بریدههای کتاب بادبادک باز Gh" 1403/6/26 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 67 حسن این طوری بود. لعنتی آن قدر بی غل و غش بود که پیش او آدم همیشه حس می کرد ریا کار است. 0 0 غزل✨ 1403/3/7 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 5 حالا متوجه شده ام اینکه میگویند گذشته فراموش میشود، چندان درست نیست. چون گذشته راه خود را با چنگ و دندان باز میکند. 0 5 نِگــ✨ــار 1403/12/21 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 62 آدمهایی که دل و زبانشان یکی است همینطور هستند. خیال میکنند همه آدمها مثل خودشان هستند. 0 1 نرگس 1402/4/19 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 23 "امیدوارم اگر خدایی هم آن بالا هست به جز آمار برداری از ویسکی خوردن و گوشت خوک خوردن من،حواسش به چیزهای مهم تر دیگری نیز باشد.حالا، بپر پایین.این همه صحبت در مورد گناه مرا دوباره تشنه کرده است." البته این قسمت در ترجمه فارسی حذف شده 0 11 نِگــ✨ــار 1403/12/21 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 65 بابا شانهای بالا انداخت و ادامه داد:« گفتن این حرف برایم ناراحت کننده و سخت است، ولی ناراحت شدن از حقیقت، بهتر از آرامش پیدا کردن با یک دروغ است.» 1 80 hani🐣 1404/2/22 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 67 ناراحت شدن از یک حقیقت، بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است. 0 23 Kowsar 1404/3/31 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 67 «ناراحت شدن از یک حقیقت، بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است.» 0 5 Reza 1404/3/11 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 198 زندگی داشت راه خودش را میرفت و بابا را پشتسر میگذاشت 0 2 سارا کاظم زاده عطار 1403/6/16 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 147 سرنوشت فقط کاری که انجام میدهی و نمیدهی، است 0 2 Mohammad kahvaee 1403/2/27 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 239 همیشه داشتن و از دست دادن به مراتب آدم را بیشتر ناراحت میکند تا اینکه از اول نداشته باشد. 0 6 علی 1402/6/25 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 1 گفت: خیلی میترسم. گفتم: چرا؟ گفت: چون از ته دل خوشحالم دکتر رسو، اینجور خوشحالی ترسناک است. پرسیدم آخر چرا و او جواب داد: وقتی آدم اینجور خوشحال باشد، سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد. 0 11 سارا کاظم زاده عطار 1403/6/4 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 15 بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است. اگر مردی را بکشی، یک زندگی را میدزدی. حق زنش را از داشتن شوهر میدزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ میگویی، حق کسی را از دانستن حقیقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی. میفهمی؟ 0 3 سیدحسین موسوی 1402/5/23 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 85 بابا مرا تنگ در آغوش گرفت و به پس و پیش تاب داد. در آغوشش آنچه کرده بودم از یاد بردم. چ احساس دلنشینی بود. 0 2 mehranehm 1404/4/3 بادبادکباز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 104 بابا گفت " بهش بگو اگر هزار تا گلوله هم نثارم کند اجازه نمیدهم " ذهنم رفت به شش سال قبل .به آن روز زمستانی که از کنج کوچه نگاه می کردم .کمال و ولی حسن را نگه داشته بودند.آصف را دیدم که مثل حیوان به جان حسن افتاده بود.قهرمانی که من بودم نگران بادبادک بود .خودم هم گاهی می ماندم که واقعا پسر بابا هستم؟ بولداگ روسی تفنگش را بالا برد . 0 1 Anita 1403/5/27 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 63 رنجیدن از حقیقت، بهتر از تسکین با دروغ است. 0 18 محمد شادمان 1403/1/30 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 314 صورتش در هم رفت وتسلط بر خود فشار زیادی برایش در برداشت.《بابا همیشه میگفت حتی نباید آدمهای بد را آزار داد.چون انها راه بهتری نمی شناسند و چون که ادم های بد هم گاهی خوب می شوند.》 0 6 آوایگمشدهدرورقهایفراموشی؛ 1404/3/29 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 26 فقط یک گناه وجود دارد، فقط یکی. آن هم دزدی است. همهی گناهان دیگر از این گناه سرچشمه میگیرند. اگر کسی را بکشی، تو زندگی او را دزدیدهای. حق همسر او را از داشتن شوهر میدزدی. پدر فرزندانش را میدزدی. وقتی دروغ میگویی، حق کسی به دانستن حقیقت را میدزدی. تقلب کنی، حق بازی عادلانه را میدزدی. 0 23 فاطمه عباسی 🇵🇸 1403/7/9 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 60 مشکل آنهایی که به هرجه میگویند عقیده دارند، همین است. فکر میکنند همه همینجورند. 0 11 asra 1404/2/5 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 355 توی افغانستان کودکان بسیاری هست ، ولی کودکی زیادی نیست. 0 0 سینحانون؛ 1403/3/7 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 386 0 0
بریدههای کتاب بادبادک باز Gh" 1403/6/26 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 67 حسن این طوری بود. لعنتی آن قدر بی غل و غش بود که پیش او آدم همیشه حس می کرد ریا کار است. 0 0 غزل✨ 1403/3/7 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 5 حالا متوجه شده ام اینکه میگویند گذشته فراموش میشود، چندان درست نیست. چون گذشته راه خود را با چنگ و دندان باز میکند. 0 5 نِگــ✨ــار 1403/12/21 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 62 آدمهایی که دل و زبانشان یکی است همینطور هستند. خیال میکنند همه آدمها مثل خودشان هستند. 0 1 نرگس 1402/4/19 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 23 "امیدوارم اگر خدایی هم آن بالا هست به جز آمار برداری از ویسکی خوردن و گوشت خوک خوردن من،حواسش به چیزهای مهم تر دیگری نیز باشد.حالا، بپر پایین.این همه صحبت در مورد گناه مرا دوباره تشنه کرده است." البته این قسمت در ترجمه فارسی حذف شده 0 11 نِگــ✨ــار 1403/12/21 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 65 بابا شانهای بالا انداخت و ادامه داد:« گفتن این حرف برایم ناراحت کننده و سخت است، ولی ناراحت شدن از حقیقت، بهتر از آرامش پیدا کردن با یک دروغ است.» 1 80 hani🐣 1404/2/22 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 67 ناراحت شدن از یک حقیقت، بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است. 0 23 Kowsar 1404/3/31 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 67 «ناراحت شدن از یک حقیقت، بهتر از تسکین یافتن با یک دروغ است.» 0 5 Reza 1404/3/11 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 198 زندگی داشت راه خودش را میرفت و بابا را پشتسر میگذاشت 0 2 سارا کاظم زاده عطار 1403/6/16 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 147 سرنوشت فقط کاری که انجام میدهی و نمیدهی، است 0 2 Mohammad kahvaee 1403/2/27 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 239 همیشه داشتن و از دست دادن به مراتب آدم را بیشتر ناراحت میکند تا اینکه از اول نداشته باشد. 0 6 علی 1402/6/25 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 1 گفت: خیلی میترسم. گفتم: چرا؟ گفت: چون از ته دل خوشحالم دکتر رسو، اینجور خوشحالی ترسناک است. پرسیدم آخر چرا و او جواب داد: وقتی آدم اینجور خوشحال باشد، سرنوشت آماده است چیزی را از آدم بگیرد. 0 11 سارا کاظم زاده عطار 1403/6/4 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 15 بابا گفت: فقط یک گناه وجود دارد والسلام. آن هم دزدی ست. هر گناه دیگری هم نوعی دزدی است. اگر مردی را بکشی، یک زندگی را میدزدی. حق زنش را از داشتن شوهر میدزدی، حق بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی. وقتی دروغ میگویی، حق کسی را از دانستن حقیقت میدزدی. وقتی تقلب میکنی، حق را از انصاف میدزدی. میفهمی؟ 0 3 سیدحسین موسوی 1402/5/23 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 85 بابا مرا تنگ در آغوش گرفت و به پس و پیش تاب داد. در آغوشش آنچه کرده بودم از یاد بردم. چ احساس دلنشینی بود. 0 2 mehranehm 1404/4/3 بادبادکباز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 104 بابا گفت " بهش بگو اگر هزار تا گلوله هم نثارم کند اجازه نمیدهم " ذهنم رفت به شش سال قبل .به آن روز زمستانی که از کنج کوچه نگاه می کردم .کمال و ولی حسن را نگه داشته بودند.آصف را دیدم که مثل حیوان به جان حسن افتاده بود.قهرمانی که من بودم نگران بادبادک بود .خودم هم گاهی می ماندم که واقعا پسر بابا هستم؟ بولداگ روسی تفنگش را بالا برد . 0 1 Anita 1403/5/27 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 63 رنجیدن از حقیقت، بهتر از تسکین با دروغ است. 0 18 محمد شادمان 1403/1/30 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 314 صورتش در هم رفت وتسلط بر خود فشار زیادی برایش در برداشت.《بابا همیشه میگفت حتی نباید آدمهای بد را آزار داد.چون انها راه بهتری نمی شناسند و چون که ادم های بد هم گاهی خوب می شوند.》 0 6 آوایگمشدهدرورقهایفراموشی؛ 1404/3/29 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 26 فقط یک گناه وجود دارد، فقط یکی. آن هم دزدی است. همهی گناهان دیگر از این گناه سرچشمه میگیرند. اگر کسی را بکشی، تو زندگی او را دزدیدهای. حق همسر او را از داشتن شوهر میدزدی. پدر فرزندانش را میدزدی. وقتی دروغ میگویی، حق کسی به دانستن حقیقت را میدزدی. تقلب کنی، حق بازی عادلانه را میدزدی. 0 23 فاطمه عباسی 🇵🇸 1403/7/9 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 60 مشکل آنهایی که به هرجه میگویند عقیده دارند، همین است. فکر میکنند همه همینجورند. 0 11 asra 1404/2/5 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 355 توی افغانستان کودکان بسیاری هست ، ولی کودکی زیادی نیست. 0 0 سینحانون؛ 1403/3/7 بادبادک باز خالد حسینی 4.3 240 صفحۀ 386 0 0