معرفی کتاب ابله اثر الیف باتومن مترجم نیلوفر امن زاده کتابعمومیداستان ابله الیف باتومن و 2 نفر دیگر 3.1 10 نفر | 6 یادداشت خواهم خواند نوشتن یادداشت با انتخاب ستارهها به این کتاب امتیاز دهید. در حال خواندن 3 خواندهام 16 خواهم خواند 22 ناشر نشر برج شابک 9786229647776 تعداد صفحات 432 تاریخ انتشار 1399/9/23 توضیحات کتاب ابله، نویسنده الیف باتومن. بریدۀ کتابهای مرتبط به ابله سارا🌻 1404/3/9 ابله الیف باتومن 3.1 6 صفحۀ 9 تا آنجا که اطلاعاتم قد میداد ایمیل را چیزی شبیه فکس تصور میکردم که پرینتر میخواهد، اما پرینتری در کار نبود. یک دنیای دیگر بود. میتوانستی از طریق کامپیوترهای خاصی بهش دسترسی پیدا کنی که همه جای دنیا پراکنده بودند و ظاهرشان با کامپیوترهای معمولی فرق نداشت. یک فهرست درخشان هم از پیغامهای تمام آدمهایی که میشناختی و نمیشناختی داشتی که همیشه سر جایش بود، دستنخورده، با ترتیبی که هیچکس جز خودت نمیتوانست ببیند؛ همهی نامه ها با حروفی مشابه نوشته میشدند، انگار دستخط ذهن همه ی مردم جهان یک شکل بود. بعضی از پیغام ها رسمی بودند و «فلانی عزیز» و «با احترام» داشتند؛ بعضیها تلگرافی بودند، همهشان با حروف کوچک نوشته میشدند و نقطه گذاری هایشان درست نبود، انگار مستقیم از توی مغز آدمها بیرون میریختند. هر پیغامی که باز میشد پیغام قبلی هم داخلش بود، یعنی حرفهایت به خودت بر می گشت، تمام حرفهایی که بیرون ریخته بودی همه اش بر میگشت. انگار داستان روابطت با دیگران، داستان تلاقی زندگیات با زندگی دیگران، مدام ثبت می شد و به روز می،شد و میتوانستی هر لحظه ببینی اش. 0 6 سارا🌻 1404/3/10 ابله الیف باتومن 3.1 6 صفحۀ 62 در ایستگاه اتوبوس مردم قهوه میخوردند و روزنامه میخواندند. خوشحال بودم که میدیدم زندگی جریان دارد؛ زندگی واقعی، مردمی که کار میکنند و بیدار میمانند و سعی میکنند موفقیتهایی کسب کنند... دلیل قهوه خوردن همینها بود. 0 9 لیستهای مرتبط به ابله بهخوان 1404/2/11 پیشنهادی ارکیدههای شیشهای 🔮 8 کتاب کتابهای پیشنهادی برای اعضای قبیله ارکیدههای شیشهای در شخصیتشناسی کتابی 7 184 ثنا 1403/8/27 کتابهای پاییزی ثنا 13 کتاب این کتابها رو باید تو پاییز بخونید! قبلش یه لیوان شکلات داغ، کوکی زنجبیلی و پتوی گرم و نرم آماده کن. مخصوص روزهای بارون پشت شیشه! ☕️ 3 196 یادداشتها محبوبترین جدیدترین امیرمحمد سالاروند 1402/1/12 بیسروته محض. شصت صفحه بیشتر دوام نیاوردم. سرچی کردم دیدم مخاطبان انگلیسیزبان هم انگار چندان دل خوشی ازش ندارند. همینطور نشسته پای لپتاپ و هر چه را به ذهنش رسیده ریخته روی صفحهی سفید. پشت جلد به نقل از منتقدی آوردهاند: «بعد از دونکیشوت، هیچ جستوجویی برای عشق نبوده که تا این حد خندهدار و به طرز نیشداری دستوپاچلفتی باشد. بهترین رمانی که در این چند سال خواندهام.» بعد از «دون کیشوت»؟ دارند با ما شوخی میکنند؟ کتاب نامزد نهایی پولتزر هم هست. باز هم باید سؤال بالا را تکرار کرد. در همین مملکت خودمان هم به چاپ سوم رسیده. همین جملهها و جایزهها حتماً امثال من را گمراه کرده که پول پای چنین ترهاتی دادهایم. چند نوشتهی دیگر هم از باتومان در نیویورکر خواندم. واقعاً متعجم که چنین کسی چطور ممکن است نویسندهای اسمی شود و کتابش به ما هم در این سوی عالم برسد. در مورد این کتاب شاید ممیزی هم در بیسروته کردنش مؤثر بوده باشد. 5 17 ثنا حشمتی 1401/12/27 نمیدونم طولانی شدن مدت خوندنش باعث این میشه یا نه، ولی واسه منی که تو دوستداشتن کتابها اصلا سختگیر نیستم خیلی خستهکننده یکنواخت و تقریبا میشه گفت عاری از اتفاقات قابل توجه بود. نتیجهگیریش هم انگار یک خط دیگه از بدنه یک کتاب 400 صفحهای بود. 0 4 sajede 1403/1/11 در روزهای امتحانات ترم آخر کارشناسی خوانده شد. 0 0 ثنا 1403/8/11 از آخرین شبی که تا صبح با کتابی بیدار موندی چقدر گذشته؟ من راهنمایی بودم، با چراغ قوه زیر لحاف خزیده بودم و غرق در داستان. وقتی به خودم اومدم که جین ایر خونه رو رها کرده بود و صدای پرندههای دم صبح میاومد. سرم رو از زیر لحاف بیرون کشیدم و صبح شده بود. صبح سرد و تاریک زمستون. خب این کتاب من رو برد به اون روزها. نه به خاطر داستان به خاطر جوری که به دستم چسبیده بود. داستان کتاب برام خیلی آشنا بود، من نه ترک تبارم، نه در امریکا زندگی کردم و نه دانشجوی هاروارد بودم. اما پا به پای «سلین» پیش میرفتم! «ابله» من رو برد به دوران نوجوانی، روزهای غرق شدن در دنیای کتاب، روزهایی که شخصیتها رو میدیدم. با «جودی» دنیا رو از شر زباله نجات میدادم و با «نیکولا» سعی میکردم «مگس سرکه» رو بپیچونم. خب، داستان در مورد دختری نونزده ساله، دانشجوی سال اول هاروارد به نام سلینه. اون یه جورایی مثل همه ما و البته مثل پرنس مشکین معروف (شخصیت رمان ابله داستایوفسکی) گم شده! راه زندگی رو پیدا نمیکنه. احساساتش آشفته شدن. احتمالا خوندن این کتاب برای بیشتر شما، مثل من، شبیه دوره کردن اتفاقهای زندگیتونه. گاهی حتی صورتتون سرخ میشه، به یه نقطه خیره میشید و چیزهای عجیبی یادتون میاد. اکه مدتیه دنبال میانبری به نوجوانی و ابتدای جوانی میزنید به نظرم سراغ این کتاب حتما برید. 0 6 بیتا 1403/8/11 کامل نخوندمش؛ کمتر از ۱۰۰ صفحه خوندم و رهاش کردم... داستانی که اصلا جذبم نکرد و کاملا بیمحتوا انگار نویسنده حوصلهش سر رفته بوده گفته بزار یه چیزی بنویسیم چاپ کنیم کی به کیه😂 خیلی سعی کردم ادامه بدم به امید اینکه شاید از یه جایی نقطه اوجداستان شروع شه،ولی نتونستم 0 2 سارا🌻 1404/3/9 تمام نظرات و خوندم و بازهم دنبال نظرات بیشتر توی اپ های دیگه گشتم. خیلی عجیبه، بعضی ها به شدت حس بدی بهش دارن و صرفا هدر دادن وقت میدونن خوندنش رو و بعضی ها خیلی دوستش دارن. بعد فکر کردم این شاید به این خاطره که یکسری ها دنبال نقطه اوج میگردن و فراز ها و فرود ها براشون اهمیت داره و بقیه سیر روایت براشون لذت بخشه! ابله برای من شکل زندگی یک آدمیه که یکهو از نوجوانی پرتاب شده به بزرگسالی و حالا هر روز چیز های جدیدی رو تجربه میکنه و افکار و احساساتش رسما بی سر و ته هستن. گم و گیج دنبال پیدا کردن سر رشتهی گم کرده ها و "نمی دانم" های ذهن و دنیاش میگرده. راستش به نظر من آدم هایی از این کتاب ممکنه خوششون بیاد که سیر سادهی سردرگمی ها و زندگی روزانهی(گاهی تکه پاره) رو دوست داشته باشن و دنبال اوج نباشن. پ.ن: کتاب رو الان تموم کردم( ۱۴:۲۵ دوشنبه) و همچنان فکر میکنم باید صرفا عاشق روایت باشی تا برات دلنشین باشه! یک روایت آروم و مواج که تورو یاد خودت بندازه و بتونی سوار بر بلم چوبی دهه گذشته به تفاوت ها، خاطرات و ترجیحاتت فکر کنی. 0 2