بریدههای کتاب وداع با اسلحه ماریه رحیمی 1403/4/4 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 1 آخرهای تابستان آن سال، ما در خانه ای در یک دهکده زندگی می کردیم که در برابرش رودخانه و دشت و بعد کوه قرار داشت. در بستر رودخانه، ریگ ها و پاره سنگ ها زیر آفتاب، خشک و سفید بودند. آب شفاف بود و نرم حرکت می کرد و در جاهایی که مجرا عمیق بود، رنگ آبی داشت. نظامی ها از کنار رودخانه در جاده می گذشتند و گرد و خاکی که بلند می کردند، روی برگ های درخت ها می نشست. تنه درخت ها هم گرد و خاکی بود و آن سال برگ ها زود شروع به ریختن کرد و ما می دیدیم که قشون در طول جاده حرکت می کرد و گرد و خاک بر می خواست و برگ ها با وزش نسیم می ریخت و سربازها می رفتند و پشت سرشان جاده لخت و سفید به جا می ماند و فقط برگ روی جاده به چشم می خورد... 0 13 سودآد 1404/3/3 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 27 0 2 سودآد 1404/3/3 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 267 0 2 یک کاربر NULL 1403/12/30 وداع با اسلحه: دفتر معرفی و نقد ادبیات کلاسیک جهان معرفی و نقد ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 19 ایا بشر را شایسته آن است که بی سبب خون خویشتن را به زمین بریزد و بعد بر این سیه روزی اشک از دیده جاری سازد؟ 0 12 یک کاربر NULL 1403/12/30 وداع با اسلحه: دفتر معرفی و نقد ادبیات کلاسیک جهان معرفی و نقد ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 35 "...مشکلاتی که بعضی مواقع در نظر آدم خیلی بزرگ جلوه میکند، اگر دقت کنیم آنقدر بزرگ نیستند." 0 16 یک کاربر NULL 1403/12/30 وداع با اسلحه: دفتر معرفی و نقد ادبیات کلاسیک جهان معرفی و نقد ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 53 "من از مردن ترسی ندارم ، اما دلم نمی خواست بمیرم." 0 20 مریم محسنیزاده 1403/6/18 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 8 خوانندهٔ همینگوی عنصر راکد و منفعل نیست، بلکه خود در خلق آدم یا شیء یا منظرهای که موضوع بحث نویسنده است شرکت فعالانه دارد. این است که او نیز در حاصل کار که «تجربهٔ هنری» باشد به اندازه نویسنده سهیم است. 0 12 مهدیه سیدی 1403/11/17 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 185 برای اینکه فقط ما دونفر هستیم و تو این دنیا دیگه همه ش دیگرون هستند. اگر اختلافی میون ما پیدا بشه،اون وقت ما هم میریم جزو دیگرون میشیم. 0 4 مهران داودی 1403/5/11 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 105 0 1 مـَسـیـح 1402/11/12 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 205 می فهمیدم مغزشان چگونه کار می کند، اگر مغزی داشتند و اگر کار می کرد! همه ی آن ها مردانی جوان بودند و داشتند کشورشان را نجات می دانند... از سرگرد به بالا، افسرانی را که از نفراتشان جدا شده بودند، اعدام می کردند... زیر باران ایستاده بودیم و یک به یک ما را می بردند، بازپرسی می کردند و گلوله می زدند. بازپرس ها دارای آن انصاف و عدالت و بی نظری زیبای کسانی بودند که با مرگ سر و کار داشتند، بی آنکه خطرش آن ها را تهدید کند. و اکنون مدتی گذشته بود و من هیچ چیز مقدسی ندیده بودم و چیزهایی که پرافتخار بودند، افتخاری نداشتند و قربانیان مانند انبارهای خواربار شیکاگو بودند که با موجودیِ گوشت کاری نمی کردند جز این که دفنش کنند. 0 20 مریم محسنیزاده 1403/6/18 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 10 همینگوی گوشی تیز، شامهای تند، پوستی حساس و ذائقهای قوی دارد. صدای لغزیدن یخ را درون سطل نقرهای که شیشهٔ شرابی در آن نهادهاند از پشت در اتاق هتل میشنود؛ بوی سنگفرش مرمر کف بیمارستان را میشنود؛ با پوست خود از لباس شسته و پاکیزه لذت میبرد؛ مزهٔ شراب و بادام نمکسود و میگوی خشک را خوب احساس میکند. دنیا را از راه حواس قوی خود مینوشد و میبلعد. میکوشد دم را دریابد، با حادثهای شگرف به زندگی رنگ و معنی بدهد. این است که به میدانهای گاوبازی و شکارگاههای آفریقا و میدانهای جنگ و لجههای اقیانوس کشانده میشود. هر یک از آثار او سوغات یکی از این سفرهاست. 0 1 Tiyara banani 1404/1/30 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 306 0 1 مهران داودی 1403/5/11 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 104 پس امیدی نیست؟ هرگز بی امید نیست. ولی گاهی نمی توانم امیدوار باشم. من همیشه سعی دارم که امیدوار باشم ولی گاهی نمی توانم. ممکنه جنگ تموم بشه؟ "امیدوارم" 0 1 Tiyara banani 1404/1/30 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 307 0 2 Tiyara banani 1404/2/4 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 407 0 1 Tiyara banani 1404/1/28 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 274 فکر میکنند اگه تفنگاشونو بندازن دور دیگه نمیتونن وادارشون کنن بجنگن . 0 2
بریدههای کتاب وداع با اسلحه ماریه رحیمی 1403/4/4 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 1 آخرهای تابستان آن سال، ما در خانه ای در یک دهکده زندگی می کردیم که در برابرش رودخانه و دشت و بعد کوه قرار داشت. در بستر رودخانه، ریگ ها و پاره سنگ ها زیر آفتاب، خشک و سفید بودند. آب شفاف بود و نرم حرکت می کرد و در جاهایی که مجرا عمیق بود، رنگ آبی داشت. نظامی ها از کنار رودخانه در جاده می گذشتند و گرد و خاکی که بلند می کردند، روی برگ های درخت ها می نشست. تنه درخت ها هم گرد و خاکی بود و آن سال برگ ها زود شروع به ریختن کرد و ما می دیدیم که قشون در طول جاده حرکت می کرد و گرد و خاک بر می خواست و برگ ها با وزش نسیم می ریخت و سربازها می رفتند و پشت سرشان جاده لخت و سفید به جا می ماند و فقط برگ روی جاده به چشم می خورد... 0 13 سودآد 1404/3/3 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 27 0 2 سودآد 1404/3/3 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 267 0 2 یک کاربر NULL 1403/12/30 وداع با اسلحه: دفتر معرفی و نقد ادبیات کلاسیک جهان معرفی و نقد ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 19 ایا بشر را شایسته آن است که بی سبب خون خویشتن را به زمین بریزد و بعد بر این سیه روزی اشک از دیده جاری سازد؟ 0 12 یک کاربر NULL 1403/12/30 وداع با اسلحه: دفتر معرفی و نقد ادبیات کلاسیک جهان معرفی و نقد ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 35 "...مشکلاتی که بعضی مواقع در نظر آدم خیلی بزرگ جلوه میکند، اگر دقت کنیم آنقدر بزرگ نیستند." 0 16 یک کاربر NULL 1403/12/30 وداع با اسلحه: دفتر معرفی و نقد ادبیات کلاسیک جهان معرفی و نقد ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 53 "من از مردن ترسی ندارم ، اما دلم نمی خواست بمیرم." 0 20 مریم محسنیزاده 1403/6/18 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 8 خوانندهٔ همینگوی عنصر راکد و منفعل نیست، بلکه خود در خلق آدم یا شیء یا منظرهای که موضوع بحث نویسنده است شرکت فعالانه دارد. این است که او نیز در حاصل کار که «تجربهٔ هنری» باشد به اندازه نویسنده سهیم است. 0 12 مهدیه سیدی 1403/11/17 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 185 برای اینکه فقط ما دونفر هستیم و تو این دنیا دیگه همه ش دیگرون هستند. اگر اختلافی میون ما پیدا بشه،اون وقت ما هم میریم جزو دیگرون میشیم. 0 4 مهران داودی 1403/5/11 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 105 0 1 مـَسـیـح 1402/11/12 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 205 می فهمیدم مغزشان چگونه کار می کند، اگر مغزی داشتند و اگر کار می کرد! همه ی آن ها مردانی جوان بودند و داشتند کشورشان را نجات می دانند... از سرگرد به بالا، افسرانی را که از نفراتشان جدا شده بودند، اعدام می کردند... زیر باران ایستاده بودیم و یک به یک ما را می بردند، بازپرسی می کردند و گلوله می زدند. بازپرس ها دارای آن انصاف و عدالت و بی نظری زیبای کسانی بودند که با مرگ سر و کار داشتند، بی آنکه خطرش آن ها را تهدید کند. و اکنون مدتی گذشته بود و من هیچ چیز مقدسی ندیده بودم و چیزهایی که پرافتخار بودند، افتخاری نداشتند و قربانیان مانند انبارهای خواربار شیکاگو بودند که با موجودیِ گوشت کاری نمی کردند جز این که دفنش کنند. 0 20 مریم محسنیزاده 1403/6/18 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 10 همینگوی گوشی تیز، شامهای تند، پوستی حساس و ذائقهای قوی دارد. صدای لغزیدن یخ را درون سطل نقرهای که شیشهٔ شرابی در آن نهادهاند از پشت در اتاق هتل میشنود؛ بوی سنگفرش مرمر کف بیمارستان را میشنود؛ با پوست خود از لباس شسته و پاکیزه لذت میبرد؛ مزهٔ شراب و بادام نمکسود و میگوی خشک را خوب احساس میکند. دنیا را از راه حواس قوی خود مینوشد و میبلعد. میکوشد دم را دریابد، با حادثهای شگرف به زندگی رنگ و معنی بدهد. این است که به میدانهای گاوبازی و شکارگاههای آفریقا و میدانهای جنگ و لجههای اقیانوس کشانده میشود. هر یک از آثار او سوغات یکی از این سفرهاست. 0 1 Tiyara banani 1404/1/30 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 306 0 1 مهران داودی 1403/5/11 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 104 پس امیدی نیست؟ هرگز بی امید نیست. ولی گاهی نمی توانم امیدوار باشم. من همیشه سعی دارم که امیدوار باشم ولی گاهی نمی توانم. ممکنه جنگ تموم بشه؟ "امیدوارم" 0 1 Tiyara banani 1404/1/30 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 307 0 2 Tiyara banani 1404/2/4 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 407 0 1 Tiyara banani 1404/1/28 وداع با اسلحه ارنست همینگوی 3.4 54 صفحۀ 274 فکر میکنند اگه تفنگاشونو بندازن دور دیگه نمیتونن وادارشون کنن بجنگن . 0 2