معرفی کتاب They both die at the end اثر آدام سیلورا

They both die at the end

They both die at the end

4.1
675 نفر |
264 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

131

خوانده‌ام

1,703

خواهم خواند

513

ناشر
شابک
9780062457790
تعداد صفحات
389
تاریخ انتشار
1401/1/2

توضیحات

        Adam Silvera reminds us that there’s no life without death and no love without loss in this devastating yet uplifting story about two people whose lives change over the course of one unforgettable day.

On September 5, a little after midnight, Death-Cast calls Mateo Torrez and Rufus Emeterio to give them some bad news: They’re going to die today.

Mateo and Rufus are total strangers, but, for different reasons, they’re both looking to make a new friend on their End Day. The good news: There’s an app for that. It’s called the Last Friend, and through it, Rufu
      

لیست‌های مرتبط به They both die at the end

پست‌های مرتبط به They both die at the end

یادداشت‌ها

فرشته

فرشته

1401/3/10

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        خیلی زیاد دوسش داشتم
ب نظرم حتی اگر بدونیم ک هرروز هم ممکنه قاصدمرگ زنگ بزنه و بگه قراره بمیریم ، مث داستان کتاب، بازم ما قدر زندگی رو نمیدونیم تا روز اخر 
مث شخصیت های اصلی کتاب ، فقط روز اخر رو زندگی خواهیم کرد ...
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

27

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          چیزی که مشخصه من اصلا دنبال کتاب‌هایی که پایان تلخ و باز داشته باشند،خیلی نمیرم..🚫 اما چون تعریفش رو از کتابخون های اطرافم شنیدم ترجیح دادم از دایره امنِ روانم بیرون بیام و یک کتاب شروع کنم که اگر پایینش تلخه اما در طول داستان قراره بهم  خوش بگذره🥴...
باید اعتراف کنم  اصلا نتیجه خوبی به همراه نداشت... 🤕
💣موضوع و ایده داستان نو بود اما نویسنده از این فرصت خلاقانه نتونسته بود آنطور که باید استفاده کنه...🕳
💣شخصیت پردازیش جاندار نبود یعنی داشت تلاش می‌کرد بهت بفهمونه هرکس چه جوریه اما بازم چیزی دستت رو نمی‌گرفت... 👩‍🦽
💣 هدف داستان که میخواست مثلا بهت تلنگر بزنه هم در احاطه کامل سیاهی و ناامیدی زیرپوستی بود☠
💣 ترجمه هم تاحد زیادی به دلم ننشست.احساس میکردم گاهی ترتیب فعل و فاعل رعایت نشه بعضی وقتا مجبور بودم یک خط رو  چند بار بخونم تا بفهمم این چند فعلی که پشت سر هم اومده چی میخواد بگه ،یه سری کلمات و جملات بود که اگر حذف می‌شدند صدمه ای به داستان نمیزد اما بالاخره باید باشه که درجه منشوری شدن رو ببره بالا و تو فکر کنی که نظارت برعهده کجا بود؟و دقیقا دارند چه غلطی میکنند؟ ودقیقا ناشرها از چه چیزی همیشه شکایت دارند؟ این حساسیت رو پا این بذارید که این کتاب بین  نوجونا خیلی محبوب شده...
💣 گاهی داستان برام بی معنی میشد که علتش رو نگاهم به زندگی و مرگ و تفریح و ارزش ها و حتی ارتباطاتم با جامعه ام و دنیا میدونستم....🤷‍♀️

در کل بعد پایان کتاب به این فکر کردم چقدر بد که با چنین مضامین و داستانهایی سعی می‌کنند مرهمی به سردرگمی هاشون بذارند...🦸‍♂️👩‍🦯👣
        

2

hanieh

hanieh

1403/2/31

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          شامل اسپویل البته این رمان جای اسپویلی نداره ولی خب ‌....
قلبم شکست ...
توی هر ص از کتاب ارزو میکردم این ماجرا دروغ باشه و این ها از دست مرگ فرار کنند ولی اینطور نشد متیو و روفوس مردن ولی روز آخر کامل و شگفت انگیزی گذروندن و زندگی کردن این مهمه نه ؟ چقدر شخصیت روفوس رو دوست داشتم اون شجاعت بی نظیرش رو ، فکر میکنم من هم نیاز به همچین دوستی دارم ..من بیشتر شبیه متیو ام کسی که اگه بفهمه امروز میمیره تو خونه سنگر میگیره ، فکر میکنم منم به یه روفوس نیاز دارم دلم میخواد گریه کنم ولی جایی هستم که نمیشه مرگ متیو خیلی بیشتر از مرگ روفوس من رو تحت تاثیر قرار داد.
چقدر تاثیر ما رو زندگی هم زیاد و شگفت انگیزه ، اگه متیو روفوس رو نمی شناخت چی ؟ اگه اون برنامه یه ادم پوچی رو بهش معرفی میکرد و اون هم تصمیم میگرفت با همچین ادم مسخره ای رفیق بشه؟ شاید تا اخر زمان مرگش توی خونه میموند :)))
روفوس متیو رو شجاع کرد ولی این دلیل بر این نیست که روفوس از چیزی نمیترسید بلکه اونم نیاز داشت که بهش یاداوری کنن شجاع باش :) روفوس و متیو عزیز من با شما زندگی کردم قلبم در حال گریستن برای شماست شما باید یک زندگی طولانی رو تجربه میکردید:))
از روفوس همدلی و همراهی و شجاعت رو اموختم و از متیو مهربانی فداکاری و استقامت :)))
بدرود متیو ، بدرود روفوس
        

5

fh he

fh he

1403/11/18

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

مبینا

مبینا

1403/11/22

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

4

شراره

شراره

1401/9/7

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          حتی اگه بدونی ۲۴ ساعت دیگه قراره بمیری باز هم یه ۲۴ساعت معمولی را پشت سر خواهی گذاشت تنها چیزی که تغییر میکنه نگاه تو به زندگی و مکیدن شیره زندگی تا آخرین قطره است... دنیا تبدیل به جایی شگفت انگیز میشود، ما و مشکلاتمان تبدیل به ذراتی نه چندان پر اهمیت میشویم...
به نظرم قصه تازه از نیمه دوم کتاب جالب میشه...
ولی ایده جالبیه...اگه بدونی در۲۴ ساعت آینده قراره بمیری چیکار میکنی؟ اون روز را چه طور زندگی میکنی ؟ 

جملاتی که من دوست داشتم:
اولین زندگی پس از مرگ درست زمانی شروع میشه که قاصد مرگ به ما میگه 

اگه درست زندگی کنی یک روز هم بسته 

این مرگ نیست که انسان باید از آن بترسد ترس واقعی از هرگز زندگی نکردن است 

۱۲ ساعت پیش به من گفتن که قرار است بمیرم و حالا از هر زمان دیگری زنده‌تر هستم 

قراری چشم بسته با کتاب


مرگ به احتمال زیاد بهترین ابداع زندگی بشر است مرگ سفیر تغییر و تحول است کهنگی را از میان میبرد و تازگی را جایگزین میکند (استیو جابز) 

وقت زیادی تلف کردم و خوشگذرانی‌های زیادی را از دست دادم فقط به این دلیل که به چیزهای اشتباهی اهمیت میدادم. 

زندگی به معنای تعادل است 
زندگی نموداری دایره‌ای شکلی است که تنها با برش های مساوی در تمامی قسمت ها میتوان به نهایت خوشبختی رسید
        

22