بریده‌های کتاب چقدر خوب سیگار می کشیدم

پایان ماجرا پیشاپیش رقم خورده، پایان آن ها، پایان جوانانی که با هم رمان می خوانند، میان کتاب های گم شده لا به لای لحاف بیدار می‌شوند.

اصلا هدف از با هم بودن چیست وقتی که هیچ جوره زندگی ات عوض نشود ؟

اصلا هدف از باهم بودن چیست وقتی هیچ‌جوره زندگی‌ات عوض نشود؟ زندگی فقط وقتی هدفمند است که کسی را بیابی تا متحولش کند، کسی که زندگی‌ات را ویران کند.

خوشحال است چون می‌داند قرار نیست بمیرد، با همین فکر، با فکر به اینکه قرار نیست بمیرد از کلینیک خارج می‌شود، و با فکر به اینکه در این دنیا معدود چیزهایی به اندازه‌ی دانستن اینکه قرار نیست بمیری شیرین‌اند.

زندگی بی‌موسیقی تداومی است تحمل‌ناپذیر.

من به خاطر سردردهای خوشه‌ای‌ام از سیگار کشیدن دست کشیدم، اما شاید هم این دلیل اصلی نبود. مسئله این است که من هم ترسوام و هم در عین حال بلندپرواز. این‌قدر بزدلم که می‌خواهم عمری طولانی کنم. عجب چیز مسخره‌ای: اینکه بخواهی بیشتر زندگی کنی.‌ انگار که خیر سرم تا همین حالایش چقدر شاد و خوشحال بوده‌ام.

رابطه امیلیا و خولیو پر شده بود از حقایق و راز‌ها و اعتراف‌هایی بسیار شخصی، به همین خاطر انگار شریک جرم همدیگر شده بودند

رنج به اندازه است و پر از جزئیات.

هنگامی که خولیو به عشق امیلیا دچار شد، هر لذت و رنجی که تا پیش از آن چشیده بود در نظرش رنگ باخت، شد نسخه‌ای بدلی از لذت و رنج حقیقی.

اصلا هدف از با‌هم بودن چیست وقتی که هیچ‌جوره زندگی‌ات عوض نشود؟

زندگی فقط وقتی هدفمند است که کسی را بیابی تا متحولش کند، کسی که زندگی‌ات را ویران کند.

حالا که دارم خوب براندازت می‌کنم شاید حتی تنها دارایی به‌درد‌بخورت همین خون باشد.

مشکلی با تغییر و تحول ندارم، اما نه به این طرز و طور. خودم هم درست نمی‌دانم چه می‌گویم.

او هفت سال پزشکی عمومی خوانده و بعد از آن سه سال دیگر درس خوانده تا متخصص شود؛ همه این‌ها را خوانده تا به من بگوید: سیگار کشیدن برای سلامتت ضرر دارد.

باورش نمیشد سیگار را ترک کرده‌ام. خودش خوش‌و‌خرم سیگار میکشید؛ حسودی‌ام شد، و البته باید اعتراف کنم اخیرا، خیلی قایمکی و البته گنگ، احساس رضایت هم دارم، چون من برای کل ماجرای ترک تلاش چندانی نکردم، صرفا تاثیر دارویم است.

بدیهی است میتوانم بدون نوشتن سیگار بکشم، اما برعکسش خیر. برای همین است که نگرانم: مبادا نوشتن را ترک کنم؟ از وقتی ترک سیگار را شروع کرده‌‌ام تنها چیزی که قادر به نوشتنش بودم همین یادداشت‌هاست.

من آدمی هستم که تصمیم خود را گرفته‌ام؛ عوض خرید خانه ترجیح می‌دهم سیگار بکشم.