بریده‌ای از کتاب وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی

وداع با اسلحه
بریدۀ کتاب

صفحۀ 10

همینگ‌وی گوشی تیز، شامه‌ای تند، پوستی حساس و ذائقه‌ای قوی دارد. صدای لغزیدن یخ را درون سطل نقره‌ای که شیشهٔ شرابی در آن نهاده‌اند از پشت در اتاق هتل می‌شنود؛ بوی سنگفرش مرمر کف بیمارستان را می‌شنود؛ با پوست خود از لباس شسته و پاکیزه لذت می‌برد؛ مزهٔ شراب و بادام نمک‌سود و میگوی خشک را خوب احساس می‌کند. دنیا را از راه حواس قوی خود می‌نوشد و می‌بلعد. می‌کوشد دم را دریابد، با حادثه‌ای شگرف به زندگی رنگ و معنی بدهد. این است که به میدان‌های گاوبازی و شکارگاه‌های آفریقا و میدان‌های جنگ و لجه‌های اقیانوس کشانده می‌شود. هر یک از آثار او سوغات یکی از این سفرهاست.

همینگ‌وی گوشی تیز، شامه‌ای تند، پوستی حساس و ذائقه‌ای قوی دارد. صدای لغزیدن یخ را درون سطل نقره‌ای که شیشهٔ شرابی در آن نهاده‌اند از پشت در اتاق هتل می‌شنود؛ بوی سنگفرش مرمر کف بیمارستان را می‌شنود؛ با پوست خود از لباس شسته و پاکیزه لذت می‌برد؛ مزهٔ شراب و بادام نمک‌سود و میگوی خشک را خوب احساس می‌کند. دنیا را از راه حواس قوی خود می‌نوشد و می‌بلعد. می‌کوشد دم را دریابد، با حادثه‌ای شگرف به زندگی رنگ و معنی بدهد. این است که به میدان‌های گاوبازی و شکارگاه‌های آفریقا و میدان‌های جنگ و لجه‌های اقیانوس کشانده می‌شود. هر یک از آثار او سوغات یکی از این سفرهاست.

5

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.