بریده‌ کتاب‌های نمایش در ایران (یک مطالعه)

بریدۀ کتاب

صفحۀ 69

گرچه جنبش‌های آزادی‌خواهی مقدس است ولی گفتنی است که تلقین کنندگان شکوه موهومی عتیق[ایران باستان] خاندان‌های قدرتمندی[غیرمسلمانِ ضد اسلام] بودند که در نظام جدید[ایران پس از اسلام] امتیازات طبقاتی خود را از دست داده بودند. ایشان گرچه ظاهراً با دفاع از سنن و نوامیس باستانی که (نقالان ندانسته از مهمترین واسطه های تبلیغاتی آن بین عوام بوده‌اند) پشتیبانی توده را نسبت به فکر تجدید عهد گذشته جلب می‌کردند ولی عملاً می‌خواستند که با رجعت به دوره ی پیش از اسلامی امتیازات و حقوق طبقاتی سابق را بدست بیاورند. بدین ترتیب پس منافع توده در این بازگشت امری فرضی و مشكوك بود و شاید همین فاصله بین ایشان و سردمداران بود که سبب می‌شد هر بار این جنبش‌ها نافرجام بماند. از اواخر قرن پنجم شکست جنبش‌هایی که حامی اندیشه رجعت به روزگار باستان بودند یک نوع بدبینی و واپس زدگی در اغلبی از طبقات پدید آورد که نشانه هایش اندك اندك در آثاری که بجا ماند ظاهر شد...

0

بریدۀ کتاب

صفحۀ 84

نمایش‌های عروسکی را ما امروزه با به کار بردن دو عنوان یکی «سایه بازی» و یکی «خیمه شب بازی» از هم جدا می‌کنیم، اما در قدیم این دو نمایش به دلیل شباهت‌های ظاهری مجموعه واحدی بشمار می رفته است، و هنوز دانش نظری نمایش آن دقت را نیافته بود که به هر يك نامی جداگانه بدهد. در سایه بازی داستان با حرکات چند عروسک که در برابر یک منبع نور سایه هاشان بر پرده می افتاد نشان داده می‌شد. اما در خیمه شب بازی تماشاگر مستقیماً عروسک‌های متحرك با بعد و رنگ را بر صحنه می‌دید نه سایه هاشان را. به ظاهر عوامل و وسایل هر دو بازی یکی است، ولی عملاً در نوع عروسک‌ها تفاوتی است که تفاوت‌های فرعی تری را به دنبال می آورد: عروسک در سایه بازی از چرم کدر، و گاه به عکس از پوستی شفاف و ظریف( که نور از آن بگذرد) ساخته می‌شد، به این ترتیب ساختن مفاصل حركتی عروسك سایه بازی کاری ظریف و مشکل و حرکت دادنش با نخ ناممکن بوده است؛ زیرا سبک وزنی عروسک سبب می‌شد که حرکت دادن یکی از اعضاء تمامی بدن را به حرکت آورد، پس در سایه بازی عروسک‌ها با نی های نازک حرکت داده می‌شدند. اما عروسك خيمه شب بازی با پارچه و چوب و غیره ساخته می‌شد و به نسبت بلندیش دارای ابعاد طبیعی بود و نیز دارای رنگ و لباس و چهره سازی نسبتاً طبیعی و ساختن مفاصل حرکتی و جنباندن دست و سر و پا در آن اشکال عروسك سایه بازی را نداشت، و چون وزن کافی عروسک مانع از تکان‌های زائد می‌شد می توانستند آنرا با نخ یا رشته هائی دیگر حرکت دهند و می‌دادند.

0

بریدۀ کتاب

صفحۀ 81

نقال یکی از چهره های مهم و اصیل بازیگری در نمایش ایران است و برخی واقعه خوانان به راستی از چیره دست ترین بازیگرانند. واقعه خوانی کاری سخت و تخصصی ست و بر پایه ی اصول و سنن یا به بیانی دیگر هنری است محتاج پختگی و دانستن فنون و شگردها. هر نقال متخصص در کاری است: حمزه خوانی، حمله خوانی، شاهنامه خوانی و... کارشان آنچنانکه دیده ایم و می‌دانیم برخوردار از يك نوع آگاهی دقیق و آموختگی پیش خود از روانشناسی مردم است و تسلط عجیب ایشان بر و بر جمع خود از همین ناشی می‌شود. مختصر باید گفت که اینان به درستی می‌دانند که کجای قصه شان برای مردم هیجان انگیز است و چگونه بگویند تا بیشتر برانگیزد؛ با به وجود آوردن وقفه هایی در بیان، آهنگ دادن به کلام، بالا و پائین بردن به موقع دست و سر، کش دادن مطلب، گاه نجوا کردن و بی صدا فریاد کشیدن، گاه لرزاندن صدا و نیز عوض کردن صدا، خصوصاً کوفتن کف دست‌ها بهم و پا بر زمین زدن، و همچنین با معلق نگه داشتن واقعه در جائی حساس، تماشاگر را در هیجانی مطبوع نگه می‌دارند. به اضافه ی این‌ها نقال با آنچه از بازیگری و حرکات بیانی چهره می‌داند و خوب می‌داند ، و نیز با قرار دادن خود در موقعیت‌های حاد قهرمانان_ که آنها را خوب حس می‌کند و خوب منتقل می‌کندـ در واقع برای تجسم داستان خود نهایت توانائی را به کار می برد. همین پشتوانه ی مکتب نقالی بود که در قرن‌های اخیر روش بازیگری یک نمایش نوظهور یعنی «تعزیه» را یاری کرد تا از لحاظ شکل به آن درجه از کمال برسد.

0

بریدۀ کتاب

صفحۀ 18

در نخستین قرن‌های تاریخ پیش از اسلام، در خوشترین ایام، نظم و اساس و دین و شهرها و تشکیلات و قوانین و طبقاتی- آن طور که لازمه استبداد بود- درست شد. و این نظام مستبد و تأثیر ناپذیر تا رسیدن اسلام کم و بیش بر جا ماند. ثروتی که از چهارگوشه ی دنیای آن روز به عنوان باج می‌رسید صرف تجمل و تزیین کاخ‌های شاهان و نیز چند خاندان معروف و حواشی آنها می‌شد، امتیازات در دست طبقات حاکم مثل اشراف و موبدان و سپاهیان بود. از طرفی چشم و گوش‌ها در کار تفتیش و از طرفی شاهان غرق در غرور و ثروت و سرگرم به کار کندن چشم و سر و گوش و پا و ابداع شکنجه های باور نکردنی و خاموش کردن آتش شورش‌های داخلی. خط به کار نمی‌رفت مگر برای کتیبه نویسی و هنر به کار نمی‌رفت مگر برای کنده کاری برج‌های عاج و هنرمندان صنعتکاران دست چندمی بودند که پیکر افتخارات را به خرده زیورهای تازه می آراستند. دانش در انحصار موبدان بود و عامه را به آن دسترسی نبود تا مبادا از ایشان بی نیاز شوند. خط ثابت و مدون و پرداخته یی وجود نداشت تا بتوان از راه آن هنرنمایی کرد و نویسندگی کار زنان و مردان پست بود؛ حتی اوستا سینه به سینه نقل می‌شد تا ده قرنی بعد ثبت شود. فرصت تعالی و ترقی برای استعداد وجود نداشت، و سیر درجات برای رسیدن به طبقه ی برتر ممکن نبود. همه چیز انتسابی بود و انتساب به درجات عالی را فکر مردود اصالت خانوادگی مقدور می‌ساخت؛ بدین ترتیب هر کس به سبب اصل و نسبش خوشبختی یا شوربختی را به ارث می‌برد. قسمت عمده یی از درآمد زمین سهم سلم طبقات استثمار کننده بود و کارگران زمین مانند شیئی با زمین خرید و فروش می شدند.

1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 150

در دوره ی رضا شاه، به نظر اولیای وقت رسید شور و خشونتی که دامنگیر اغلب دسته های عزاداری است ممکن است در نظر خارجیان به وحشیگری تعبیر شود. بنابراین در ۱۲۹۹ شمسی همه گونه تظاهرات مذهبی از جمله نمایش تعزیه ممنوع شد. ممنوعیت ممکن است دسته ها را از میان نبرد ولی نمایش را بی شک متلاشی می‌کند. دسته های تعزیه گردان از شهرها به قصبه ها و کوره ده ها رو کردند تا شاید آنجا به مدد مومنان محل - دور از مراکز ممنوعیت - بتوانند به حیات خود ادامه بدهند. این آغاز یک دوران رکود و رجعت و قهقرا بود. ... پس از کناره گیری رضا شاه در ۱۳۲۰، تعزیه که تقریباً شکوه سابق خود را از دست داده بود به قصد تجدید حیات دوباره به شهرها روی آورد ولی دیگر رسم و پسند روزگار عوض شده بود و مردمی که بین دو تمدن و فرهنگ[تمدن اسلام و غرب] سرگردان مانده بودند آنرا آنطور که باید نپذیرفتند. در ۱۳۲۷ ناظران ساختمانی دولت با ویران کردن تکیه ی دولت( که سالها غریب مانده و فرسوده گشته بود) نمایشخانه ای را فرو ریختند که معلوم نیست دیگر هرگز بتوانند نظیرش را بسازند. از سوی دیگر فاصله ی مردم با تعزیه به واسطه ی ظهور سرگرمی‌های پرزرق و هیاهوی تازه دائماً بیشتر شد، اینک تنها ایمان دورانی برخی از خرده کاسبان و بزرگان محلی و اقبال گروهی از عوام حامی این نمایش بود. تعزیه سال به سال فقیرانه تر شد، و اگر گاه جنبشی کرد طرفی نبست. (این کتاب در سال 1344 چاپ شده است.)

1

بریدۀ کتاب

صفحۀ 208

بر چنین زمینه ای نمایش های عامیانه، درست در حالی که می خواست و می توانست تحولی اساسی را طی کند، منقرض شد و اگر امروزه چیزی از آن به جاست نفس های آخر است. و آنچه به جایش آمد نمایشی بود که دیگر به ما مربوط نبود. تحسین حتی مهمل ترین ساخته ی فرنگ، منسوب داشتن خود به تقلید از سبک هر صاحب مکتب فرنگی، منکر امکان ایجاد ارزش های ملی شدن، و سطحی بودن در کسب و اقتباس چارچوب ها و قالب های غربی و نظایرش که سال ها در اینجا بوده است و هست، نمایشی پیش آورد که نه نمونه ی نمایش غرب است و نه نمونه ی نمایش ایرانی، و در جای دیگری به آن خواهم پرداخت. این نمایش بعد از همه ی پیشرفت هایش تازه ضمیمه ای از نمایش غرب خواهد شد، و این نهایتی است که اغلب کشور های کم رشد به آن می رسند. به این ترتیب_همچنانکه زمزمه اش در غرب بلند است_نمایش و شاید روزی فرهنگ متحدالشکل خواهد شد، و غرب را به نتیجه داشتن یک هدف تبلیغاتی دیگرش_که عبارت از جدا کردن شخصیت و استقلال معنوی ملت ها از ایشان باشد_امیدوار خواهد ساخت.

0