بریدههای کتاب پاتوق ها ریرا 1403/6/18 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 23 سرش پر از برنامه و رویاست و باور دارد هنوز میشود دنیا را عوض کرد. 0 10 luna 1403/6/14 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 2 0 7 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 130 سرگردان گمشده، سردرگم ناسازگار گم گشته آواره مبهوت، سرگشته در به در واژگونه وصلم به این قطار واژگان مرتبط در همین کلمه ها سکنا گرفته ام، این کلمه ها پایم را روی زمین بند می کنند. 0 0 فاطمه شاهواری 1403/12/27 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 135 سرگردان،گمشده، سردرگم، ناسازگار، گمگشته، آواره، مبهوت، سرگشته، دربهدر، واژگونه. وصلم به این قطار واژگان مرتبط. در همین کلمهها سکنا گرفتهام، این کلمهها پایم را روی زمین بند میکنند. 0 9 رعنا حشمتی 1402/7/21 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 110 خوب میدانم که خورشید ذرهای هم از جایش تکان نمیخورد، حتی یک میلیمتر، میدانم که بالا آمدنش صرفا توهم است؛ از جنس عالم خیال. آنقدر تماشایش میکنم تا دیگر ممکن نباشد، و تماشایش بیشازاندازه دردناک شود. ولی در لحظههای سپیدهدم فقط چشمهایم اذیت نمیشود، دلم هم میگیرد. نوری را که بر شهر میتابد احساس میکنم، به صورتم میخورد ولی تا مغز استخوانم را گرم میکند، و با بالا آمدن خورشید به تماشای رختهای نخنما و خشکشدهٔ همسایهها هم ادامه میدهم. بعد چشمهایم را میبندم، نور را از پشت پلکهایم میبینم و حسرت میخورم بابت تنبلیِ معمولم که باعث میشود این پدیدهٔ فوقالعادهٔ روزانه از دستم برود. از طرفی هم طاقت ندارم هرروز صبح را به این شکل شروع کنم. هم سرشار از انرژی میشوم، هم خالی از آن. 0 25 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 124 0 3 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 130 هیچ وقت یک جا قرار نگرفته ام پیوسته در حرکت بوده ام همیشه کارم همین بوده دائم چشم انتظار بوده ام به جایی بروم یا از جایی بازگردم یا بگریزم همیشه چمدان کوچکم دم دستم بوده در حال پروخالی شدن کیف دستی ام روی دامن کمی پول در آن است با کتابی برای خواندن آیا اصلاً جایی وجود دارد که ما در حال گذر از آن نباشیم؟ 0 18 روشنا 1403/9/28 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 23 هنوز بابت جوانی بربادرفتهام حسرت میخورم، بابت طغیان نکردن. 2 45 ریرا 1403/6/18 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 53 با خودش در صلح است و با دنیا درگیر. 0 5 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 139 0 2 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 110 وقتی آدم خونه ش رو عوض میکنه همیشه یه چیزی گم میکنه. هر جابه جایی ای زیر پای آدم رو خالی میکنه همیشه یه جورهایی آدم رو قال میذاره 0 1 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 116 0 2 فاطمه شاهواری 1403/12/27 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 105 نوشتافزارفروشی محبوب من در قلب شهر است، زیر ساختمان قدیمیِ زیبایی که نبش دو خیابان شلوغ بنا شده. آخر هر سال به آن جا میروم که سررسید سال آینده را بخرم-از قضا از خریدهای موردعلاقهام است، و حالا به یک جور رسم هم تبدیل شده. 1 34 فاطمه شاهواری 1403/12/27 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 110 پس از لحظهای، وحشتزده، از شعلهی مهیب به سایهها میگریزم؛ بیم دارم شعله مرا ببلعد، در چنگم بگیرد و مرا به عنصری در این زمین فروبکاهد ناچیزتر از خودم؛ کرمی یا گیاهی... فکرم کار نمیکند، همه چیز عبث مینماید، زندگی در نظرم ییش از حد ناچیز میآید، دیگر چه باک اگر کسی به من فکر نکند، اگر کسی برایم نامه ننویسد. 0 2 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 123 0 2 ماهـــی 1403/11/14 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 1 هر بار دور و برم عوض میشود غم بزرگی بر دلم مینشیند هنگام رفتن از جایی که به خاطرهها و غصهها و شادیهایم گره خورده بیشتر غصهام میگیرد.خود تغییر است که بهمم می ریزد. همچنان که وقتی جامِ شیشه ای را تکان میدهی مایع درونش کدر میشود. 0 19 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 80 همیشه به این درک رسیده ام که تنهایی حساب و کتاب دقیق میطلبد باید حسابش را داشته باشی عین پول توی کیفت باید بدانی چه قدر وقت برای تلف کردن در بساطت هست تا پیش از شام چه قدر وقت داری چه قدر مانده تا وقت خواب 0 0 فهیمه . مؤذن 1403/11/3 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 23 0 9 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 115 0 1 روشنا 1403/10/5 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 61 متحیرم از میلی که به ابرازِ خودمان داریم، به توضیح دادن خودمان، به گفتن داستانهایمان به هم. 0 9
بریدههای کتاب پاتوق ها ریرا 1403/6/18 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 23 سرش پر از برنامه و رویاست و باور دارد هنوز میشود دنیا را عوض کرد. 0 10 luna 1403/6/14 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 2 0 7 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 130 سرگردان گمشده، سردرگم ناسازگار گم گشته آواره مبهوت، سرگشته در به در واژگونه وصلم به این قطار واژگان مرتبط در همین کلمه ها سکنا گرفته ام، این کلمه ها پایم را روی زمین بند می کنند. 0 0 فاطمه شاهواری 1403/12/27 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 135 سرگردان،گمشده، سردرگم، ناسازگار، گمگشته، آواره، مبهوت، سرگشته، دربهدر، واژگونه. وصلم به این قطار واژگان مرتبط. در همین کلمهها سکنا گرفتهام، این کلمهها پایم را روی زمین بند میکنند. 0 9 رعنا حشمتی 1402/7/21 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 110 خوب میدانم که خورشید ذرهای هم از جایش تکان نمیخورد، حتی یک میلیمتر، میدانم که بالا آمدنش صرفا توهم است؛ از جنس عالم خیال. آنقدر تماشایش میکنم تا دیگر ممکن نباشد، و تماشایش بیشازاندازه دردناک شود. ولی در لحظههای سپیدهدم فقط چشمهایم اذیت نمیشود، دلم هم میگیرد. نوری را که بر شهر میتابد احساس میکنم، به صورتم میخورد ولی تا مغز استخوانم را گرم میکند، و با بالا آمدن خورشید به تماشای رختهای نخنما و خشکشدهٔ همسایهها هم ادامه میدهم. بعد چشمهایم را میبندم، نور را از پشت پلکهایم میبینم و حسرت میخورم بابت تنبلیِ معمولم که باعث میشود این پدیدهٔ فوقالعادهٔ روزانه از دستم برود. از طرفی هم طاقت ندارم هرروز صبح را به این شکل شروع کنم. هم سرشار از انرژی میشوم، هم خالی از آن. 0 25 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 124 0 3 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 130 هیچ وقت یک جا قرار نگرفته ام پیوسته در حرکت بوده ام همیشه کارم همین بوده دائم چشم انتظار بوده ام به جایی بروم یا از جایی بازگردم یا بگریزم همیشه چمدان کوچکم دم دستم بوده در حال پروخالی شدن کیف دستی ام روی دامن کمی پول در آن است با کتابی برای خواندن آیا اصلاً جایی وجود دارد که ما در حال گذر از آن نباشیم؟ 0 18 روشنا 1403/9/28 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 23 هنوز بابت جوانی بربادرفتهام حسرت میخورم، بابت طغیان نکردن. 2 45 ریرا 1403/6/18 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 53 با خودش در صلح است و با دنیا درگیر. 0 5 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 139 0 2 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 110 وقتی آدم خونه ش رو عوض میکنه همیشه یه چیزی گم میکنه. هر جابه جایی ای زیر پای آدم رو خالی میکنه همیشه یه جورهایی آدم رو قال میذاره 0 1 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 116 0 2 فاطمه شاهواری 1403/12/27 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 105 نوشتافزارفروشی محبوب من در قلب شهر است، زیر ساختمان قدیمیِ زیبایی که نبش دو خیابان شلوغ بنا شده. آخر هر سال به آن جا میروم که سررسید سال آینده را بخرم-از قضا از خریدهای موردعلاقهام است، و حالا به یک جور رسم هم تبدیل شده. 1 34 فاطمه شاهواری 1403/12/27 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 110 پس از لحظهای، وحشتزده، از شعلهی مهیب به سایهها میگریزم؛ بیم دارم شعله مرا ببلعد، در چنگم بگیرد و مرا به عنصری در این زمین فروبکاهد ناچیزتر از خودم؛ کرمی یا گیاهی... فکرم کار نمیکند، همه چیز عبث مینماید، زندگی در نظرم ییش از حد ناچیز میآید، دیگر چه باک اگر کسی به من فکر نکند، اگر کسی برایم نامه ننویسد. 0 2 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 123 0 2 ماهـــی 1403/11/14 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 1 هر بار دور و برم عوض میشود غم بزرگی بر دلم مینشیند هنگام رفتن از جایی که به خاطرهها و غصهها و شادیهایم گره خورده بیشتر غصهام میگیرد.خود تغییر است که بهمم می ریزد. همچنان که وقتی جامِ شیشه ای را تکان میدهی مایع درونش کدر میشود. 0 19 ماهـــی 1403/11/20 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 80 همیشه به این درک رسیده ام که تنهایی حساب و کتاب دقیق میطلبد باید حسابش را داشته باشی عین پول توی کیفت باید بدانی چه قدر وقت برای تلف کردن در بساطت هست تا پیش از شام چه قدر وقت داری چه قدر مانده تا وقت خواب 0 0 فهیمه . مؤذن 1403/11/3 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 23 0 9 فهیمه . مؤذن 1404/3/20 همین حوالی جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 115 0 1 روشنا 1403/10/5 پاتوق ها جومپا لاهیری 3.4 26 صفحۀ 61 متحیرم از میلی که به ابرازِ خودمان داریم، به توضیح دادن خودمان، به گفتن داستانهایمان به هم. 0 9