عاشقانه‌ای از دو عاشق بی‌نام و نشان در دل تاریخ ایران که با کمی سیاست و تاریخ آغشته شده است...
      

        چه داستان دلنشین و خوبی داشت. هر چند خبری از اتفاق هیجان‌انگیزی نبود ولی آدم را در یک زندگی ساده و بدون آلایش  غرق می‌کند و همین این کتاب را جذاب می‌کند.
      

        امان امان امان
از مردمان نامرد...
در کجای عالم سراغ دارید که مردمی با رهبرشان که همیشه سعی کرده حقی از مردمش ضایع نکند، چنین کنند؟
لعنت به کوفیان...
کلمه به کلمه‌ی این کتاب را با بغض و بعضاً با اشک خواندم...
      

        هر چند نویسنده تلاش داشت مفهوم حسرت را برای مخاطب جا بیندازد ولی به نظرم مقداری به مفاهیمی مثل جبر و اختیار و قضا و قدر الهی هم می‌توان پیوندش داد‌‌.
طبق آموزه‌های اسلامی هر فرد سرنوشتی مقدر دارد و او با قدرت اختیاری که خدا به او داده، می‌تواند آن را تغییر دهد؛ دقیقا عین تصمیماتی که نورا می‌گرفت و مسیر زندگی‌اش را تغییر می‌داد.
      

        در مورد آثار مرحوم ابراهیمی زیاد شنیده بودم ولی نمیدانم چرا اینقدر دیر به خواندنشان اقدام کردم. آن قدر با این کتاب و موضوعش همزاد پنداری کردم که پیوسته خواندمش. 
دوران دانشجویی من هم همینگونه گذشت و علاوه بر تحصیل نصفه و نیمه فقط کار می‌کردم؛ تقریبا همه‌ی ساعت‌های شبانه روز را پر کرده بودم ولی پس از دانشجویی و ازدواجم کلا متفاوت شد، یک کار ثابت و زندگی بدون حاشیه و هیجان را انتخاب کردم؛ در واقع مثل نویسنده کله‌شق نبودم.
در مجموع  این قلم و نوشته برایم خیلی دلنشین بود...
      

        مجموعه‌ کتاب‌های هفت جن شما را میخکوب خواهد کرد و به نظرم جای اینگونه کتاب‌ها در ادبیات ما هنوز هم خالی است.
روایت های کاثیا به پرباری و تنوع هفت جن یا لوثیا نیست و سعی شده با شاخ و برگ دادن به صحنه‌ها مخاطب را مشغول نماید ولی باز هم ماجرای جدید و بکری را بیان می‌کند و هنوز خواننده را در بخش‌هایی شوکه می‌سازد.
این کتاب به خوبی قدرت عشق را نشان می‌دهد که اگر عشق، حقیقی باشد قدرتی به انسان می‌دهد که هیچ موجود پلیدی را جلودارش نیست
      

        پس از مطالعه این کتاب چند نکته به ذهنم رسید:
ـ جریان دانشجویی می‌تونه تاثیرات قابل توجهی در جامعه داشته باشه و اینقدر می‌تونه قدرتمند باشه که به عنوان دولت در دولت شناخته بشه. 
ـ دستگاه اطلاعاتی آمریکا در جریان تسخیر سفارت شکست بزرگی خورد؛ چون دانشجویان در جلسات هماهنگی خودشون پنهان‌کاری خاصی نداشتند و در دانشگاه‌ها جلسات توجیهی رو به صورت عمومی برگزار می‌کردن و به نظرم این موضوع نشون‌دهنده‌ی ضعف دستگاه اطلاعاتی و امنیتی آمریکا بوده
ـ از طرف دیگه طبق اسناد به دست اومده از لانه جاسوسی مشخصه که آمریکایی‌ها بعد از انقلاب کاملا حرفه‌ای عمل کردن و سعی کردن خودشون رو با نظام جدید وفق بدن و از داخل همین نظام هم اهداف خودشون رو پیگیری کنند.
ـ نکته‌ی آخر هم در خصوص تغییرات افراد و اخلاق و تفکراتشون هست؛ بخشی از همون دانشجوهایی که مخالف مذاکره با آمریکا امتیاز دادن، بودند در حال حاضر تبدیل شدن به موافقین و مدافعین مذاکره و ارتباط با آمریکا. 
در مجموع کتاب خوبی بود و نکات جدید و بکری داشت...