بریده کتابهای که ماهی برآید علی راد 1402/8/24 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 26 (درمورد ملاهادی سبزواری): استعداد این نوآموز نوجوان در تعلم لغت عربی ، استادان را به شگفتی واداشته و دیگر طلاب و محصلان بعينه شاهدند که نه تنها ابیاتی از الفیه را از بر است بلکه ابوابی از سیوطی را هم برای طلابی که عمده آنها به لحاظ سن و پایه تحصیل از او متقدمند توضیح و تفسیر میکند .هادی جان در اوقات فراغت اشعار ابن فارض را میخواند و به قدری مأنوس با لغت عربی است که گاه در محاورات یومیه هم عبارات عربی استخدام میکند و عجیبتر اینکه مسجّع و مقفًا میگوید و مینویسد. اشتغال به حفظ قرآن دارد و هر شب جمعه در مسجد گوهرشاد محفوظات را به محضر ،استادش آسید نجم الدین ارائه میکند. در فقه و اصول هم سرآمد محصلان هم رتبۀ خویش است . 0 7 سجاد آزاد 1402/11/8 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 77 خضر رهی کو که ما عاجز و درماندهایم کعبه مقصود دور، خار مغیلان به پا 0 3 محمد مداحی 1402/11/13 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 182 - کمال وجودی این میوهها، همین است که جزءِ بدن انسان شوند. این بینوای بر خاک افتاده هم این حق را دارد دیگر 0 4 فصل کتاب 1403/2/1 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 51 آقا هادی بندهای سفارشی را از روی ترازو برداشت و با کربلایی دست داد: - یقین اون کاغذها هــم مشتری خــودش رو داره. اما بنده ترجیح دارم به ابتیاع کاغذ ایرانی. محصول وطنی ضعیف تر هــم بــاشــه؛ امــا حاصل زحمت کــارگــر ایرانیه. 0 0 نسرین سادات موسوی 1403/3/29 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 1 رزق که فقط خرج و خورد و خوراک نیست پسرم! کلمه هم رزقه، درس هم رزقه، حکمت هم رزقه .همین ملای مکتب شما که بهتون درس می گه، یعنی رزق شما در کلام اونه. حالا ملتفت شدی باباجان؟ 0 10 نسرین سادات موسوی 1403/3/29 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 1 به قول طبیعیون: هر خاکی استعدادی دارد و هر اقلیمی قابلیتی. جخ، استعداد و قابلیت سبزوار ما در علی پروری ست و آب و هوایش برای بَکر و عَمرو، مطلوب نیست. 0 6 فصل کتاب 1403/2/1 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 57 درون آینه نگاهش به گوشه تا خورده فرش افتاد. گاهی که دستخطی از سبزوار میرسید، بی آنکه نامه را بگشاید آن را زیر فرش پنهان میکرد. با خــود می گفت مبادا مطالب مشغول کنندهای درون نامه باشد که مرا از درس باز بــدارد. نمی خواست خبری و اثــری، او را سست کند و تصمیمش را بگرداند. با خود عهد کــرده بود که در ایــام درس و تحصیل، از هر ذکری جز ذکر حق و برای حق اجتناب کند. 0 0 سعیده شبرنگ 1402/3/26 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 144 کلام شاه با سلام شیخ بریده شد. آقاجان از پلهها پایین آمد و در مقابل حوض ایستاد. شاه دستی به کلاه مخمل جواهرنشانش کشید و سعی کرد تبسمش را زیر سبیلهای بلندش پنهان کند. اما چشمهای درشتش ریز شد و گونهها بالا آمد. بعد از خوش و بشی رسمی و مختصر و مصافحه و معانقه، شیخ، میهمانش را به نشستن تعارف کرد. شاه ایستاد و دور تا دور حیاط را از نظر گذراند. تختی چوبی زیر سایهی درخت انار بود و قالیچهای روی آن پهن شده بود. آفتاب از دریچههای نورگیر زیرزمین به جایی که احتمالا مطبخ خانه بود سرک میکشید. چند پله در میانهی حیاط بود که به ایوان و اتاقها ختم میشد. در زاویهی جنوبی حیاط، اتاقی تک افتاده بود و سادگی دیوارهایش، آن را از معماری پر از کاشی و کنگرهی دیگر بناهای خانه، ممتاز میکرد. یک دالان کفشکن و پنج پلهی آجری اتاق را از زمین جدا میکرد. هرچند اهالی خانه اتاق پنجدری را آمادهی پذیرایی کرده بودند، اما شاه میل کرد ساعتی در همین اتاق، با میزبانش بنشیند. 0 9 نسرین سادات موسوی 1403/3/28 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 1 0 6 فصل کتاب 1403/2/1 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 98 سید چای قندپهلو را به حاجی تعارف کرد و از استکان کمر باریک خودش جرعهای سر کشید: _ هیئت و ظاهرت که میگه در راه ماندهای؛ اما از لفظت پیداست مکتب دیدهای. سواد داری جوون؟ سواد چه بود؟ سیاهی علم بر سپیدی باطن؟ حاصل یک عمر تحصیل و دود چراغ خوردن؟ با خود اندیشید که آیا نیتش در همه سالهایی که به تلمّذ و تعلّم گذرانده بود، چیزی جز رضای الهی بوده؟ اگر قصد قربت کرده بود، چه حاجت که بخواهد در این حجره و مقابل این سید، به آن اقرار کند؟ نمیخواست نیت خالصِ این عمر گذشته به ریا آلوده شود. 0 0 زهراسادات هاشمیان 1403/1/26 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 50 0 1
بریده کتابهای که ماهی برآید علی راد 1402/8/24 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 26 (درمورد ملاهادی سبزواری): استعداد این نوآموز نوجوان در تعلم لغت عربی ، استادان را به شگفتی واداشته و دیگر طلاب و محصلان بعينه شاهدند که نه تنها ابیاتی از الفیه را از بر است بلکه ابوابی از سیوطی را هم برای طلابی که عمده آنها به لحاظ سن و پایه تحصیل از او متقدمند توضیح و تفسیر میکند .هادی جان در اوقات فراغت اشعار ابن فارض را میخواند و به قدری مأنوس با لغت عربی است که گاه در محاورات یومیه هم عبارات عربی استخدام میکند و عجیبتر اینکه مسجّع و مقفًا میگوید و مینویسد. اشتغال به حفظ قرآن دارد و هر شب جمعه در مسجد گوهرشاد محفوظات را به محضر ،استادش آسید نجم الدین ارائه میکند. در فقه و اصول هم سرآمد محصلان هم رتبۀ خویش است . 0 7 سجاد آزاد 1402/11/8 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 77 خضر رهی کو که ما عاجز و درماندهایم کعبه مقصود دور، خار مغیلان به پا 0 3 محمد مداحی 1402/11/13 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 182 - کمال وجودی این میوهها، همین است که جزءِ بدن انسان شوند. این بینوای بر خاک افتاده هم این حق را دارد دیگر 0 4 فصل کتاب 1403/2/1 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 51 آقا هادی بندهای سفارشی را از روی ترازو برداشت و با کربلایی دست داد: - یقین اون کاغذها هــم مشتری خــودش رو داره. اما بنده ترجیح دارم به ابتیاع کاغذ ایرانی. محصول وطنی ضعیف تر هــم بــاشــه؛ امــا حاصل زحمت کــارگــر ایرانیه. 0 0 نسرین سادات موسوی 1403/3/29 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 1 رزق که فقط خرج و خورد و خوراک نیست پسرم! کلمه هم رزقه، درس هم رزقه، حکمت هم رزقه .همین ملای مکتب شما که بهتون درس می گه، یعنی رزق شما در کلام اونه. حالا ملتفت شدی باباجان؟ 0 10 نسرین سادات موسوی 1403/3/29 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 1 به قول طبیعیون: هر خاکی استعدادی دارد و هر اقلیمی قابلیتی. جخ، استعداد و قابلیت سبزوار ما در علی پروری ست و آب و هوایش برای بَکر و عَمرو، مطلوب نیست. 0 6 فصل کتاب 1403/2/1 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 57 درون آینه نگاهش به گوشه تا خورده فرش افتاد. گاهی که دستخطی از سبزوار میرسید، بی آنکه نامه را بگشاید آن را زیر فرش پنهان میکرد. با خــود می گفت مبادا مطالب مشغول کنندهای درون نامه باشد که مرا از درس باز بــدارد. نمی خواست خبری و اثــری، او را سست کند و تصمیمش را بگرداند. با خود عهد کــرده بود که در ایــام درس و تحصیل، از هر ذکری جز ذکر حق و برای حق اجتناب کند. 0 0 سعیده شبرنگ 1402/3/26 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 144 کلام شاه با سلام شیخ بریده شد. آقاجان از پلهها پایین آمد و در مقابل حوض ایستاد. شاه دستی به کلاه مخمل جواهرنشانش کشید و سعی کرد تبسمش را زیر سبیلهای بلندش پنهان کند. اما چشمهای درشتش ریز شد و گونهها بالا آمد. بعد از خوش و بشی رسمی و مختصر و مصافحه و معانقه، شیخ، میهمانش را به نشستن تعارف کرد. شاه ایستاد و دور تا دور حیاط را از نظر گذراند. تختی چوبی زیر سایهی درخت انار بود و قالیچهای روی آن پهن شده بود. آفتاب از دریچههای نورگیر زیرزمین به جایی که احتمالا مطبخ خانه بود سرک میکشید. چند پله در میانهی حیاط بود که به ایوان و اتاقها ختم میشد. در زاویهی جنوبی حیاط، اتاقی تک افتاده بود و سادگی دیوارهایش، آن را از معماری پر از کاشی و کنگرهی دیگر بناهای خانه، ممتاز میکرد. یک دالان کفشکن و پنج پلهی آجری اتاق را از زمین جدا میکرد. هرچند اهالی خانه اتاق پنجدری را آمادهی پذیرایی کرده بودند، اما شاه میل کرد ساعتی در همین اتاق، با میزبانش بنشیند. 0 9 نسرین سادات موسوی 1403/3/28 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 1 0 6 فصل کتاب 1403/2/1 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 98 سید چای قندپهلو را به حاجی تعارف کرد و از استکان کمر باریک خودش جرعهای سر کشید: _ هیئت و ظاهرت که میگه در راه ماندهای؛ اما از لفظت پیداست مکتب دیدهای. سواد داری جوون؟ سواد چه بود؟ سیاهی علم بر سپیدی باطن؟ حاصل یک عمر تحصیل و دود چراغ خوردن؟ با خود اندیشید که آیا نیتش در همه سالهایی که به تلمّذ و تعلّم گذرانده بود، چیزی جز رضای الهی بوده؟ اگر قصد قربت کرده بود، چه حاجت که بخواهد در این حجره و مقابل این سید، به آن اقرار کند؟ نمیخواست نیت خالصِ این عمر گذشته به ریا آلوده شود. 0 0 زهراسادات هاشمیان 1403/1/26 که ماهی برآید حامد اشتری 4.1 12 صفحۀ 50 0 1