بریدههای کتاب عزرائیل: کهنه سرباز مهنا 1403/3/7 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 277 علی یک اصل ساده را فهمیده بود. باید در مبارزه فقط یک امتیاز می گرفت. فقط و فقط یکی حتی اگر به قیمت جانش تمام میشد. بعد از گرفتن امتیاز اول کافی بود بنشیند و فروپاشی مرد مقابلش را نگاه کند. 0 3 مژده ظهرابی دهدزی 1403/10/28 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 274 او به دنبال دلیل و انگیزهای میگشت تا خودش را قانع کند که لازم است بجنگد و زنده بماند. 0 1 فاطمه کریمی 1403/9/27 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 275 ... اما آدم اهل عملی مانند او خوب میداند که برای هر روز یک قدم رو به جلو کافیست. سفرهای چند ده هزار کیلومتری با برداشتن گام اول شروع میشود و کافیست هر روز کار همان روز را انجام دهد. نتیجه بعداً حاصل میشود... 0 4 suny 1403/3/27 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 290 - شاید این مهم ترین تفاوت بین نسل من و نسل تو باشه. برای نسل من کار نشد نداشته و نداره. یه جوون لاغر که ریشش کامل در نیومده بود، روی کاغذ نوشت:《 باید به خود جرئت داد، ما می توانیم.》 ما هم تونستیم. خرمشهر رو آزاد کردیم، از اروند رد شدیم و توی تمام قله های غرب و شمال غرب کاری کردیم که وقتی اسممون می اومد، گنده های ارتش بعث خودشون رو خیس میکردن. 0 7 مبینا 1403/11/11 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 91 <همه روزی خواهند شکست.مسئله فقط زمان بود.> 0 11 ابوالفضل فیروزآبادی 1403/2/25 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 32 قانون اولی که برای خودش داشت همیشه این بود ؛ در کاری که به تو مربوط نیست ، دخالت نکن 8 18 مهنا 1403/3/7 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 275 اولین سوال برای انجام این کار همان لحظات اول برایش نمایان شده بود که چطور؟ جوابی برایش نداشت؛ اما آدم اهل عملی مانند او خوب میداند که برای هر روز یک قدم رو به جلو کافی است. 0 3 مژده ظهرابی دهدزی 1403/10/24 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 125 «یارب مپسند که لوطیان خوار شوند!» 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1403/10/23 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 91 همیشه همین طور بود. آدمهایی که در شرایط سخت قرار میگرفتند مقاومت میکردند. غافل از اینکه همه روزی خواهند شکست. مسئله فقط زمان بود. حدش فرق داشت، بستگی به خود آدمها. بعضی توان تحملشان بیشتر بود و بعضی کمتر. مهم بعد از شکستن بود. تمام تصوراتشان از دنیا مثل تصویری نقش بسته بر آینهای که میشکست، فرو میریخت. بیصدا و دردناک نابود میشد. نقطهٔ عطفی شکل میگرفت. آن موقع، اغلب آدمها صحت عقلشان را از دست میدهند. 0 1 یاسر 1403/1/2 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 288 0 13 محمد امین تولی 1403/5/18 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 275 0 2 برادلی چاکرز:) 1402/12/14 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 277 نوابغ برخلاف آدم های معمولی هرگز شکست نمیخورند. بنابراین،راه و رسم زندگی در روزهای شکست را هم بلد نیستند. تجربه ای ندارند و نمیدانند چه کنند. فشار از بالا هم همیشه فقط و فقط باعث میشود بیشتر دست و پایشان را گم کنند و به درون خویش بخزند و باز ندانند چه کنند. 0 3 مهنا 1403/3/7 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 290 شاید این مهم ترین تفاوت بین نسل من و تو باشه. برای نسل من کار نشد نداشته و نداره. یه جوون لاغر که ريشش کامل در نیومده بود، روی کاغذ نوشت: " باید با خود جرئت داد، ما می توانیم." ماهم تونستیم. خرمشهر رو آزاد کزدیم، از اروند رد شدیم و توی تمام قله های غرب و شمال غرب کاری کردیم که وقتی اسممون میاومد، گنده های ارتش بعث خودشون رو خیس میکردن. نشد تو کارم نبوده و نیست. هدف مشخصی داشتم و باید پیگیری هم میکردم. 0 1 محدثه مهری 1403/5/1 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 290 0 3 megan 1402/11/22 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 91 0 28 مهدی خوشطبخ 1403/8/12 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 277 0 0 برادلی چاکرز:) 1402/12/14 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 275 برای هرروز یک قدم رو به جلو کافی است. سفرهای چند دههزار کیلومتری با برداشتن گام اول شروع میشود و کافی است هر روز همان کار را انجام دهد. نتیجه بعدا حاصل میشود و نباید با نگریستن به دراز بودن راه و سختی کار از آن ترسید و آن را انجام نداد. باید کار درست را به وظایف و کار های روزانه تقسیم کرد و یکی یکی انجام داد. 0 1 مژده ظهرابی دهدزی 1403/10/23 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 93 یک راه خیلی سرراست برای نزدیک شدن به آدمها، نشستن و گوش دادن به حرفهایشان است. 0 1 برادلی چاکرز:) 1402/12/14 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 295 میخوام بزرگ تر بشی. خودت رو جمع و جور کن. دست از بازی کردن تو زمین این و اون بردار. بیا از بالاتر به قضایا نگاه کن. دست از این معما حل کردن بردار و شروع کن به معما طرح کردن. 0 2 مهنا 1403/3/7 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 259 کفش ها برای علیزاده یکی از عوامل مهم قضاوت آدم ها بود. آن چیزی بود که بهتر آدم ها را نشان میداد. 0 1
بریدههای کتاب عزرائیل: کهنه سرباز مهنا 1403/3/7 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 277 علی یک اصل ساده را فهمیده بود. باید در مبارزه فقط یک امتیاز می گرفت. فقط و فقط یکی حتی اگر به قیمت جانش تمام میشد. بعد از گرفتن امتیاز اول کافی بود بنشیند و فروپاشی مرد مقابلش را نگاه کند. 0 3 مژده ظهرابی دهدزی 1403/10/28 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 274 او به دنبال دلیل و انگیزهای میگشت تا خودش را قانع کند که لازم است بجنگد و زنده بماند. 0 1 فاطمه کریمی 1403/9/27 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 275 ... اما آدم اهل عملی مانند او خوب میداند که برای هر روز یک قدم رو به جلو کافیست. سفرهای چند ده هزار کیلومتری با برداشتن گام اول شروع میشود و کافیست هر روز کار همان روز را انجام دهد. نتیجه بعداً حاصل میشود... 0 4 suny 1403/3/27 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 290 - شاید این مهم ترین تفاوت بین نسل من و نسل تو باشه. برای نسل من کار نشد نداشته و نداره. یه جوون لاغر که ریشش کامل در نیومده بود، روی کاغذ نوشت:《 باید به خود جرئت داد، ما می توانیم.》 ما هم تونستیم. خرمشهر رو آزاد کردیم، از اروند رد شدیم و توی تمام قله های غرب و شمال غرب کاری کردیم که وقتی اسممون می اومد، گنده های ارتش بعث خودشون رو خیس میکردن. 0 7 مبینا 1403/11/11 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 91 <همه روزی خواهند شکست.مسئله فقط زمان بود.> 0 11 ابوالفضل فیروزآبادی 1403/2/25 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 32 قانون اولی که برای خودش داشت همیشه این بود ؛ در کاری که به تو مربوط نیست ، دخالت نکن 8 18 مهنا 1403/3/7 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 275 اولین سوال برای انجام این کار همان لحظات اول برایش نمایان شده بود که چطور؟ جوابی برایش نداشت؛ اما آدم اهل عملی مانند او خوب میداند که برای هر روز یک قدم رو به جلو کافی است. 0 3 مژده ظهرابی دهدزی 1403/10/24 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 125 «یارب مپسند که لوطیان خوار شوند!» 0 2 مژده ظهرابی دهدزی 1403/10/23 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 91 همیشه همین طور بود. آدمهایی که در شرایط سخت قرار میگرفتند مقاومت میکردند. غافل از اینکه همه روزی خواهند شکست. مسئله فقط زمان بود. حدش فرق داشت، بستگی به خود آدمها. بعضی توان تحملشان بیشتر بود و بعضی کمتر. مهم بعد از شکستن بود. تمام تصوراتشان از دنیا مثل تصویری نقش بسته بر آینهای که میشکست، فرو میریخت. بیصدا و دردناک نابود میشد. نقطهٔ عطفی شکل میگرفت. آن موقع، اغلب آدمها صحت عقلشان را از دست میدهند. 0 1 یاسر 1403/1/2 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 288 0 13 محمد امین تولی 1403/5/18 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 275 0 2 برادلی چاکرز:) 1402/12/14 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 277 نوابغ برخلاف آدم های معمولی هرگز شکست نمیخورند. بنابراین،راه و رسم زندگی در روزهای شکست را هم بلد نیستند. تجربه ای ندارند و نمیدانند چه کنند. فشار از بالا هم همیشه فقط و فقط باعث میشود بیشتر دست و پایشان را گم کنند و به درون خویش بخزند و باز ندانند چه کنند. 0 3 مهنا 1403/3/7 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 290 شاید این مهم ترین تفاوت بین نسل من و تو باشه. برای نسل من کار نشد نداشته و نداره. یه جوون لاغر که ريشش کامل در نیومده بود، روی کاغذ نوشت: " باید با خود جرئت داد، ما می توانیم." ماهم تونستیم. خرمشهر رو آزاد کزدیم، از اروند رد شدیم و توی تمام قله های غرب و شمال غرب کاری کردیم که وقتی اسممون میاومد، گنده های ارتش بعث خودشون رو خیس میکردن. نشد تو کارم نبوده و نیست. هدف مشخصی داشتم و باید پیگیری هم میکردم. 0 1 محدثه مهری 1403/5/1 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 290 0 3 megan 1402/11/22 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 91 0 28 مهدی خوشطبخ 1403/8/12 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 277 0 0 برادلی چاکرز:) 1402/12/14 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 275 برای هرروز یک قدم رو به جلو کافی است. سفرهای چند دههزار کیلومتری با برداشتن گام اول شروع میشود و کافی است هر روز همان کار را انجام دهد. نتیجه بعدا حاصل میشود و نباید با نگریستن به دراز بودن راه و سختی کار از آن ترسید و آن را انجام نداد. باید کار درست را به وظایف و کار های روزانه تقسیم کرد و یکی یکی انجام داد. 0 1 مژده ظهرابی دهدزی 1403/10/23 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 93 یک راه خیلی سرراست برای نزدیک شدن به آدمها، نشستن و گوش دادن به حرفهایشان است. 0 1 برادلی چاکرز:) 1402/12/14 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 295 میخوام بزرگ تر بشی. خودت رو جمع و جور کن. دست از بازی کردن تو زمین این و اون بردار. بیا از بالاتر به قضایا نگاه کن. دست از این معما حل کردن بردار و شروع کن به معما طرح کردن. 0 2 مهنا 1403/3/7 عزرائیل: کهنه سرباز نیما اکبرخانی 4.3 63 صفحۀ 259 کفش ها برای علیزاده یکی از عوامل مهم قضاوت آدم ها بود. آن چیزی بود که بهتر آدم ها را نشان میداد. 0 1