یادداشتی بر پایان 《 پژواک کتاب های قدیمی》:
مدت ها بود کتابی رو یک شبه به پایان نرسونده بودم. داستان از صفحهی اول آروم و روون شروع میشه و پیش میره و شکل تموم اون کتاب های فاقد پیچیدگیه که میتونی توشون غرق بشی و نفهمی زمان کی گذشت و کتاب کی تموم شد.
راستش خیلی وقت بود دنبال چنین کتابی میگشتم تا استراحتی برای ذهنم و قدرت تحلیلم باشه!
داستان یک عشق قدیمی از آغاز تا پایان، با تمام شور و شوق ها، با تمام درد هجران و شوق وصال، با تمام حالات انسانی و کش مکش ها بین انتخاب عشق یا شهرت و ثروت و موفقیت... .
با خوندن این داستان فکر کردم که چقدر عشق های قدیمی رو دوست دارم و چقدر دلم میخواد روزی که عاشق میشم چنین عشقی رو داشته باشم؛ با کیفیت! نه مثل داستان های عشق های امروز و اینجا!
دوست داشتم من هم میتونستم پژواک کتاب ها رو حس کنم و با خودم میگم شاید گاهی ما هم حس میکنیم، پژواک کتاب ها یا اشیا یا آدم ها رو، اما بی توجه تر از اونیم که این پژواک ها رو واقعی بدونیم یا بهشون بها بدیم.
راستش این کتاب رو پیشنهاد میکنم برای زمانی که دلتون میخواد آروم باشید و غرق در کتاب و نه هیچ چیز دیگه. دلتون میخواد شب تا صبح کتاب بخونید و وارد روایتی بشید که خیلی سادست، بدون هیچ پیچیدگی و تحلیل و تفسیری. یک داستان ساده و آروم و بی لایه برای آرامش و استراحت.
پ.ن: ویدیو ضمیمه چیزیست که من با اتمام خوانش کتاب دیدم و حس کردم چنین عشقی را دوست میدارم.