هرچقدر از علاقه ی خودم به شعر های استاد ابتهاج بگم کمه!
فقط میتونم بگم از استاد ابتهاج بخونین...موقع خوندن هر کدوم از شعر هاشون  با شعر ارتباط میگیرین...برای من که اینطور بود؛
مخصوصا یکی از شعرهاشون که خیلی به دلم نشست:
ارغوان !شاخه همخون جدا مانده من 
آسمان تو چه رنگ است امروز ؟
آفتابی‌ست هوا؟
یا گرفته‌ست هنوز؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است 
آسمانی به سرم نیست 
از بهاران خبرم نیست 
آنچه میبینم دیوارست
آه،این سخت سیاه
آن‌چنان نزدیک است 
که چو بر میکشم از سینه نفس 
نفسم را بر می‌گرداند 
ره چنان بسته که پرواز نگه 
در همین یک قدمی می ماند .
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانی ست 
نفسم می‌گیرد 
که هوا هم اینجا زندانی ست .
هرچه با من اینجاست 
رنگ رخ باخته است 
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.
اندرین گوشه خاموش فراموش شده 
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده 
یاد رنگینی در خاطر من 
گریه می انگیزد :
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست 
ارغوانم دارد می گرید 
چون دل من که چنین خون آلود 
هردم از دیده فرو می‌ریزد.
ارغوان!
این چه رازی‌ست که هربار بهار 
با عزای دل ما می آید 
که زمین هرسال از خون پرستوها رنگین است 
وین چنین بر جگر سوختگان 
داغ بر داغ می افزاید.
ارغوان،پنجه خونین زمین!
دامن صبح بگیر 
وز سواران خرامنده خورشید بپرس 
کی بر این دره غم میگذرند .
ارغوان ،خوشه خون!
بامدادان که کبوترها 
بر لب پنجره باز سحر غلغله می آغازند 
جان گل رنگ مرا 
بر سر دست بگیر 
به تماشای گه پرواز ببر 
آه، بشتاب که همپروازان 
نگران غم همپروازند.
ارغوان ، بیرق گلگون بهار!
تو برافراشته باش 
شعر خونبار منی 
یاد رنگین رفیقانم را 
بر زبان داشته باش .
تو بخوان نغمه ناخوانده من 
ارغوان، شاخه همخون جدا مانده من !
      

        بهترین کتاب!
خیلی دوسش داشتممم
درسته اولش از اسم ها و روند داستان گیج شدم و حرصم رو در آورد ولی واقعا عالی بود .
و عاشق شخصیت های داستانم :کز، اینژ، ویلن، جسپر، نینا و ماتیاس.
شاید نه تنها با خود کتاب و داستان و شخصیت هاش بلکه توی این زمانی که خوندمش یه عالمه خاطره به یاد موندنی برام ثبت شد :) 
      

        کتاب قشنگی بود.
در حین خوندنش، کاملا حس دژاوو بهم دست داد...
خیلی شبیه به مجموعه کاراوال بود.
اولای داستان خیلی حوصله سر بر بود ولی بعدش واقعا روند عالی داشت و زیبا بود.
در کل واقعا قشنگ بود و ارزش خوندن داشت. 
      

        این کتاب قلب منو با خودش برد ✨
و بازم باید از یکی دیگه از شاهکار های سارا جی ماس تعریف بکنم، خیلی شخصیت های خوبی داشت و فضا و شخصیت ها باهم خو گرفته بودند و احساساتی که نویسنده با خوندن این کتاب برای من به وجود آورد خاطرانگیز خواهند بود.
اولش خیلی گریه کردم به خاطر مرگ دانیکا و اعضای گروه اهریمنان ولی بعد به خاطر هانت شوکه زده شدم و
دویست صفحه آخر خیلی هیجان زده و داستان توی آخر کتاب
توی نقطه اوجش بود... در نهایت باید بگم جز بهترین کتابایی بو که خوندم و تا ابد جز اونا میمونه..
به یاد دانیکا، کانر، اعضای گروه اهریمنان، لیابا شبح کوچولو آتشین و... کسایی که تابد توی خاطراتم میمونند. 

و در نهایت :
                       باعشق، همه چیز ممکن می‌شود. ✨
      

        با کتاب هایی که قبلا خوندم متفاوت بود.
واقعا خوشحالم که تونستم این کتاب رو بخونم و یه حس جدید دیگه ای رو با خوندن یه کتاب دیگه تجربه کنم.
واقعا داستانش رو دوست داشتم.
ولی اولای کتاب یکمی کند پیش رفت و باعث شد یکم خسته بشم ولی واقعا ازش لذت بردم و چیز های جدیدی رو باخوندنش به خاطر سپردم..
و بیشتر از همیشه دریا و اقیانوس علاقمند شدم 🌊✨
      

        کتاب بدی نبود ولی موردعلاقه ی من نبود، چون اولش توی اون همه تبلیغ هایی که برای این کتاب شده بود می‌گفتند عشق دوتا شخصیت کتاب یعنی پیدین و کای از نفرت تبدیل به عشق میشه...
ولی درواقع اینطوری نبود و من این چنین توقعی رو قبل از شروع از کتاب داشتم.
و اولش توی خلاصه کتاب گفته شده که وارد مسابقه ای میشه با اینکه اون معمولی هست و این یه جرمه! 
ولی خب واقعا بیشتر داستان درمورد عشقشون بود با اینکه قشنگ بود بعضی از جملات و متن های کتاب ولی من توقع دیگه ازش داشتم.

      

        خیلی داستان جالبی داشت و من خیلی ازش خوشم اومد.
روند داستان روان بود و باعث می‌شد آدم خسته نشه ولی یه ضعفی که داشت این بود که درباره ی شخصیت ها یا یک سری از مسائل داستان مثل خود داستان کلوسوس یا اون ابرقدرتی که شخص اصلی داشت توضیح زیادی داده نشده بود و واقعا
ناامیدکننده بود ولی بازم داستان جالبی داشت و امیدوارم جلد دومی هم داشته باشه چون داستان یجورایی تازه با پایانش شروع شده بود.. 
      

        خیلی گریه داشت :)
بازم قلمی دیگه از جیمز دشنر که واقعا تاثیرگذار و زیبا بود،
ولی واقعا مرگ نیوت خیلی غم انگیز بود.
زمانی که این مجموعه رو شروع کردم اولش خیلی از نیوت خوشم اومد و با آخر این جلد و مرگ نیوت واقعا نمیدونم چی بگم، واقعا کتاب زیباییه و جزء اولین کتابایی هست که من از ژانر علمی تخیلی خیل خوشم اومد و باعث شد کتاب هایی بر اساس نوع این ژانر بخونم.
و همه ی افراد دیگه که مردند و من بشدت دلم براشون تنگ میشه :چاک، نیوت، ترزا و....  دلم براشون تنگ میشه💔


      

        واقعا نمیدونم چی بگم🥲
هرچی از قشنگ بودن این مجموعه کوتاه بگم کمه، خیلی قسمت ها و بخش ها از داستان ساده بود ولی ارزش داشت.
و اینکه نویسنده آخرای کتاب یهو یکی رو توی داستان میکشه و فصل بعدش اون زنده مونده و چندسال از اون اتفاق
رخ داده گذشته داره تعریف میکنه، سخته خدایا! آخه عهدیه جان یکی نیست به تو بگه چرا اینکارو با آدم میکنی؟؟ 😭
مجموعه یک ایده از هزار و یک شب بود.
ولی توصیف کامل صحنه ها و اکثر شخصیت ها ضعیف بود و بیشتر من از شهرزاد و خالد میدونم و بقیه شخصیت ها خیلی کم توضیح داده شده درباره اشون...
ولی بازم قشنگ بود 🙃(من خیلی کم میگم کتابی  بد بود) 

      

        این رمان به دلیل قطور و داستان طولانی که داشت، کمی اذیت کننده بود ولی اینکه در حین داستان اتفاقات غیرقابل پیش‌بینی اتفاق می افتاد، باعث می‌شد علاقه ام به خواندنش زیاد شود.. رمانی زیبا که اتفاقات جالبی داشت و با اینکه روز های زیادی زمان برد تا بخوانمش اما ارزشش را داشت، هرچند که کتاب های بهتری نیز از داستایوفسکی وجود دارد...
اما این کتاب رو پیشنهاد میکنم. 
      

        کتابش خاطرات بچگیم رو زنده کرد و داستانش وایب فیلمای دیزنی رو میداد، خیلی داستان قشنگ و جمع و جور داشت و مثل پایان های اکثر فیلمای دیزنی تموم شد..
و انگار نویسنده یه نسخه ی ارتقا یافته از فیلم دیزنی رو نوشته.
یکی از عیب هاش این بود که خیلی داستان را نویسنده ‌کش داده بود و آخرش رو خیلی سریع به پایان رسانده بود ولی در کل کتاب خوبی بود. 
      

        کتاب کوچیک و کیوتیه، و خیلی وقت پیش خونده بودمش و الان دوباره خوندمش، و به همه ی سنین پیشنهادش میکنم ولی به نظر خودم ارزش خریدن نداره، چون نوشته های کمی داره و زود هم شاید توی چند دقیقه بتونید تمومش کنید.. 
      

        خیلی قشنگ و با مفهوم بود ومن بیشتر از این بخشش خوشم اومد که هم داستانه و هم یه روال روانشناسی هم داره و پیشنهادش می کنم، و بخش عجیبش اینه که در یه زمانی و جای یه شخصیتی قرار میگیری که توی یه مکانی هست که همه کورند و فقط اون فرد بینایی داره و حس عجیبی به آدم دست میده که بین اون همه آدم کور، تو بینایی داری و میتونی ببینی و بیشتر فکر می کنی که نابینا شدی.. 
      

        کتاب اصلا ترجمه خوبی نداشت... ولی واقعا خیلی ناراحت شدم برای متیو پری که ، واقعا همیشه به دنبال توجه و محبت و عشق توی زندگیش بوده ولی هیچ وقت بدستش نیاورد و به جای محبت و توجه اعتیاد رو جایگزین کرد. حتی با اینکه با بازی کردن توی سریال "فرندز" بازیگر معروفی شد ولی بازم بعد از اینکه اعتیاد رو ترک کرد مرد و بخش ناراحت کننده داستان اینجاست که خودش همیشه به زندگی امید داشت و آرزو های بزرگی برای خودش داشت، اما هیچ وقت نتونست بدستشون بیاره 💔.
و الان که دارم سریال فرندز رو ادامه میدم و واقیعت این شخصیت شوخ چندلر در واقع یه زندگی خیلی غم انگیز داره برای طرفدار های فرندز خیلی سخته😞 :) 
      

        باورم نمیشه! توی یه روز اینو تموم کردم، همون موقع که بدستم رسید شروع کردمش و تا چهار صبح داشتم میخوندم تا تموم شد. خیلی، خیلی دوستش داشتم، هرچی از قشنگیشششش بگم کمه. این کتاب رفت تو دسته مورد علاقه هام، و میخوام زودتر بتونم جلد دومش رو بخونم،...