یادداشت پرسفونه

پرسفونه

پرسفونه

18 ساعت پیش

        روایتی بود که دوستش داشتم، شخصیت های کتاب هر کدام نماد چیزی بودن و هر حرفی که زده میشد منظور و هدفی پشتش داشت و میشه در مورد هر جمله‌ی کتاب ساعت ها حرف زد.

یکی از جالب ترین چیزهایی که در کتاب فهمیدم اینه که در زمان جنگ و آشوب و سلطه‌ی دیکتاتوری چیزی به نام شخصیت برای انسان ها وجود نخواهد داشت، جنگ براش این که تو چی هستی و چی نیستی مهم نیست، در‌ نهایت تو رو خواهد بلعید، یکی را با گرفتن جانش میبلعه و یکی رو با گرفتن روح و رویاهاش ولی در نهایت همه در دادن یک چیز به جنگ مشترک هستن اونم حس امنیت و ارامششونه.

با سانا خیلی حس همزاد پنداری میکردم، یک جورایی اون نماد یک دختر ساده میان یک هرج و مرج بزرگ بود و با لیزکا هم در خیلی موارد حس های مشترک داشتم البته نه در‌ ان موارد‌عشق و‌عاشقی اش با هاینی ولی چون به هر حال از شخصیت لیزکا متنفرم الان نسبت به‌ خودم هم حس تنفر ‌دارم.

ادم ها احتمالا برای یک بار هم که شده با کسی مثل بتی‌رف رو به رو‌ شدن و من که به شخصه از این جور ادم ها به معنای واقعی کلمه متنفرم، اونایی که ادعا دارن که میخوان به ما که انسان های ساده و بیچاره‌ای‌ هستیم کمک کنند و دلشون برامون میسوزه ولی در باطن چیزی جز حسادت برای ما ندارند و در نهایت باعث نابودی همه چیز میشوند.

به نظرم شخصیت هاینی و آلگین دو نماد بزرگ و واضح از گروه های خاصی از انسان ها بودن که مشخصا باهم متضاد هستند ، هاینی روزنامه‌نگار فوق‌العاده مشهوری که بعد از قدرت گرفتن نازی‌ها به دلیل پایبندی به اصول اخلاقی و فکری اش دست از نوشتن کشیده بود و تبدیل شده بود به منتقدی خاموش از نازیسم ( شخصیت واقعا بزرگی داشت که هرچی بگم کمه و در حقیقت از درک من خارجه) و در مقابل آلگین نویسنده‌ی سابقا مشهوری که بعد از رفتن نام بزرگ ترین کتابش در لیست ممنوعه‌ی حزب هر کاری را برای قدرت گرفتن دوباره کرده بود، آلگین قبل از اینا مخالف سر سخت ناسیونال‌سوسیالیست ها بود ولی بعد از مواجه با سختی ها‌ی زندگی از هیچ کاری برای فرصت ها‌ی جدید دریغ نکرد، از نشست و برخواست با نازی‌هایی که ازشان متنفر است گرفته تا تصمیم براش نوشتن شعر هایی در مدح پیشوا و رمان های تاریخی نازی.

در مورد سانا و بقیه‌ی شخصیت ها هم حرف های زیادی دارم ولی مثل همیشه واقعا حوصلشو ندارم که چیزی بنویسم ولی حتمی چند بار دیگه هم این کتابو میخونم و به نظرم یک بار خوندنش کافی نیست.

یک امتیاز هم به خاطر انتهای عجیبش کم کردم، نه از لحاظ داستانی بلکه از لحاظ نوشتاری، در حقیقت نمیدونم مشکل از متن اصلی بوده یا ترجمه ولی برای فهمیدن هر جمله مجبور بودم اونو بیشتر از دوبار بخونم.
      
226

21

(0/1000)

نظرات

محمد مهدی

محمد مهدی

7 ساعت پیش

چه یادداشت عجیبی...
1

1

پرسفونه

پرسفونه

3 ساعت پیش

از چه لحاظ؟ 😂 

0