"اِتان، بعضی وقتا احساس نمیکنی داری خواب میبینی؟"
☆☆☆
<<به نام او>>
به سیرک شبانه خوش آمدید!
اینجا با هر سیرک دیگهای که تا به حال ازش شنیدین فرق داره!
اینجا مجسمه ها از شما گل میگیرند و حرکت میکنند!
بندباز ها چنان دست و پا هایشان را حرکت میدهند که اسکلت را از یاد میبرید!
آتشباز ها فقط آتش را نمیبلعند! آتش رو شکل میدن! جلوی چشم های شما ققنوس خلق میکنند!
در هر آینهی سالن آینهی این سیرک، شما خودتان را متفاوت میبینید! شاید هم کسی را پشت سرتان ببینید!
در حوضچه اشک ها، غم و غصه هایتان را با یک سنگ توی آب پرت کنید!
این سیرک با غروب خورشید باز میشه و با طلوع خورشید بسته.
این سیرک از ناکجاآباد میاد و بعد مدتی ناپدید میشود.
هیچکس نمیبیند سیرکی که دیشب در نزدیکی روستایی بود، امروز کِی چادر هایش را در لندن به پا کردن؟!
اما یادتون باشه! قبل از ورود به سیرک هرچه از دنیاتون میدونستین را فراموش کنید!
و اگرنه بعد از سفر به سرزمین عجایب این سیرک، عقلتان را از دست میدهید!
☆خود بانی های سیرک هم نمیدانند چادر های جدید را کی ایجاد کرد.
حتی... میگن سازنده اصلی این سیرک هم دیگر سلامت روان ندارد!
~~هرکسی که وارد این سیرک شده، درگیر بازی بزرگی شده، مبارزهای بزرگ بین دو شعبدهباز ماهر، که فقط اسمشون "شعبدهباز" است، اونها جادو میکنن!
○•○•○•○•
_مهم: ایراد های کتاب از نظر من:
۱_ خط داستانی جالب و جادویی بود، ولی نوشتش جوری نبود که واقعا خواننده جذب کتاب بشه، من خودم چندبار خواستم کتاب رو بزارم کنار ولی منصرف شدم.
۲_اوایل کتاب تغییرات یهویی سال و مکان و شخصیت های جدید واقعا گیجکننده بود.
۳_اگر دنبال بخش عاشقانه داستانید، باید بگم که قشنگ بود؛ ولی خیلی زود میگذشت. یعنی یهو مثلا ۲ سال میگذشت از آشناییشون بعد یهو از هم خوششون میومد.
~~~~~
ببخشید طولانی بود، مرسی از توجهتون♡