بریدههای کتاب اعتراف زهرا عالی حسینی 1403/2/29 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 21 0 1 فاطیما 1404/4/4 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 36 کسی زندگی مرا با شوخی شریرانه و احمقانهای به بازی گرفته بود؛ گرچه نمیدانستم کسی که مرا خلق کرده کیست و چرا مرا به این جهان آورده و به باد تمسخر گرفته است. 0 9 yasaman 1403/2/2 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 55 در حکمت فراوان،اندوه فراوان است و هر که بر دانش خود بیفزاید ،بر غمش می افزاید . 1 59 نرگس عمویی 1403/11/23 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 64 راه چهارم، زندگی در شرایط سلیمان و شوپنهاور بود: یعنی بدانم زندگی شوخی احمقانهای است که مرا به بازی گرفته، ولی با این حال به زندگی ادامه دهم، دست و رو بشویم، لباس بپوشم، ناهار بخورم، حرف بزنم و حتی کتاب بنویسم. این برایم منزجرکننده و رنجآور بود، ولی در همین شرایط مانده بودم. 0 2 علی 1403/1/7 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 1 4 22 زهرا عالی حسینی 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 49 0 0 میم صالحی فر 1402/12/28 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 55 0 6 hanieh 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 35 زندگی من شوخی ابلهانه و شیرانهای است که کس دیگری با آن مرا به بازی گرفته است با آنکه من به هیچ کس دیگری که مرا آفریده باشد اعتقاد نداشتم ولی این تصور که کسی با آوردن من به این دنیا با من شوخی ابلهانه و شریانهای انجام داده است برایم طبیعیترین شیوه بیان شرایطم بود 0 0 الهام مطیعیان 1403/6/21 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 82 هرکجا ایمان باشد، زندگی نیز وجود دارد. 0 26 علی 1403/1/10 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 1 0 17 hanieh 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 24 من هم مانند همه دیوانگان همه را دیوانه میخواندم غیر از خودم 0 3 نرگس عمویی 1403/12/26 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 89 اعتقاد به اینکه شناخت حقیقت فقط به وسیلهٔ زندگی امکانپذیر است، مرا برانگیخت تا در درست بودن زندگیام شک کنم. 0 59 علی 1403/1/7 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 1 0 60 زهرا عالی حسینی 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 53 0 1 زهرا توکلی 1403/1/16 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 43 0 2 MH480 1403/11/28 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 61 0 32 hanieh 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 17 این را که میخواستم از نظر اخلاقی انسان خوبی باشم با تحقیر و ریشخند روبرو میشدم و به محض آنکه تسلیم تمایلات پست میشدم تحسین و تشویق در انتظارم بود جاه پرستی قدرت طلبی مقام دوستی شهوت زدگی غرور خشم انتقام همه اینها مایه احترام بود 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/2/29 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 22 0 24 زهره عالیپور 1402/5/8 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 5 وقتی در مورد خاطرات مختلف خود قضاوت میکردم به این نتیجه میرسیدم که هرگز به آنچه آموخته بودم جدا اعتقاد نداشتم بلکه به آنچه بزرگترهایم گفته بودند اعتماد کرده بودم، اما این اعتماد هم خیلی سست و بیثبات بود. 0 11 حامد حمایت کار 1403/11/23 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 86 من حقیقتی را دریافتم که بعدها آن را در انجیل پیدا کردم: مردم به تاریکی بیش از روشنایی علاقه یافتند، چون کارهایشان شر بود زیرا هر کس کار بدی انجام دهد از نور نفرت دارد و به سوی نور نمیرود تا کارهایش برملا نشود.دریافتم برای درک معنای زندگی باید پیش از هر چیز کاری کرد که زندگی بی معنا و شر نباشد، و تنها پس از آن به عقل نیاز است تا زندگی رادرک کرد. 1 25
بریدههای کتاب اعتراف زهرا عالی حسینی 1403/2/29 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 21 0 1 فاطیما 1404/4/4 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 36 کسی زندگی مرا با شوخی شریرانه و احمقانهای به بازی گرفته بود؛ گرچه نمیدانستم کسی که مرا خلق کرده کیست و چرا مرا به این جهان آورده و به باد تمسخر گرفته است. 0 9 yasaman 1403/2/2 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 55 در حکمت فراوان،اندوه فراوان است و هر که بر دانش خود بیفزاید ،بر غمش می افزاید . 1 59 نرگس عمویی 1403/11/23 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 64 راه چهارم، زندگی در شرایط سلیمان و شوپنهاور بود: یعنی بدانم زندگی شوخی احمقانهای است که مرا به بازی گرفته، ولی با این حال به زندگی ادامه دهم، دست و رو بشویم، لباس بپوشم، ناهار بخورم، حرف بزنم و حتی کتاب بنویسم. این برایم منزجرکننده و رنجآور بود، ولی در همین شرایط مانده بودم. 0 2 علی 1403/1/7 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 1 4 22 زهرا عالی حسینی 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 49 0 0 میم صالحی فر 1402/12/28 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 55 0 6 hanieh 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 35 زندگی من شوخی ابلهانه و شیرانهای است که کس دیگری با آن مرا به بازی گرفته است با آنکه من به هیچ کس دیگری که مرا آفریده باشد اعتقاد نداشتم ولی این تصور که کسی با آوردن من به این دنیا با من شوخی ابلهانه و شریانهای انجام داده است برایم طبیعیترین شیوه بیان شرایطم بود 0 0 الهام مطیعیان 1403/6/21 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 82 هرکجا ایمان باشد، زندگی نیز وجود دارد. 0 26 علی 1403/1/10 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 1 0 17 hanieh 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 24 من هم مانند همه دیوانگان همه را دیوانه میخواندم غیر از خودم 0 3 نرگس عمویی 1403/12/26 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 89 اعتقاد به اینکه شناخت حقیقت فقط به وسیلهٔ زندگی امکانپذیر است، مرا برانگیخت تا در درست بودن زندگیام شک کنم. 0 59 علی 1403/1/7 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 1 0 60 زهرا عالی حسینی 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 53 0 1 زهرا توکلی 1403/1/16 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 43 0 2 MH480 1403/11/28 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 61 0 32 hanieh 1403/2/30 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 17 این را که میخواستم از نظر اخلاقی انسان خوبی باشم با تحقیر و ریشخند روبرو میشدم و به محض آنکه تسلیم تمایلات پست میشدم تحسین و تشویق در انتظارم بود جاه پرستی قدرت طلبی مقام دوستی شهوت زدگی غرور خشم انتقام همه اینها مایه احترام بود 0 1 زهرا عالی حسینی 1403/2/29 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 22 0 24 زهره عالیپور 1402/5/8 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 5 وقتی در مورد خاطرات مختلف خود قضاوت میکردم به این نتیجه میرسیدم که هرگز به آنچه آموخته بودم جدا اعتقاد نداشتم بلکه به آنچه بزرگترهایم گفته بودند اعتماد کرده بودم، اما این اعتماد هم خیلی سست و بیثبات بود. 0 11 حامد حمایت کار 1403/11/23 اعتراف لی یف نیکالایویچ تولستوی 4.1 78 صفحۀ 86 من حقیقتی را دریافتم که بعدها آن را در انجیل پیدا کردم: مردم به تاریکی بیش از روشنایی علاقه یافتند، چون کارهایشان شر بود زیرا هر کس کار بدی انجام دهد از نور نفرت دارد و به سوی نور نمیرود تا کارهایش برملا نشود.دریافتم برای درک معنای زندگی باید پیش از هر چیز کاری کرد که زندگی بی معنا و شر نباشد، و تنها پس از آن به عقل نیاز است تا زندگی رادرک کرد. 1 25