بریدهای از کتاب که ماهی برآید اثر سعیده شبرنگ
1403/2/1
صفحۀ 98
سید چای قندپهلو را به حاجی تعارف کرد و از استکان کمر باریک خودش جرعهای سر کشید: _ هیئت و ظاهرت که میگه در راه ماندهای؛ اما از لفظت پیداست مکتب دیدهای. سواد داری جوون؟ سواد چه بود؟ سیاهی علم بر سپیدی باطن؟ حاصل یک عمر تحصیل و دود چراغ خوردن؟ با خود اندیشید که آیا نیتش در همه سالهایی که به تلمّذ و تعلّم گذرانده بود، چیزی جز رضای الهی بوده؟ اگر قصد قربت کرده بود، چه حاجت که بخواهد در این حجره و مقابل این سید، به آن اقرار کند؟ نمیخواست نیت خالصِ این عمر گذشته به ریا آلوده شود.
سید چای قندپهلو را به حاجی تعارف کرد و از استکان کمر باریک خودش جرعهای سر کشید: _ هیئت و ظاهرت که میگه در راه ماندهای؛ اما از لفظت پیداست مکتب دیدهای. سواد داری جوون؟ سواد چه بود؟ سیاهی علم بر سپیدی باطن؟ حاصل یک عمر تحصیل و دود چراغ خوردن؟ با خود اندیشید که آیا نیتش در همه سالهایی که به تلمّذ و تعلّم گذرانده بود، چیزی جز رضای الهی بوده؟ اگر قصد قربت کرده بود، چه حاجت که بخواهد در این حجره و مقابل این سید، به آن اقرار کند؟ نمیخواست نیت خالصِ این عمر گذشته به ریا آلوده شود.
0
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.