هیکـاری؛

هیکـاری؛

@DS_Hikari

23 دنبال شده

25 دنبال کننده

                _روح سرگردان من هرجا بخواهد می رود 
خانه ی دیوانگان دیوار میخواهد مگر؟ :)🌱
              

یادداشت‌ها

        هیکاری کتاب را می بندد و کنار بالشتش میگذارد. 
چشمانش دگر نای پیمودن خطوط 
و روح خسته اش دگر دوام ماجراجویی ندارد.. 
دلش میخواهد به ماجراجوییه هیجان انگیزش ادامه دهد،، اما مغزش اخطار ساعت و خواب را می دهد. 
انگشتانش از ورق زدن اوراق خسته شده اند و میخواهند بی حرکت بمانند. 
صدای مادر را از درگاه اتاق می شنود که میگوید دیروقت است و برای سلامت چشمانش هم که شده باید کتاب را کنار بگذرد و بخوابد...
بلی. هیکاری پس از تمام این ها کتاب را بسته و کنار گذاشته است... و حالا مغزش، قوه ی تخیلش را به کار گرفته است و از او میخواهد ماجراجویی را به سبک خود ادامه دهد.. 
مترسک ها را درون اتاق تصور میکند که دور تا دور تختش ایستاده اند و به او لبخند می زنند.. صدای الیویا، برایان و کوکو را از دور دست ها می شنود که کمک میخواهند . 
ارواح را تصور میکند که گوشه ی اتاق ایستاده اند و به نتیجه ی معامله هایشان می نگرند. 
کتاب <مکان های کوچک> را زیر بالشتش احساس میکند.. 
سعی می کند خستگی و گرسنگیه بچه هارا درک کند.
اما لحظاتی بعد.. دخترک به خواب رفته است و تمام تخیلاتش همراه او غرق شده اند. 

_ از اون کتاب هایی که یک لحظه هم کنار نمیذاریش و هرچه سریعتر میخوای صفحات را ورق بزنی، تا ببینی چه اتفاقی می افته؟ 
      

با نمایش یادداشت داستان این کتاب فاش می‌شود.

20

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.