بریدههای کتاب بادام Leila.LEL 1404/2/12 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 146 مردم بعدا از من پرسیدند که چرا فرار نکردم؟ چرا تا آخر ماندم؟ به آنها گفتم من فقط آسان ترین راه را انتخاب کردم ! این ساده ترین کار برای من بود؛ یعنی برای کسی که هرگز معنای ترس را درک نکرده بود...! 0 7 مائده 1402/6/28 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 35 کشف کرده بودم وقتی انتظار میرود عصبانی باشم، با سکوت صبور به نظر میآیم. وقتی انتظار میرود بخندم، با سکوت جدی به نظر میرسم و وقتی انتظار میرود گریه کنم با سکوت قوی جلوه میکنم. سکوت مثل طلا بود. 0 8 ریحان:) 1402/7/30 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 39 کتابها من را به جاهایی میبردند که به غیر از این نمیتوانستم بروم. اعترافات افرادی که تا به حال ملاقاتشان نکرده بودم و زندگیهایی که هرگز شاهدش نبودم را با من در میان میگذاشتند. احساسات و رخدادهایی که هرگز نمیتوانستم تجربه کنم را در همهٔ آن کتابها میتوانستم پیدا کنم. 0 12 حمیدرضا فیاضی 1404/2/1 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 91 اما کتابها ساکت و خاموشاند، آنها در سکوت خودشان باقی میمانند تا کسی بیاید و آنها را ورق بزند. 0 3 فاطیما بهزادی 1403/12/25 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 63 سکوت کلید طلایی است 0 7 حمیدرضا فیاضی 1404/1/29 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 53 بعضی روزها که یخبندان بود، حتی یک مشتری هم نمیآمد و برای همین، یک کلمه هم صحبت نمیکردم. اینجور وقتها وقتی دهانم را باز میکردم تا آب بنوشم، بوی بد نفسم به سوراخ بینام یورش میبرد. 0 1 la muerte 1403/5/24 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 31 اگر هر چیزی رو زیاد تکرار کنی معنیش رو از دست میده،اوایل احساس میکنی لِمش دستت اومده اما بعد یه مدت حس میکنی تغییر معنی رو دوست داری و اونرو لکه دار میکنی آخر سر میبینی که از بین رفته؛کاملا محو میشه تا سفید بشه . 0 0 زهرا صفری 1403/5/20 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 32 0 12 clara 1404/2/15 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 106 شاید یه روزی،ماهم آدمایی بشیم که هیچوقت فکرش رو نمیکردیم. 0 16 آنشرلی:)) 1403/11/24 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 5 سرانجام،این ها همه بهانه است،نه شما،نه من و نه هیچ کس نمیتوانیم بفهمیم که یک داستان،پایانی شاد دارد یا غم انگیز..! 0 2 𝐀𝐥𝐥𝐮𝐫𝐚 1402/7/6 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 23 من فقط بدشانس بودم، شانس نقش مهمی در همهی بی عدالتی های جهان ایفا می کند، حتی بیشتر از آنچه فکرش را می کنید. 0 4 ستایش حکیمی 1404/2/13 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 176 0 2 ستایش حکیمی 1404/2/13 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 120 آخرین چیزایی که گفت چی بود ؟ فقط بغلم کرد .خیلی محکم بغلم کرد. گن سرش را تکان داد. بعد انگار که واژه ها به سختی از دهانش بیرون می آیند ،خیلی آرام پرسید:«گرم بود؟بازوهاش...؟» بله خیلی گرم 0 4 smile 1403/6/15 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 42 0 6 •𝙺𝚑𝚊𝚝𝚎𝚛𝚎𝚑• 1403/7/18 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 35 بیشتر اوقات، سکوت کردن کافی بود. کشف کرده بودم که با سکوتم وقتی انتظار میرود عصبانی باشم ، صبور به نظر میرسم. با سکوتم وقتی انتظار میرود بخندم، جدی به نظر میرسم، و وقتی انتظار میرود گریه کنم، قوی دیده میشوم. سکوت قطعا مثل طلا بود... 0 3 حمیدرضا فیاضی 1404/1/16 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 17 شانس نقش خیلی مهمی را در تمام بیعدالتیهای دنیا بازی میکند، حتی خیلی بیشتر از آن چیزی که انتظارش را داری. 0 3 زهرا رضائی 1403/10/13 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 137 فکرها، داستان ها و مطالعات بیشماری در هر قفسه انباشته شده بود. به نویسندگانی فکر کردم که هرگز فرصت ملاقات با آنها را نداشته ام.ناگهان آنها خیلی دور به نظر رسیدند،فکری که قبلاً به ذهنم خطور نکرده بود.قبلاً فکر میکردم که آنها نزدیک هستند مثل صابون یا حوله،به راحتی در دسترس اند.اما در واقع اینطور نبود، آنها در یک دنیای دیگر بودند.شاید برای همیشه از من دور بودند. 0 1 آزفنداک 1403/8/28 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 153 مردم چشمهای خود را به روی یک تراژدی دور میبندند و میگویند که کاری از دستشان بر نمیآید اما در برابر اتفاقی که در نزدیکیشان رخ میدهد هم هیچ کاری نمیکنند! 0 1 رسا 1403/2/1 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 8 مردم نمی تونند چیزی را که با بقیه فرق داره تحمل کنند. 0 1 آنشرلی:)) 1403/11/24 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 28 اما دنیای کتاب ها متفاوت بود.در آنجا جاهای خالی زیادی وجود داشت،جای خالی بین کلمات و حتی بین خطوط؛می توانستم خودم را در آنجا بفشارم و بنشینم یا راه بروم یا افکارم را خط بکشم... 0 8
بریدههای کتاب بادام Leila.LEL 1404/2/12 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 146 مردم بعدا از من پرسیدند که چرا فرار نکردم؟ چرا تا آخر ماندم؟ به آنها گفتم من فقط آسان ترین راه را انتخاب کردم ! این ساده ترین کار برای من بود؛ یعنی برای کسی که هرگز معنای ترس را درک نکرده بود...! 0 7 مائده 1402/6/28 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 35 کشف کرده بودم وقتی انتظار میرود عصبانی باشم، با سکوت صبور به نظر میآیم. وقتی انتظار میرود بخندم، با سکوت جدی به نظر میرسم و وقتی انتظار میرود گریه کنم با سکوت قوی جلوه میکنم. سکوت مثل طلا بود. 0 8 ریحان:) 1402/7/30 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 39 کتابها من را به جاهایی میبردند که به غیر از این نمیتوانستم بروم. اعترافات افرادی که تا به حال ملاقاتشان نکرده بودم و زندگیهایی که هرگز شاهدش نبودم را با من در میان میگذاشتند. احساسات و رخدادهایی که هرگز نمیتوانستم تجربه کنم را در همهٔ آن کتابها میتوانستم پیدا کنم. 0 12 حمیدرضا فیاضی 1404/2/1 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 91 اما کتابها ساکت و خاموشاند، آنها در سکوت خودشان باقی میمانند تا کسی بیاید و آنها را ورق بزند. 0 3 فاطیما بهزادی 1403/12/25 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 63 سکوت کلید طلایی است 0 7 حمیدرضا فیاضی 1404/1/29 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 53 بعضی روزها که یخبندان بود، حتی یک مشتری هم نمیآمد و برای همین، یک کلمه هم صحبت نمیکردم. اینجور وقتها وقتی دهانم را باز میکردم تا آب بنوشم، بوی بد نفسم به سوراخ بینام یورش میبرد. 0 1 la muerte 1403/5/24 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 31 اگر هر چیزی رو زیاد تکرار کنی معنیش رو از دست میده،اوایل احساس میکنی لِمش دستت اومده اما بعد یه مدت حس میکنی تغییر معنی رو دوست داری و اونرو لکه دار میکنی آخر سر میبینی که از بین رفته؛کاملا محو میشه تا سفید بشه . 0 0 زهرا صفری 1403/5/20 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 32 0 12 clara 1404/2/15 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 106 شاید یه روزی،ماهم آدمایی بشیم که هیچوقت فکرش رو نمیکردیم. 0 16 آنشرلی:)) 1403/11/24 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 5 سرانجام،این ها همه بهانه است،نه شما،نه من و نه هیچ کس نمیتوانیم بفهمیم که یک داستان،پایانی شاد دارد یا غم انگیز..! 0 2 𝐀𝐥𝐥𝐮𝐫𝐚 1402/7/6 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 23 من فقط بدشانس بودم، شانس نقش مهمی در همهی بی عدالتی های جهان ایفا می کند، حتی بیشتر از آنچه فکرش را می کنید. 0 4 ستایش حکیمی 1404/2/13 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 176 0 2 ستایش حکیمی 1404/2/13 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 120 آخرین چیزایی که گفت چی بود ؟ فقط بغلم کرد .خیلی محکم بغلم کرد. گن سرش را تکان داد. بعد انگار که واژه ها به سختی از دهانش بیرون می آیند ،خیلی آرام پرسید:«گرم بود؟بازوهاش...؟» بله خیلی گرم 0 4 smile 1403/6/15 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 42 0 6 •𝙺𝚑𝚊𝚝𝚎𝚛𝚎𝚑• 1403/7/18 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 35 بیشتر اوقات، سکوت کردن کافی بود. کشف کرده بودم که با سکوتم وقتی انتظار میرود عصبانی باشم ، صبور به نظر میرسم. با سکوتم وقتی انتظار میرود بخندم، جدی به نظر میرسم، و وقتی انتظار میرود گریه کنم، قوی دیده میشوم. سکوت قطعا مثل طلا بود... 0 3 حمیدرضا فیاضی 1404/1/16 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 17 شانس نقش خیلی مهمی را در تمام بیعدالتیهای دنیا بازی میکند، حتی خیلی بیشتر از آن چیزی که انتظارش را داری. 0 3 زهرا رضائی 1403/10/13 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 137 فکرها، داستان ها و مطالعات بیشماری در هر قفسه انباشته شده بود. به نویسندگانی فکر کردم که هرگز فرصت ملاقات با آنها را نداشته ام.ناگهان آنها خیلی دور به نظر رسیدند،فکری که قبلاً به ذهنم خطور نکرده بود.قبلاً فکر میکردم که آنها نزدیک هستند مثل صابون یا حوله،به راحتی در دسترس اند.اما در واقع اینطور نبود، آنها در یک دنیای دیگر بودند.شاید برای همیشه از من دور بودند. 0 1 آزفنداک 1403/8/28 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 153 مردم چشمهای خود را به روی یک تراژدی دور میبندند و میگویند که کاری از دستشان بر نمیآید اما در برابر اتفاقی که در نزدیکیشان رخ میدهد هم هیچ کاری نمیکنند! 0 1 رسا 1403/2/1 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 8 مردم نمی تونند چیزی را که با بقیه فرق داره تحمل کنند. 0 1 آنشرلی:)) 1403/11/24 بادام وون پیونگ سون 3.9 333 صفحۀ 28 اما دنیای کتاب ها متفاوت بود.در آنجا جاهای خالی زیادی وجود داشت،جای خالی بین کلمات و حتی بین خطوط؛می توانستم خودم را در آنجا بفشارم و بنشینم یا راه بروم یا افکارم را خط بکشم... 0 8