𝓐 𝓯𝓪𝓮𝓻𝓲𝓮☆

𝓐 𝓯𝓪𝓮𝓻𝓲𝓮☆

@N1kooS4dat
عضویت

اردیبهشت 1404

6 دنبال شده

21 دنبال کننده

                      بسم اللـہ الرحمن الرحیم
🌘~🌗~🌖~🌕~🌔~🌓~🌒~🌑
              

یادداشت‌ها

        "اِتان، بعضی وقتا احساس نمی‌کنی داری خواب می‌بینی؟"

☆☆☆

<<به نام او>>

به سیرک شبانه خوش آمدید!
اینجا با هر سیرک دیگه‌ای که تا به حال ازش شنیدین فرق داره!

اینجا مجسمه ها از شما گل می‌گیرند و حرکت می‌کنند!
بندباز ها چنان دست و پا هایشان را حرکت می‌دهند که اسکلت را از یاد می‌برید!
آتش‌باز ها فقط آتش را نمی‌بلعند! آتش رو شکل می‌دن! جلوی چشم های شما ققنوس خلق می‌کنند!

در هر آینه‌ی سالن آینه‌ی این سیرک، شما خودتان را متفاوت می‌بینید! شاید هم کسی را پشت سرتان ببینید!
در حوضچه اشک ها، غم و غصه هایتان را با یک سنگ توی آب پرت کنید!

این سیرک با غروب خورشید باز میشه و با طلوع خورشید بسته.
این سیرک از ناکجاآباد میاد و بعد مدتی ناپدید می‌شود.

هیچکس نمی‌بیند سیرکی که دیشب در نزدیکی روستایی بود، امروز کِی چادر هایش را در لندن به پا کردن؟!

اما یادتون باشه! قبل از ورود به سیرک هرچه از دنیاتون می‌دونستین را فراموش کنید!
و اگرنه بعد از سفر به سرزمین عجایب این سیرک، عقلتان را از دست می‌دهید!

☆خود بانی های سیرک هم ‌نمی‌دانند چادر های جدید را کی ایجاد کرد.
حتی... می‌گن سازنده اصلی این سیرک هم دیگر سلامت روان ندارد!

~~هرکسی که وارد این سیرک شده، درگیر بازی بزرگی شده، مبارزه‌ای بزرگ بین دو شعبده‌باز ماهر، که فقط اسمشون "شعبده‌باز" است، اونها جادو میکنن!


○•○•○•○•
_مهم: ایراد های کتاب از نظر من:

۱_ خط داستانی جالب و جادویی بود، ولی نوشتش جوری نبود که واقعا خواننده جذب کتاب بشه، من خودم چندبار خواستم کتاب رو بزارم کنار ولی منصرف شدم.

۲_اوایل کتاب تغییرات یهویی سال و مکان و شخصیت های جدید واقعا گیج‌کننده بود.

۳_اگر دنبال بخش عاشقانه داستانید، باید بگم که قشنگ بود؛ ولی خیلی زود می‌گذشت. یعنی یهو مثلا ۲ سال می‌گذشت از آشناییشون بعد یهو از هم خوششون میومد.



~~~~~
ببخشید طولانی بود، مرسی از توجهتون♡
      

12

        از پشت در های بسته ، او همه چیز را می‌بیند.

~☆●

بالاخره شانس بهش رو کرده بود! میتونست به عنوان خدمتکار،
برای نینا ، زنی با همسر و خونه بی‌نظیرش کار کند!
<بی‌نظیر> یکم توی کتاب های فریدا مشکوک نیست؟
میلی باید وقتی انقدر ساده نینا او را استخدام کرد شک می‌کرد، 
وقتی کسی مثل نینا متوجه مدرک جعلی‌ش نشده بود،
یا شاید هم وقتی نینا اتاقش را نشانش داد
اتاقی تاریک با پنجره‌ای قفل شده و...

"((نینا؟))
((بله.))
((چرا...)) گلویم را صاف می‌کنم.((چرا قفل در این اتاق به جای اینکه از تو باشه از بیرونه؟))"

میلی خود را در خانه ای یافته که هنوز مطمئن نیست کی در این خانه دیوانه است؟!
هر کی در این خانه زندگی می‌کند یا کار می‌کند مشکوک است،
و در بین این مظنون ها، حتی دیگر به سلامت خودش هم مطمئن نیست.

دختری مثل میلیِ زیبا  که آه در بساط ندارد ، ترجیح می‌دهد بی سر و صدا کارش را انجام دهد،
میلی فرار خواهد کرد؟ زنده می‌ماند؟
 موفق می‌شود پایان خوشی برای خود رقم بزند؟
      

10

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

نمایش همه

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.