاقها نزدیک میشوند. هر لحظه ممکن است پل منفجر و راه بازگشت بسته شود. سربازها آخرین قوایشان را جمع میکنند و تلوتلوخوران روی پل میروند. خیلیها میافتند و رفیقهایشان از روی آنها عبور میکنند. پل تنها راه نجات است. آنهایی که نمیتوانند خودشان را میان آن جمعیت جلو ببرند، به کنار جمعیت رانده میشوند و در آبهای یخزده زیر پاهایشان سقوط میکنند. فریاد میزنند و فریاد میزنند تا غرق شوند... اما امپراتور به سلامت هستند! 2 21 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/5/25 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 156 1 3 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/5/25 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 147 با تعجب به خود گفتم : « در گذشته من این صورت را دیوانه وار دوست داشتم. » 0 16 ابراهیم ربیعی 1403/9/10 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 121 ...نگرانیها و ترسهای آدم شبها بیشتر میشوند ای کاش میدانستم داستان زندگیَم شاد خواهد بود یا ناراحت کننده خیلی دلم میخواهد کارهای غیرمعمول بکنم ولی اول باید شوهری برای ژولی پیدا کنم... 0 3 زهراخیرزاده 1403/12/5 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 99 1 3 عارفه 1403/5/12 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 430 0 7 جوجووو☆ 1404/3/30 دزیره (جلد ۲) جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 226 وقتی انسان از چیزی می ترسد ، شب ها ترس او هزار بار بیشتر و شدید تر می شود . 0 11 mahtab 1404/1/28 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 296 سکوت هم برای خودش معنایی دارد. 0 10 زهراخیرزاده 1403/12/3 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 126 0 3 < Sahar > 1403/12/28 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 70 قوهی ناطقه رو برای این به بشر دادن که افکارش رو پنهان کنه. 0 7 جوجووو☆ 1404/3/30 دزیره (جلد ۲) جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 219 _ حیف که تو زن برنادوت شده ای . 0 3 فاطمه مطاعی 1403/4/11 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 200 سرباز دیگری لبخند میزد. لبخند میزد چون مرده بود… 0 37
بریدههای کتاب دزیره 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/5/30 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 451 0 8 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/5/27 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 197 «به امپراطوری که ارتش خود را در صحراهای روسیه رها می کند چه باید گفت؟ » 0 10 فاطمه سادات رضادوست 1404/4/23 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 300 بله... تا پای جان... آدم ها وقتی به نقطه ی آخر می رسند به گذشته فکر می کنند. او به گذشته و دوران جوانی و امیدها و آرزوهایش فکر کرده بود. 0 45 ࡅߺ߳ߊހߊ 1404/5/28 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 161 چند بار اطلاعیه را از اول تا آخرش خواندم که با جمله "امپراتور در سلامت کامل هستند" تمام شده بود............. دهها و شاید صدها هزار نفر در چنگال سرما بودند و مثل بچهها از درد گریه میکردند. دستها و پاهایشان یخ زده بود، میافتادند و دیگر بلند نمیشدند، گرگها محاصرهشان میکردند، باید به آنها شلیک میکردند اما دستهای یخزدهشان توان نگه داشتن تفنگهایشان را نداشتند. سربازها از وحشت فریاد میزنند و گرگها کمی دور میشوند... شب میشود، شبی طولانی... گرگ ها منتظرند... مهندسها ناامیدانه اما سریع پلی روی رودخانه برسینا میسازند. این تنها راه برگشت است. قزاقها نزدیک میشوند. هر لحظه ممکن است پل منفجر و راه بازگشت بسته شود. سربازها آخرین قوایشان را جمع میکنند و تلوتلوخوران روی پل میروند. خیلیها میافتند و رفیقهایشان از روی آنها عبور میکنند. پل تنها راه نجات است. آنهایی که نمیتوانند خودشان را میان آن جمعیت جلو ببرند، به کنار جمعیت رانده میشوند و در آبهای یخزده زیر پاهایشان سقوط میکنند. فریاد میزنند و فریاد میزنند تا غرق شوند... اما امپراتور به سلامت هستند! 2 21 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/5/25 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 156 1 3 𝗭𝗮𝗵𝗿𝗮 1404/5/25 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 147 با تعجب به خود گفتم : « در گذشته من این صورت را دیوانه وار دوست داشتم. » 0 16 ابراهیم ربیعی 1403/9/10 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 121 ...نگرانیها و ترسهای آدم شبها بیشتر میشوند ای کاش میدانستم داستان زندگیَم شاد خواهد بود یا ناراحت کننده خیلی دلم میخواهد کارهای غیرمعمول بکنم ولی اول باید شوهری برای ژولی پیدا کنم... 0 3 زهراخیرزاده 1403/12/5 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 99 1 3 عارفه 1403/5/12 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 430 0 7 جوجووو☆ 1404/3/30 دزیره (جلد ۲) جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 226 وقتی انسان از چیزی می ترسد ، شب ها ترس او هزار بار بیشتر و شدید تر می شود . 0 11 mahtab 1404/1/28 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 296 سکوت هم برای خودش معنایی دارد. 0 10 زهراخیرزاده 1403/12/3 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 126 0 3 < Sahar > 1403/12/28 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 70 قوهی ناطقه رو برای این به بشر دادن که افکارش رو پنهان کنه. 0 7 جوجووو☆ 1404/3/30 دزیره (جلد ۲) جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 219 _ حیف که تو زن برنادوت شده ای . 0 3 فاطمه مطاعی 1403/4/11 دزیره جلد 2 آنه ماری سلینکو 4.4 38 صفحۀ 200 سرباز دیگری لبخند میزد. لبخند میزد چون مرده بود… 0 37