پرسفونه‌ی یک هادس خیالی

پرسفونه‌ی یک هادس خیالی

بلاگر
@Khazar

49 دنبال شده

98 دنبال کننده

            بر ما شکیبائی و دانش است
ز دانش روان های پر از رامش است
شکبیائی از ما نشاید ستد
نه کس را ز دانش رسد نیز بد
🇵🇸👩🏻‍💻
          
گزارش سالانه بهخوان

یادداشت‌ها

نمایش همه
        از یک جایی به بعد واقعا آدم را میخکوب خودش کرد.

شاید تا ۵۰ درصد ابتدای کتاب که بیشتر وقتمان در آن صرف خواندن در رابطه با دنیای کتاب بود، نویسنده تمام تاریخی را که برای این دنیا با بهره گیری از تاریخ هزار و یک شب و ایران و خراسان و عرب و ... نوشته بود بسیار خیالی بود و هیچ به واقعیت نزدیک نبود که باعث شده بود من به عنوان یک ایرانی وطن‌دوست دچار حرص خوردگی شدید بشوم و اصلا علاقه ای به ادامه دادن کتاب نشان ندهم ولی درست زمانی که از نیمه‌ی کتاب گذشتم ورق برگشت.

از نیمه‌ی کتاب به بعد کمتر به تاریخ و دنیا سازی پرداخته شده بود و بیشتر از خالد و شهرزاد در کنار هم می‌خواندیم و گاها دانای کلِ ما از طارق و جهاندار هم روایت میکرد‌ ... و زمانی که جادو با این کتاب آمیخته شد داستان به اوج خودش رسید، جذابیت ها یکی یکی نمایان شدند و باعث جذب کردن خواننده شدند؛
من به هیچ عنوان راز و دلیل کشته شدن دختران را به این صورت تصور نمیکردم و نویسنده به زیبایی آن را خلق‌ کرده بود ولی از نظر من این دلیل ارزش آن همه مخفی کاری و معما بازی را نداشت.

انتهای کتاب من را بسیار جذب مطالعه‌ی‌جلد دوم کرد و همان نیمه‌شبِ دیشب قصد داشتم که جلد بعدی را شروع کنم ولی چشمانم دیگر یاری نمیکردند.

اگر از ترجمه، ویراستاری و میزان سانسور کتاب  بخواهم بگویم همه بسیار بسیار بسیارررررر زیاد سطح  پایین تر از آنچه که باید، بودند و اصلا نمیشد متن کتاب را به راحتی خواند و بسیار هم سانسور شده بود گاها یک روز کامل را حذف کرده بود و اصلا سر در نمی آوردی که چه شده است.😐🤌🏻

پ.ن: هر بار خالد میگفت من هیولا ام آهنگ I wana be your slave توی ذهنم تکرار میشد😂😂
      

13

        تفکر و سبک زندگی اسلامی چیزیه که این کتاب به ما یاد میده ... 

توی فضای مجازی خصوصا توییتر (X) زیاد میبینم که ادما مارو دعوت و راهنمایی میکنن به رفتار های درست، به این که جامعه و زندگی رو با رفتار های اجتماعی درست زیبا تر کنیم، و این دسته از افراد اصولا کسانی هستن که برچسب روشن فکری به خودشون میزنن و جدا از این پند و اندرز های اخلاقی که با توجه به تجربه های شخصیشون بهمون میدن خیلی از مسائل رو خودشون رعایت نمیکنن و کاری به اون ندارم، فقط برام جالبه که بسیار اسلام و مذهبی هارو نکوهش میکنن ولی آخرش میان حرف هایی که پیامبر اکرم اسلام و امیر المونین و دیگر ائمه‌ی اطهار به ما زدن رو تحویل ما میدن و آخرش کی بده ؟ اسلام و مسلمون ... 

یکی از ساده ترین مثال هایی که میشه براش آورد اینه که این روزا ترند استایلینگ و سبک زندگی روی محور اولد مانی میچرخه و نیو مانی ها کم کم دارن خز میشن چون همه نگران طبیعتن، نگران سلامتی خودشونن، نگران پولی ان که به سختی در آوردن و نمیخوان الکی برن خرج برند های گرون ولی بی کیفیت کنن ... ادمای مصرف گرا بسیار تحقیر میشن و در نهایت همش از این که اولد مانی ها میخرن ولی خوب میخرن و سال ها از چیزایی که دارن استفاده میکنن، میگن. و حرف من اینه که آقاجان ترند این روز های شمارو که اسلام ۱۴۰۰ سال پیش گفت🤌🏻😂 ... فقط نکته اینجاست که هرچی اسلام بگه جیزه هرچی لیدیز اند جنتلمنز در اینستا و تیک تاک و توییتر(X) بگن خوبه.
و حقیقتا تا فردا میتونم برای این مسئله مثال بیارم ...

در آخر خوندن این کتاب برای هر کسی که دغده‌ی زندگی درست و خوب و راحت داره، چه مسلمون چه غیر مسلمون( توی این کتاب از افراد غیر مسلمان و اروپایی هم داستان زیاد هست) واجب هست و واقعا ارزش داره که ساعت ها سر هر داستانش تفکر کنی.
      

16

        روایت دنیایی که انسانیت از آن رخت بسته است و خودخواهی مقصر تمام آن است.

یک تفاوت عظیم این کتاب با کتاب های پسا آخر الزمانی دیگری که خوانده بودم این بود که کل دنیا نابود شده بود و هیچ چیزی از این دنیای ما در دسترس بشریت نبود، نه سلاحی، نه ماشینی، نه آبی و نه غذایی (البته خوراک در حد بسیار بسیار کمی برای زنده نگه داشتن یک عده‌ی خیلی کوچکی وجود داره) ... و البته این باعث ایجاد دنیایی به مراتب خطرناک تر شده است.
من در انتها این کتاب را بسیار بسیار دوست داشتم و خودم را به خاطر قضاوت هایی که در مورد قدرت داستان پردازی نویسنده کردم سرزنش کردم؛

البته از نقد های زیادی که بر این کتاب وارد است واقعا نمیتوان چشم پوشی کرد.

یکی از باگ های جالب کتاب که برایم این سوال را میسازد که آیا نویسنده به گوگل دسترسی دارد یا نه این است که در این کتاب یک سگ نر از توله‌ی کوچک و تازه به دنیا آمده اش مراقبت میکند و در طول داستان آن را همراه خودش همه جا می‌کشناد و جالب اینجاست که در حقیقت اصلا سگ های نر فرزندانشان را تشخیص نمیدهند و نمیدانند که فرزندی دارند. البته در دنیای فانتزی هر چیزی ممکن است و کتاب باگ های این چنینی کم ندارد.

یکی از مشکلات اصلی کتاب روایت نادرست خاطرات بود که به شدت من را به عنوان یک خواننده در ابتدای شروع این فرایند عذاب میداد ولی بعد از گذشت مدتی به این طرز نگارش عادت کردم؛
البته به هر آنچه بشود عادت کرد به این مسئله که دنیا سازی بسیار کم رنگ بود و ما حتی از چهره‌ی افراد و شرایط محیطی هیچ اطلاعاتی نداشتیم نمی‌شد عادت کرد.
این نویسنده با این که تک تک شخصیت های کتاب حس ششم بسیار بسیار قوی داشتند و این که قرار بود بلایی آسمانی بر سرشان نازل شود را از پیش میدانستند فکر من را در رابطه با این کتاب دچار دوگانگی کرد، از یک رو این کار بسیار هیجان و کنجکاوی من را نسبت به آن اتفاق شومی که افراد حدس میزدند قرار است اتفاق بیفتد بالا میبرد و باعث میشد که خیلی جاها میخکوب کتاب شوم و برای دانستن آن اتفاق لحظه شماری کنم و از طرفی آن قدرت غافل‌گیری که هر اتفاق ناگوار در پی دارد از روند داستان میگرفت که البته بیشتر اوقات من توانایی حدس زدن آن اتفاق را نداشتم و هم هیجان ابتدایی را حس میکردم و غافل گیری را و باید بگویم که من پایان کتاب را به هیچ عنوان این گونه تصور نکرده بودم و واقعا پایان جالب و غافل‌گیر کننده‌ای داشت. 

جملات زیبای زیادی را در این کتاب علاوه بر هایلایت کردک در قلبم هک کردم ولی ویراستاری بسیار بسیار بسیاااااااار ضعیف این کتاب باعث شده بود که جملات نتوانند آن زیبایی حقیقت خود را نمایان کنند.

پیوست ۲۳/۶/۱۴۰۳ : مدتی از خوندن این کتاب میگذره و من هر بار که از وسط جاده های کوهستانی و کویری رد میشم، هر بار که سوار اتوبوس میشم و هر بار که یک سگ میبینم یاد این کتاب میفتم و نمیدونم این نویسنده با ذهن من چی کار کرده.
      

23

        من خیلی طرفدار ادبیات کودک نیستم ولی هر بار که برای خواهر کوچکم کتاب میخرم با خودم میگویم که این بار دیگر این کتاب را میخوانم و بیشتر از دنیایی که به او هدیه میکنم سر در میاورم ولی خب این اولین کتابی است که بعد از مدت ها توانستم از کتابخانه‌اش انتخاب کنم و بخوانم و به معنای واقع کلمه دوستش داشتم ...
 یک کتاب از یک نویسنده‌ی ایرانی که قطعا میتواند از لحاظ طنز و سرگرمی با امثال خاطرات یک بچه‌ی چلمن و کاپیتان زیر شلواری برابری کند و از لحاظ آموزندگی چند برابر بهتر باشد. ولی واقعا برایم سوال است که ایا یک دختر یا پسر بچه‌ی ۸ یا ۹ ساله طنز این کتاب را درک میکند؟ نکات آموزنده اش را یادمیگیرد؟ جزئیات تصاویرش را میبیند؟ و حقیقتا نمیدانم چطور این سوالات را از صاحب این کتاب بپرسم ...
تصاویر کتاب فوق العاده زیبااااااا و پر جزئیات و دوست داشتنی بودند ولی گاهی از این که برای نقاشی اینقدر برگه صرف شده بود خیلی راضی نبودم ... (در هیچ حالتی من طرفدار کتابای مصور نیستم😶)

پ.ن: گادم های بیچاره‌ی دوست داشتنی شخصیت های مورد علاقه‌ام بودند😍😂
      

24

        با توصیفاتی که آرتور در بخش های ابتدایی کتاب کرده بود فکر میکردم که اتفاقی خیلی وحشتناک افتاده باشد ولی وقتی که شروع به روایت داستان کرد متوجه شدم اتفاقی که افتاده را در ظاهر اگر بخواهی برای کسی بازگو کنی آنقدر ترسناک نیست ولی ترسناکی ماجرا دقیقا در دو صفحه‌ی انتهایی کتاب خودش را نشان داد‌ که البته از قبل خیلی قابل حدس و ملموس بود.

خانم سوزان به خوبی توانست آن حس و حالی را که آرتور در عمارت ایل مارش کسب کرده بود بنویسد و البته کاری کند که من نیز آن‌ها را تجربه کنم؛
 وقتی قسمت های ترسناک این کتاب را میخواندم که مدت زیادی از نیمه شب گذشته بود و صدای یخ سازی یخچال و گربه هایی که در حیاط پشتی دعوا می کردند خانه را پر کرده بود، حقیقتا چند باری صداهای عجیب و غریبی از طبقه بالا که انسانی در آنجا رفت و آمد ندارد شنیدم و خب این اثرات توهمی بنده واقعا نشان دهنده‌ی قلم خوب این بانوی نویسنده است.😂😂😂( اولین بار در عمرم با یک کتاب ترسناک یکم حس کردم میترسم)
البته یکم میتوانست از نقل آب و هوا بکاهد و بر داستان پردازی بیفزاید.

ترجمه و چاب عالی بود. 

پ.ن: حدس من واقعا درست بود برخلاف مکان روایت داستان واقعا نویسنده انگلستانی است.
      

10

        اولین نکته‌ای که باید در رابطه با این کتاب بگویم این است که ترجمه‌ی این کتاب چیزی فراتر از کلمه‌ی بد بود، به طوری که نه تنها مترجم از اصول نگارشی فارسی معیار چیزی نمیدانست گاها فکر میکردم آیا از زبان پارسی چیزی میداند؟ 

از ترجمه‌ی‌ نابودی که بنده از نشر آذرباد بعید میدانستم بگذریم به حجم زیادی از سانسور کتاب میرسیم که عاشقانه‌ی کتاب را خنثی و کتاب را کتابی تماماً معمایی-رازآلود کرده بود.

این جلد از جلد قبلی در جذب کردن خواننده به مراتب بهتر عمل کرده بود ، این بار ما راز هارا نمی‌توانستیم حدس بزنیم که انگار خانم جنیفر فکر میکردند برای حل کردن مشکل قابل پیشبینی بودن داستان باید به مخاطب اطلاعات ندهیم و اورا سرگرم کنیم و در اخر شخصیتی را ویلن ماجرا کنیم که اصلا در کتاب حضور نداشت ولی از جهتی من یک جای کار یک حدس بزرگ زدم در مورد ویلن ماجرا ولی نکته اینجا بود که به دلیل بی توجهی و نا محسوس کردن این شخصیت من کاملا این فرضیه را دور انداختم که نمیدانم در یک کتاب معمایی این ماجرا به این صورت یک نکته‌ی مثبت است یا خیر؟!
  
در کل به نظر من این نویسنده از جلد اول پیشرفت کرده است و واقعا به مجموعه امید داشتم که با انتخاب آخرش واقعا امیدم به نا امیدی تبدیل شد ولی با این حال هر کسی سلیقه‌ای دارد و احتمالا خیلی ها این ماجرا را دوست داشته باشند.

کاری که در انتها آیوری کایلی گرامز خواست آن را شروع کند مانند کاری بود که در کتاب های زیادی برای نوجوانان دیده بودیم و اگر نویسنده فکر میکنر که برای جلدهای بعدی خلاقیت دارد از همینجا عرض میکنم که بانوی بزرگوار این چنین نیست.

پ.ن: آه از گریسون آه از گریسون واقعا مظلوم ترین و انسان ترین و شریف ترین شخصیت این کتاب گریسون دنپورت هاثورن بود که این کلیشه‌ای تحت عنوان خوب، خفن، مظلوم و کول بودن اون پسر مغرور خودخواه و خودشیفتهه در انتهای است که واقعا دل بنده را برای این شخص سوزاند و در انتها یک امتیاز به ستون کلیشه‌ای بودن این کتاب اضافه کرد.
      

14

13

13

        *شاید اسپویل جلدای قبلی ...
اَدِم؟
من قطعا به ورژن مهربون و لوس اَرِن( نه آرونِ فارسی سازی شده ... لطفا به ست بودن اسم دو برادر توجه کنید 😐) ترجیحش میدم، ولیییی اگه بحث مقایسه‌ی فرمانده خشن و خفن ناحیه‌ی ۴۵ که با ورژن مهربون و عاشقِ سگ خودش مبارزه میکنه با اَدِم مهربون و از خود گذشته‌ی عاشق جولیت و خانوادش، مقایسه کنیم قطعا اَدِم حرفی برای گفتن نداره ...
با این حال توی این جلد برخلاف بقیه‌ی دوستان من رفتار ادم رو تایید میکنم ... اون دقیقا مثل یک پسر واقعی رفتار کرد نه یک عاشق پیشه‌ی رمانی، که در یک رمان واقعا امری پسندیده است.

ولی امان از ادبیات این جلد های فرعی، اصلا قشنگ نیست و خیلی عادیه ولی خیلی ساده ان و منی که سطحم inter هست بدون هیچ مشکلی میتونم بخونمشون و خب از این لحاظ واقعا خوبن.

توی کتابفروشی ترجمه‌ی نشر مجازی رو بررسی کردم و واقعا عالی بود، ولی طراحی جلدش واقعا دوست داشتنی نبود، حداقل برای من (واقعا نمیدونم تصویر سر نا‌زیبای یک انسان روی جلد یک کتاب  چی میخواد؟) 
      

14

باشگاه‌ها

نمایش همه

باشگاه ال‌کلاسیکو

462 عضو

مانون لسکو

دورۀ فعال

سکوی نه و سه چهارم ¾9

109 عضو

سیرک شبانه

دورۀ فعال

کاغذبازی 📖

185 عضو

عشق در زمان وبا

دورۀ فعال

لیست‌های کتاب

پست‌ها

فعالیت‌ها

روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تاکنون؛ آسمان به زمین الصاق شد؛ از آغاز تا پایان قرون وسطی

10

جوان خام

1

جوان خام

9

برج طلایی
          پنجمین و آخرین جلد از مجموعه‌ی مجیستریوم رو هم تموم کردم. همه‌ی اون حیرت‌کردن‌هام، ابراز احساسات‌های باصدا و بی‌صِدام که:«نه! نباید این‌طور می‌شد!»، جیغ‌های خفه‌ام، استرس و هیجانم برای خوندن صفحه‌ی بعد، شب‌بیداری‌هام، قربون‌صدقه‌ی شخصیت‌ها رفتن‌هام، نفرت‌هام و دلسوزی‌هام، تو این نقطه دیگه به پایان می‌رسن.
اما نه، داستان من و مجیستریوم این‌جا تموم نمی‌شه. آرون، کال و تامارا، هر اتفاقی هم که توی داستان براشون افتاده باشه، باز تو قلب من جا دارن. حتی جاسپر و گواندا، روان، جریکو! حتی استاد روفوس. هنوز هم می‌تونم درباره‌ی مجیستریوم بنویسم، اتفاقاتی که افتاد رو مرور کنم، کتاب چاپی رو از بین بقیه‌ی کتاب‌ها بردارم و بغلش کنم، و درباره‌اش حرف بزنم. (اگه خدا بخواد و اطرافیانم هم گوش بدن البته.) 
این جلد رو دوست داشتم. البته این موضوع هم بی‌تاثیر نیست که اتفاقی که می‌خواستم و منتظرش بودم، بالاخره رخ داد. این جلد تونست منو دنبال اتفاقات بکشونه، وجودم رو از استرس و هیجان پر کنه، از شدت بهت و حیرت میخ‌کوبم کنه (طوری که تا مدتی با چشم‌های گرد و قلنبه به اطرافم نگاه کنم)، تونست گاهی منو بخندونه حتی، تونست کاری کنه دوستش داشته باشم و بله؛ پنج‌ستاره‌ی کامل رو ازم می‌گیره.
        

13

یادداشت های یک دیوانه و هفت قصه دیگر
          گوگول میگه نویسنده برای موفقیت یک روایت، کافیه یک اتاق و یک خیابانی که باهاش آشنا است رو توصیف کنه و این دقیقاً کاریه که گوگول در تمام داستان‌هاش انجام میده.
گوگول از مردم و وقایع عادی روزمره صحبت میکنه و طوری این کارو میکنه که نمی‌تونی با هیجان دنبال داستان نری. از هیجان یک پیرمرد برای خرید شنلی جدید میگه و کاری میکنه همراه با پیرمرد و خیاط با ذوق به بازار بری و پارچه و دکمه بخری و در آخر همراه با پیرمرد برای شنل اشک بریزی. از دعوای مسخره‌ی بین دو ایوان میگه و در انتهای داستان به زیبایی فریاد نهایی رو سر میده که «دنیای ملال‌انگیزی است آقایان!» و مگه میشه در این لحظه همراه با گوگول احساس حسرت و ملال نکنی؟... اون دستاتو می‌گیره و تو رو به بلوار نیفسکی می‌بره، به زیر چراغاش در نور شب که همه چیز رو فریبنده جلوه میدن و یک لحظه هراسی به دلت میفته که نکنه تو هم در این فضای فریبنده اغوا بشی؟... و کاری میکنه وقتی جناب دماغ از کالسکه میاد بیرون از ته دل بخندی و در حالی که هر لحظه داستان در نظرت مسخره و مسخره‌تر میشه، با شوق بیشتری ادامه بدی و در آخر با راوی دوتایی بخندید که آیا کسی که این داستان رو میگه و کسی که می‌شنوه، حقیقتاً دیوانه نیست؟

«بگویید ببینم اولین تاثیری که هریک از قصه‌های آقای گوگول بر شما می‌گذارد چیست؟ غیر از این است که وادارتان می‌کند بگویید: چقدر همه این‌ها ساده، عادی، طبیعی و حقیقی است و در عین حال چقدر بکر و تازه؟» 
بلینسکی

یادداشت‌های یک دیوانه ۳
بلوار نیفسکی ۴
دماغ ۵
شنل ۵
کالسکه ۳
ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ و ایوان نیکوفوروویچ ۵
مالکین قدیمی ۴
ایوان فیودورویچ و خاله‌اش ۳/۵
        

62

پدر سرگی

12