عطا لطفیان

تاریخ عضویت:

فروردین 1402

عطا لطفیان

@Atalotfiyan

337 دنبال شده

68 دنبال کننده

                به راه بادیه رفتن...
به از نشستن باطل! 
که گر مراد نیابم....
به قدر وسع بکوشم!
              
@atauniuot

یادداشت‌ها

عطا لطفیان

عطا لطفیان

7 روز پیش

        ابتدای داستان اینطوری شروع میشه :((بگذارید از همین اول بگویم که تصادف کرد کل ماجرا نمی شد از این تصادفی تر هم باشد )) 
و شما رو همراه میکنه ...
از همان ابتدای کتاب شخصیت ((میک هارته)) با مرور خاطرات در ذهن خواننده شکل میگیرد ...بچه ای کم سن و سال و شر و شور که سخت با خواهر خود کنار می آید .
فیبی _خواهر میک هارته-از فصل دوم با اتفاقات پس از مرگ برادرش مواجه میشود . کم کم مزه تلخ ((از دست دادن)) را احساس میکند .
البته شاید چون فیبی هم کم سن و سال است دقیقا نداند که چگونه باید با مقوله ((سوگ)) مواجه شود .او نشانه هایی از غم پدر و مادرش را میبند .اولین بار گریه های پدرش را می شنود و این برای او سخت است .رفتار مادر  فیبی هم کمک حالش نیست چون او بیشتر از همه تاثیر پذیرفته .
دو اتفاق هم در میانه های داستان قابل توجه است :
1- لج و لجبازی فیبی با مادرش:جاهایی از داستان فیبی شروع میکند به یادآوری خاطرات برادر از دست رفته اش برای مادرش آن هم به گونه ای که باعث رنجش او شود 
2-عذاب وجدان فیبی بابت برادرش:فیبی در آخر داستان خطاب به پدرش میگوید که روز حادثه میتوانسته برادرش و پدرش او را قانع میکند که صد ها ((ای کاش )) وجود دارد که میتوانسته آن روز نگذارد برادرش از دست رود 
اواخر داستان به گونه ایست که گویا خانم باربارا این کتاب را به سفارش یکی از شرکت های دوچرخه سازی برای تبلیغ کلاه ایمنی هایشان نوشته ! البته نباید فراموش کرد که عمده مخاطب این کتاب نوجوانان هستند و شاید مواجه شدن این دسته مخاطب از ((سریع و آنی بودن مرگ)) نیتی خیرخواهانه باشد که خانم پارک به خوبی به آن توجه کرده ....
      

2

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

بریده‌های کتاب

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.