بریده‌های کتاب هر دو در نهایت میمیرند

از خیابان می‌گذرم؛اما این بار دستی نیست که مرا نگه دارد.

از خیابان میگذرم، اما این بار، دستی نیست که مرا نگه دارد....

بابا می گفت خداحافظی ممکن ترین غیر ممکن است:)

به نظرم،بیشترین چیزی که دلم برایش تنگ میشود فرصت های از دست‌رفته برای واقعاً زندگی کردن زندگی ام باشد...

خداحافظی ممکن ترین غیر ممکن است .چون هیچ وقت دلت نمی خواهد به زبان بیاوری اش، اما احمقانه است که وقتی فرصتش را داری، از آن استفاده نکنی.

در‌خیابان‌قدم‌میزنم‌ولی‌اینبار‌دستی‌نیست‌که‌مرا‌بگیرد:)

واقعا متاسفم مجبور شدی بمیری تا من زنده بمونم.

زندگی کردن نادرترین اتفاق جهان هستی است. بیشتر مردم فقط وجود دارند، همین.

هیچ کس به شما یاد نمی دهد که چگونه بقیه را برای مرگتان آماده کنید

دنیایی بدون خشونت و ناراحتی ، جایی که همه تا همیشه زندگی می‌کنند یا حداقل تا زمانی که به آرزوهایشان برسند و خوشبخت شوند در نهایت ، خودشان تصمیم بگیرند که بفهمند مرحله بعدی چیست .

کمی زندگی و بعد،مرگ حتمی.

خداحافظی ممکن ترین غیر ممکن است. چون هیچ وقت دلت نمی خواهد به زبان بیاوری اش،اما احمقانه است که وقتی فرصتش را داری، از آن استفاده نکنی

از خیابان میگذرم؛ اما این بار دستی نیست که من را نگه دارد..🙂

اگه قراره همه‌ی توانم رو بذارم و خودم رو عوض کنم، تو هم باید تا دیر نشده، همین کار رو بکنی، رفیق. باید بری دنبالش.

از خیابان میگذرم،این بار دستی نیست که مرا نگه دارد>>>

مشکل ما اینه که عمل نمی کنیم و فقط عکس العمل نشون میدیم، مخصوصاً وقتی که می فهمیم داره وقتمون تموم میشه.

خداحافظی ها《ممکن ترین ناممکن ها هستند》چون هیچوقت دلتان نمیخواهد که آن را به زبان بیاورید اما زمانی که فرصت خداحافظی کردن را دارید،خداحافظی نکردن کار احمقانه ای است.