بریده‌های کتاب ماهی سیاه کوچولو

من نور تو را خیلی دوست دارم، دلم میخواست همیشه روی من بتابد.

مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید، آقا من تا می‌توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم، البته اگه یک وقتی ناچار با مرگ روبه‌رو شدم، که می‌شوم، مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد...

من می‌خواهم بدانم که، راستی راستی زندگی یعمی ایمکه توی یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و‌دیگر‌ هیچ، یا اینکه طور دیگری هم‌ توی دنیا می‌شود زندگی کرد؟

مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید؛ اما من باید تا می‌توانم زندگی کنم، نباید پیشواز مرگ بروم.

ماهی سیاه کوچولو گفت : «شما زیادی فکر میکنید ،همه‌اش ک نباید فکر کرد.راه که بیوفتیم ترسمان به کلی میریزد .»

مرگ خیلی آسان می تواند الان به سراغ من بیاید؛ اما من تا می توانم زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبه‌رو شدم_که می شوم_ مهم نیست؛ مهم این است که زندگی با مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد

شما که نمی‌توانید از برکه بیرون بروید،چطور از دنیاگردی دم می‌زنید؟

مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید، اما من تا می‌توانم باید زندگی کنم نباید به پیشواز مرگ بروم.البته اگر یک وقت ناچار با مرگ روبرو شدم-که می‌شوم-مهم نیست، مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.

مهم این است زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.

ماهی‌ سیاه کوچولو گفت:<<شما زیاد فکر‌ میکنید،همه‌ش‌ که نباید فکر کرد. راه که بیوفتیم‌ ترسمان به کلی‌ می‌ریزد.>>

درد من حصار بركه نيست. درد من زيستن با ماهيانی است كه فكر دريا به ذهنشان خطور نكرده است.