آرمان سلطانی

آرمان سلطانی

@Armanslt

10 دنبال شده

7 دنبال کننده

                هم‌نشینی با کتاب‌ها📖
این‌جا درمورد کتاب‌ها می‌نویسم و لذت خواندن را با شما به اشتراک می‌گذارم.

              
@Armannsltt

یادداشت‌ها

نمایش همه
        بینوایان
نوشته ویکتور هوگو
ترجمه محمدرضا پارسایار

بخش‌هایی از کتاب:
📌‌در قعر زمین است که می‌توان الماس یافت و در ژرفای اندیشه است که می‌توان حقیقت را یافت.
📌برابری،هم‌میهنان،آن نیست که همه گیاهان در یک سطح باشند.برابری آن نیست که علف‌های بلند و درختان کوچک بلوط در یک سطح باشند.برابری آن نیست که حسادت‌ها را در کنار هم قرار دهیم تا یکدیگر را خنثی کنند.برابری مدنی آن است که به همه استعدادها و قابلیت‌ها ارزش و امکانات یکسان بدهند.برابری سیاسی آن است که همه عقاید و آرا ارزش برابر داشته باشند.

توی کتاب‌های ادبیات مدرسه همیشه هرفصل یک قسمتی داشت به نام بخوان و بیندیش.توی این قسمت یک تکه از یک کتاب رو در اونجا گذاشته بودن و سوالی هم از اون قسمت نمی‌دادن.نمی‌دونم چهارم یا پنجم دبستان بودم که اول سال که کتاب‌ها رو دادن،شروع کردم به خوندن بخوان و بیندیش‌های کتاب.به آخرین بخوان و بیندیش که رسیدم،متوجه شدم یک قسمت از کتاب بینوایان رو گذاشته بودن؛منم قبلاً اسم بینوایان به گوشم خورده بود و شروع کردم به خوندنش.بیش‌تر از پنج بار اون قسمت رو خوندم و شیفته‌ی قلم و روایت ویکتور هوگو شده بودم.اون روز تا رسیدم خونه به مامانم گفتم برای تولدم کتاب‌های ویکتور هوگو رو می‌خوام.
‌
بینوایان روایت انسان‌های بینوا در یک جامعه هست.هوگو به خوبی نشون می‌ده فقر و رنج و بینوایی بر انسان چه تاثیری می‌ذاره.یک‌نفر رو انقلابی می‌کنه،یک‌نفر رو تقدیس می‌کنه،یک‌نفر رو خوار می‌کنه؛بینوایان روایت این رنج‌هاست.در خلال داستان کتاب،هوگو از تاریخ و کوچه پس‌کوچه‌های پاریس صحبت می‌کنه و درمورد مسائل اجتماعی زمان خودش نظرات خیلی خوبی می‌ده و حتی در یک فصل وارد مبحث زبان‌شناسی میشه.این کتاب نه فقط یک اثر ادبی،بلکه میشه گفت یک اثر تحلیلی و تاریخی هست.
شیوه روایت و بازی با زمان در کتاب و همینطور شرح شخصیت‌های کتاب و وقایع و تصویرسازی‌ها همگی از لحاظ ادبی رمان رو تبدیل به یک اثر غنی کرده.
یک نکته جالب دیگه این بود که با خوندن قسمت‌هایی که هوگو شرح حال مردم و جامعه رو بیان کرده،به‌ خوبی میشه به این نکته پی‌برد که چرا در قرن نوزدهم و بیستم ما انقلاب‌ها و ناآرامی‌های زیادی در اروپا داشتیم که شروع این ناآرامی‌ها هم از خود فرانسه بود.
به طور کلی بینوایان نه فقط داستان ژان والژان،ژاور،کوزت و ماریوس،بلکه داستان فرانسه در بحبوحه قرن نوزدهم بود.
      

17

        برخی وقایع در تاریخ وجود دارد که دانستن چرایی وقوع آن و پیامدها و آثار اون واقعه بسیار مهم‌تر و  برجسته‌تر از  اون اتفاق هست.جنگ جهانی اول هم دقیقا از اون دست وقایع به شمار می‌رود.کتاب‌هایی نظیر آخرین تابستان اروپا و برج فرازان به خوبی درمورد چرایی وقوع جنگ جهانی اول صحبت کرده‌اند و نکات بسیار ظریف و مهمی در دلایل وقوع این جنگ وجود دارد.درمورد آثار و پیامدهای این جنگ هم به موضوعات وسیعی می‌توان اشاره کرد.نظیر فروپاشی عثمانی و به‌وجود آمدن خاورمیانه جدید،ظهور هیتلر در آلمان و وقوع جنگ جهانی دوم،تبدیل شدن آمریکا به ابرقدرت دنیا،انقلاب روسیه و سقوط خاندان رومانف.تمام این اتفاقات که از آثار جنگ جهانی به شمار می‌روند،خود دارای آثار بی‌شماری هستند.
اما به هر حال مطالعه‌ی اینکه در چهار سال جنگ(۱۹۱۴-۱۹۱۸)چه اتفاقاتی افتاد و چه گذشت،خالی از لطف و فایده نیست.این جنگ به جز در برخی موارد استثناء،یک جنگ کاملا فرسایشی و کند بود.
دو کتاب دیگر هم درمورد جنگ جهانی اول در بازار کتاب ایران موجود است. یکی اثر آقای دیوید اونز از نشر فرهنگ جاوید و دیگری نوشته‌ی آقای جان پرسیوال تیلور از نشر علمی‌فرهنگی .با بررسی‌هایی که انجام دادم،این کتاب از آقای زونکه نایتسل بسیار بهتر و دارای متن منسجم‌تر و مطالب کاربردی‌تر نسبت به دو اثر دیگر است و از طرفی آقای نایتسل در کنار روایت جنگ از جبهه‌های مختلف،بیشتر تمرکز خود را روی وضعیت آلمان در جنگ گذاشته است که به تعبیر من از نقاط قوت کتاب به شمار می‌رود.چراکه از طرفی در قضیه جنگ جهانی اول،آلمان نقش بسیار تاثیرگذاری در به وقوع پیوستن آن داشت و از طرفی همانطور که گفتم این جنگ باعث بروز و ظهور حزب نازی و به قدرت رسیدن هیتلر در آلمان شد.از این جهت این کتاب رو برای مطالعه‌ی جنگ جهانی اول به شما پیشنهاد می‌کنم.
      

2

        برای مطالعه‌ی تاریخ،روشی که خودم بسیار می‌پسندم و خوب می‌دانم،روش کل به جزء است.یعنی نخست درمورد آن موضوع مورد نظر یک نما و دید کلی به دست آورده و آنگاه وارد جزئیات آن شده و دوره‌های مختلف آن را مطالعه کرد.
برای تاریخ ایران از آغاز تا دوره پهلوی،آثار نسبتا زیادی نوشته شده که کتاب‌های خوبی هم هستند.یکی از این کتاب‌ها،همین کتاب آقای آکسورثی است.هرچند کتاب دارای ایراداتی است و بعضی وقایع را آن‌طور که باید شرح و توضیح نداده است ،اما برای به دست آوردن یک دیدگاه کلی از تاریخ ایران،کتاب خوبی است و از طرفی  نگاه به تاریخ ایران از قلم و دیدگاه یک غیرایرانی  برای من جالب بود.همچنین آقای آکسورثی علاقه خاصی هم به شعر و ادب فارسی ایران دارد که این البته ویژگی مشترک تمام پژوهشگران خارجی درمورد ایران است.
 دو ترجمه از این کتاب وجود دارد که من از کیفیت ترجمه‌ی دیگر اطلاعی ندارم و به نظرم ترجمه خانم صارمی بسیار خوب بود.مطالعه‌ی این کتاب را پیشنهاد می‌کنم.
      

0

        این کتاب تاریخچه بشریت رو از ابتدا بررسی میکنه و تا عصر مدرن که عصر کنونی جهان هست میرسه. این کتاب تاریخ بشریت رو در سه دسته تقسیم و بررسی میکنه؛عصر خوراکجویی که در این عصر ما انسان‌ها برای اینکه بتونیم دووم بیاریم شروع به شکار حیوانات میکنیم و به پیشرفت‌های اندکی در زمینه کیفیت زندگی و فنون میرسیم هر چند همین پیشرفت‌ها باعث میشه انسان در محیط خشن حیات وحش دووم بیاره. عصر کشاورزی که در این عصر انسان شروع به کشاورزی میکنه و در یکجا ساکن میشه. در این عصر برای اولین بار انسان میتونه غذا ذخیره کنه و در این عصر دولت، حکومت، امپراتوری، استبداد، مالیات و... بوجود میاد. در این عصر روابط اجتماعی پیچیده‌تر از عصر قبل میشه و انسان با چالش‌های مختلفی رو‌به‌رو میشه. عصر مدرن که از سال 1750 میلادی شروع میشه عصری هست که در اون انقلاب صنعتی رخ میده و زندگی بشر متحول میشه. شهرها بوجود میان و سرمایه‌دارها کارگران رو به جایی به نام کارخانه میاره و کارگران با استفاده از نیروی کارشون، کالا تولید میکنن. در این عصر بسیاری از وجه‌های زندگی بشر نسبت به عصرهای قبل متحول میشه و در این عصر خطر از بین رفتن محیط زیست مطرح میشه و بشر دچار جنگ، دیکتاتوری، استثمار، استعمار، امپریالیسم و... میشه.
‌
      

0

        آخرین تابستان اروپا
نوشته دیوید فرامکین
ترجمه سوگند رجبی‌نسب
‌
اروپا در اوایل قرن بیستم چهره جدیدی به خود گرفته بود.پیشرفت در تمام زمینه‌ها قابل مشاهده بود و با سرعت زیادی اتفاق می‌افتاد.پیشرفت تسلیحاتی هم جزوی از اونها بود  که همزمان باعث ایجاد مسابقه تسلیحاتی بین کشورها شده بود و رقابت در زمینه تسلیحاتی از هر زمینه دیگری بیشتر بود.
‌‌
عقب نشینی امپراتوری عثمانی از منطقه بالکان باعث تنش‌ و جنگ در اون منطقه شد.پس از جنگ دوم بالکان (1913)،صربستان که عمده جمعیت اون رو اسلاوها تشکیل داده بودن،در منطقه قدرت زیادی تحت حمایت روسیه به دست آورده بود.این موضوع برای امپراتوری اتریش-مجارستان اصلا خوشایند نبود چرا که امپراتوری اتریش-مجارستان جمعیت قابل توجهی اسلاو داشت و با قدرت گرفتن صربستان،این امپراتوری در خطر فروپاشی و تجزیه قرار گرفته بود.از طرفی ضمیمه کردن خاک بوسنی به خاک اتریش-مجارستان خون ملی‌گرایان صربستان رو به جوش آورده بود.
‌‌
آلمان روحیه جنگ طلبی داشت.رییس ستاد ارتش آلمان،هلموت فون مولتکه،جنگ رو اجتناب ناپذیر و حتی لازم می‌دونست.آلمان که در مسابقات تسلیحاتی در بین کشورهای اروپایی جلو افتاده بود،با روحیه جنگ طلبی و ملی‌گرایی که داشت،انگلستان و فرانسه رو به سمت اتحادی با روسیه کشوند.
‌
با سفر فرانتس فردیناد به بوسنی و دیدار از مانور نظامی در اون منطقه گاوریلو پرنسیپ با کمک سازمان تروریستی دست سیاه صربستان،دست به ترور فردیناد زد.حالا اتریش-مجارستان بهانه‌ی خوبی برای حمله به صربستان پیدا کرده بود.آلمان که از قدرت روسیه در بالکان هراس داشت حمایت بی‌چون و چرای خودش رو در پشت پرده به اتریش اعلام کرد.
البته که آلمان از اتریش میخواست سریع و قاطع حمله کنه تا هیچ کشوری فرصت واکنش نداشته باشه تا منجر به جنگ جهانی اول نشه اما وجود شرایطی باعث شد یک ماهی این حمله به تعویق بیوفته و همین باعث شد انگلستان و فرانسه متوجه نقشه این حمله بشن.
روسیه نیروهای خودش رو بسیج کرد،انگلستان ناوهای خودش رو در حالت آماده باش قرار داد و صربستان ارتش خودش رو فراخواند.قیصر آلمان که متوجه شده بود که با حمله اتریش به صربستان باعث جنگ جهانی میشه،سعی کرد که جلوی حمله اتریش رو بگیره(درحالی که نخست وزیر و رییس ستاد ارتش آلمان موافق جنگ بودن) اما دیر شده بود و اتریش به صربستان حمله کرد. 
‌
نویسنده کتاب،دیوید فرامکین، عنوان می‌کنه که جنگ جهانی اول بر اثر دو جنگ به وقوع پیوست.جنگ اول،جنگ اتریش با صربستان بود و جنگ دوم،جنگ آلمان با فرانسه بود.آلمان و فرانسه از زمان جنگ فرانسه‌-پروس(1870-1871) با ضمیمه شدن خاک آلزاس-لورن به خاک آلمان،با یکدیگر مشکل داشتند.آلمان پس از حمله اتریش به صربستان ضرب‌الاجلی برای فرانسه فرستاد که نیروهای خودش رو بسیج و آماده جنگ نکنه و برای اثبات این موضوع سندی بفرسته.فرانسه پاسخی به ضرب‌الاجل نفرستاد و بریتانیا هم به آلمان برای حمله به فرانسه هشدار داد.اما در نهایت آلمان پس از پایان مهلت ضرب‌الاجل با فرانسه اعلان جنگ کرد.
و این‌گونه جنگ جهانی اول آغاز شد.
‌‌
‌‌
کتاب آخرین تابستان اروپا با کتاب‌های دیگه ای که درمورد جنگ جهانی اول خوندم متفاوت بود.توجه به جزییات در کتاب باعث شده بود که نگاه جدیدی به اروپای قبل از جنگ پیدا کنم.
پیشنهاد می‌کنم اگر قصد مطالعه درمورد جنگ جهانی اول دارید،حتما این کتاب رو توی لیست مطالعه‌ی خودتون قرار بدید.
      

0

        کتاب تراژدی مردم درمورد تراژدی هست که مردم روسیه رقم زدند؛تراژدی که 74 سال اونها رو درگیر یکی از بدترین و پلیسی‌ترین حکومت‌های تاریخ کرد.انقلاب روسیه شرح انتقال قدرت از دیکتاتوری به تمامیت‌خواهی است.شرح مردمی که از چاله در چاه افتادند و هنوز هم از آثار اون رهایی پیدا نکردن.
‌
داستان از آغاز سال 1891 شروع میشه.قحطی و شیوع بیماری وبا سرتاسر روسیه رو درگیر می‌کند.حکومت بسیار دیر به این فاجعه عکس‌العمل نشان داد.هفته‌ها پس از شیوع قحطی بود که صادرات غله متوقف شد و دولت غرق در کارهای اداری برای کمک رسانی شد.زمانی که متوجه شدند از پس مدیریت این بحران برنمی‌آیند فرمانی صادر کردند که مردم به کمک مردم بشتابند.در این بحران،بی‌کفایتی حکومت برای مردم عیان شد.
‌
در بین سال‌های 1899 تا 1901 جنبش‌ها و تظاهرات دانشجویی زیادی در روسیه و به‌خصوص در پتروگراد ،پایتخت روسیه،برگزار شد.حکومت دانشجو را مترادف با انقلابی می‌دید و برای همین به شدت آنها را محدود و سرکوب میکرد.دانشجویان که اقشار باسواد جامعه بودند درگیر اندیشه‌های رادیکال زیادی بودند.نتیجه همین اندیشه‌ها بعدها در انقلاب روسیه خودش را نشان داد.
‌
در سال 1904 روسیه به ژاپن اعلان جنگ کرد.نیکلای دوم همواره رویای فتح خاور دور را داشت.حتی قیصر آلمان،پسر عموی تزار،توجه او را معطوف خاور دور میکرد تا توجهش را از بالکان دور کند.تزار و اطرافیانش پیروزی را حتمی می‌دیدند.اما زود متوجه واقعیت شدند.تجهیزات روسیه کهنه و قدیمی بود و تاکتیک‌های روز نظامی را به کار نمی‌بردند.روزگار مردم روسیه بر اثر جنگ خوب نبود و تحت فشار بودند.در نتیجه در یکشنبه،نهم ژانویه 1905،پدر گاپون به همراه تعداد زیادی از معترضین تصمیم گرفتند به سمت کاخ زمستانی بروند و از تزار خواهش کنند که جنگ را تمام کند و وضعیت مردم را سامان بدهد.پدر گاپون به پیوند میان خدا و تزار ایمان داشت و در واقع قرار بود این تظاهرات در حمایت تزار و صرفا درخواستی از پدر مهربان روسیه باشد.اما اوخرانا،پلیس مخفی تزار،از شمار زیاد تظاهرکنندگان ترس داشت و دستور داد آنها را سرکوب کنند.دسته‌های سوار نظام قزاق و پلیس به سمت مردم حمله کردند و به آنها شلیک کردند.تظاهرات به بدترین شکل ممکن سرکوب شد و پدر گاپون در بحبوحه این ناآرامی گفت: دیگر هم خدا مرده است هم تزار.
‌
در نتیجه این سرکوب سرتاسر روسیه موج اعتراض و اعتصاب فرا گرفت.در ژانویه فقط 400 هزار کارگر در سرتاسر کشور اعتصاب کردند و مردم در خیابان‌ها سنگر می‌بستند و با نیروهای سرکوب مبارزه می‌کردند.تزار نمی‌خواست به حرف مردم گوش بدهد.مردم خواستار یک پارلمان با تصمیم‌گیری مستقل و محدود شدن اختیارات تزار بودند.در سپتامبر اوضاع بدتر شد و موج اعتصابات بیشتر شد.در شب نوری نبود و روزنامه‌ای چاپ نمی‌شد و وسیله نقلیه در خیابان‌ها پیدا نمی‌شد.تزار که تا آخرین لحظه از عمویش،گراند دوک نیکلا،میخواست دیکتاتوری نظامی اعلام کند اما با جواب منفی عمویش مجبور شد تن به اصلاحات بدهد.آزادی مطبوعات،تأسیس مجلس و آزادی فعالیت احزاب چند مورد از این اصلاحات بود.همینطور برای جلوگیری از شورش ارتش و مدیریت اوضاع داخلی کشور،محبور شد شکست در جنگ با ژاپن را قبول و با ژاپن صلح کند.
‌
اما تزار و دولت تزار پس از اینکه ناآرامی‌ها تمام شد،آرام آرام تمام این اصلاحات و آزادی‌ها را از بین بردند.فعالیت مطبوعات محدود و فعالیت احزاب از جمله سوسیالیست‌ها و مارکسیست‌ها ممنوع اعلام شد.تزار مدام مجلس دوما را منحل میکرد و در کار آنها وقفه ایجاد میکرد.این اعمال از چشم مردم دور نمی‌ماند اما منتظر زمانی بودند تا این فریبی که تزار آنها را داده بود را جبران کنند.تا اینکه سال 1914 فرا رسید و جنگ جهانی اول شروع شد.
‌
در طول جنگی که روسیه در جبهه شرق با آلمان و اتریش داشت،بار دیگر بی‌کفایتی حکومت عیان شد.سربازان مهمات و آذوقه درستی نداشتند و لباس برای آنها کم بود و بعضی از آنها حتی پوتین نداشتند.استراژی‌های جنگ و فرماندهی ارتش دچار اشکال بود و خلاصه اینکه ارتش در ناآرامی و نارضایتی به سر میبرد.سربازان یا فرار می‌کردند یا شورش میکردند و اوضاع در جبهه اصلا خوب نبود.در روسیه هم اوضاع خوب پیش نمی‌رفت.کمبود مواد غذایی و کار زیادی که کارخانه‌ها برای تولید هرچه بیشتر مهمات برای کارگران اجبار کرده بودند،دوباره اوضاع را به سال 1905 برگردانده بود.مردم و حتی دولت انگار منتظر موج اعتراضات و اعتصابات دوباره بودند.
‌
در زمستان سال 1917،روسیه سردترین زمستان خودش را تجربه میکرد.در نتیجه یخبندان و نرسیدن سوخت به قطارها،آرد به شهرها نمی‌رسید و نان کمیاب شده بود.در بیست و سوم فوریه،در روز زن،زنان با بچه‌هایشان به خیابان آمدند و بعدازظهر هم مردها به آنها پیوستند.نیروهای قزاق تجربه کافی برای سرکوب آنها نداشتند و درنتیجه کنار نشستند.هر روزی که می‌گذشت جمعیت معترضین بیشتر میشد و حتی پلیس هم جرات سرکوب مردم نداشت.سربازانی که در پادگان‌های شهر بودند هم به مردم پیوستند.هیئتی نزد تزار رفت و تزار از سلطنت کناره گیری و به برادرش سپرد و برادرش هم سلطنت را قبول نکرد.این پایان کار خاندان سلطنتی رومانف‌ها در روسیه بود.
‌
در نتیجه اعتراضات نمایندگان مجلس دوما دولت موقتی تشکیل دادند و موازی با دولت موقت شورایی تشکیل شد از سوسیالیست‌ها،منشویک‌ها و بلشویک ها.وظیفه شورا نظارت بر کار دولت موقت بود تا خطایی از او سر نزند.شورا محبوبیت داشت اما توان مدیریت نداشت و دولت توان مدیریت داشت اما به اندازه شورا محبوبیت نداشت؛در نتیجه هر دوی آنها در نقش مکمل شروع به فعالیت کردند.چند اشتباه مهلک باعث بی‌اعتبار شدن دولت موقت شد.اول اینکه دولت موقت خواستار ادامه جنگ بود و این چیزی نبود که مردم بخواهند.دوم اینکه دولت موقت قول داده بود مجلسی تحت عنوان مجلس موسسان تشکیل بدهد تا نمایندگان مردم به اداره کشور بپردازند اما مدام تاسیس این مجلس را به تاخیر می‌انداخت.سوم اینکه دولت موقت مدیریت خوبی نداشت و مردم تفاوتی در وضعیت زندگی و کشور خود نمی‌دیدند.در نتیجه همه‌ی اینها مردم خواهان مدیریت کشور به دست شورا شدند.شورا هم درحال برنامه‌ریزی برای به دست گرفتن قدرت بود تا اینکه لنین و یارانش وارد میدان شدند.
‌
لنین که در تبعید بود پس از انقلاب به روسیه بازگشت.او شورا را متهم میکرد که با دولت دست به یکی کرده و خواستار در دست گرفتن قدرت به دست شورا را داشت.اما شورا هنوز زمان را مناسب نمی‌دید.
زمانی که کرنسکی ریاست دولت موقت را برعهده گرفت،دو اشتباه مهلک او را بی‌اعتبار کرد.اول اینکه حمله‌ای به جبهه آلمان تدارک دید تا با پیروزی در آن اعتبارش را بالا ببرد اما این حمله به شکست منجر شد و دومین اشتباه او سرکوب و برکناری ژنرال کورنیلوف بود که مردم را نسبت به خودش بدبین کرد.حالا شورا از دولت موقت ناامید شده بود و می‌خواست قدرت را در دست بگیرد.اما لنین طی جلسه‌ای که با اعضای کمیته مرکزی بلشویک داشت آنها را مجاب به قیام مسلحانه کرد و دلیلش این بود که کرنسکی میخواهد شورا را جمع کند و آنها را دستگیر کنند.بلشویک‌ها دور از چشم شورا منتظر لحظه مناسب برای در دست گرفتن قدرت بودند.
‌
کرنسکی که متوجه ناآرامی برعلیه او شده بود،برای اینکه سربازان برعلیه او قیام نکنند در 20 اکتبر دستور داد تمام سربازان پادگان پتروگراد به جبهه فرستاده بشوند.سربازان که به دور از چشم کرنسکی تحت فرمان کمیته نظامی بودند که متشکل از بلشویک ها بود از فرمان سرپیچی کردند و برعلیه دولت موقت قیام کردند.کمیته نظامی سربازان را فعلا از حمله منع کرد تا دستور از کمیته مرکزی حزب بیاید.لنین اعضای کمیته را راضی کرد تا قیام مسلحانه را شروع کنند.در 25 اکتبر حمله به کاخ زمستانی،مقر دولت موقت آغاز شد و تا نیمه شب 26 اکتبر قدرت را بلشویک ها در دست گرفتند.کودتای اکتبر قدرت را در دستان بلشویک ها قرار داد.شورا که از این عمل به خشم آمده بودند لنین را دیکتاتور خطاب کردند و به‌جای اینکه با او مبارزه و او را مجاب به تشکیل شورایی متشکل از همه احزاب و نه فقط بلشویک ها کنند،صحنه را ترک کردند و به نشانه اعتراض از شورا استعفا دادند.همان چیزی که لنین می‌خواست.
‌
لنین دولتی تحت عنوان سوونارکوم تشکیل داد.در آغاز ارکان دولتی با بلشویک‌ها همکاری نمی‌کردند اما آخر مجبور به همکاری شدند.لنین چکا،سازمان پلیس مخفی را تأسیس کرد که مستقل از دولت به سرکوب و کشتار هرکسی که ضد بلشویک ها بود،مشغول شد.شوروی با جبهه شرق معاهده صلح برست-لیتوفسک را امضا کرد که یکی از بدترین عهدنامه‌های صلح تاریخ لقب گرفت و تمام کشورهای حوزه بالتیک به آلمان داده شد(شرح چگونگی شکل گرفتن این صلح بسیار مفصل است که می‌توانید درمورد آن مطالعه کنید).لنین در آغاز می‌خواست مجلس موسسان تاسیس بشود و رای گیری مجلس برگزار شد.نتیجه رای گیری مشخص کرد که بلشویک‌ها در اقلیت مجلس قرار دارند.درنتیجه انتخابات را بی‌اعتبار خواندند و مجلس را منحل کردند.عجیب اینکه مردم روسیه که برای تاسیس این مجلس مبارزه کرده بودند حالا در برابر منحل شدن مجلس هیچ واکنشی نشان ندادند.
‌
فرماندهان ارتش سلطنتی که دل خوشی از بلشویک‌ها نداشتند و خواستار بازگشت سلطنت بودند ارتشی تشکیل دادند تحت عنوان ارتش داوطلبان یا همان ارتش سفید.فرماندهان ارشد این ارتش کورنیلوف،آلکسیف و دنیکین بودند.در طی جنگ داخلی و در همان آغاز آلکسیف و کورنیلوف مردند و دنیکین فرمانده ارتش سفید در جنوب شد.در شمال هم کولچاک ارتش سفید را با فرماندهی خودش تشکیل داد.دیکتاتوری لنین تحت محاصره بود.
‌
نیروهای غربی در آغاز به ارتش سفید کمک می‌کردند اما کمک آنها جوری نبود که نتیجه جنگ را عوض کند.صرفا به گونه‌ای کمک می‌کردند که اگر ارتش سفید برنده این جنگ داخلی شد،آنها را مدیون کمک‌ها خود کنند و اگر ارتش سرخ(شوروی) برنده جنگ داخلی شد،بتوانند روابط خود را با شوروی حفظ کنند.اما کم کم با بروز بی‌نظمی،قساوت ارتش و بی‌برنامه بودن آنها،غرب کمک‌های خود را از ارتش سفید دریغ کرد.ارتش سفید حتی تا 200 مایلی مسکو،پایتخت شوروی،رسید و از شمال هم در شرف گرفتن پتروگراد بود اما عواملی باعث شکست ارتش سفید در جنگ شد.ارتش سفید درگیر فساد بود مخصوصا ارتش کولچاک در شمال.این ارتش برنامه مشخصی برای مدیریت و حکمرانی نداشت و همین موضوع مردم را نسبت به آنها مردد میکرد و از طرفی قساوت و بی‌رحمی آنها نسبت به مردم و دهقانان و یهودیان،مردم را به سمت ارتش سرخ سوق داده بود.سومدیریت و بی‌نظمی ارتش سفید باعث میشد در هر حمله‌ای که آنها آغاز میکردند ارتش دچار کمبود مهمات و آذوقه بشود.درنتیجه در نوامبر 1920 ارتش سفید پس از دو سال جنگیدن،خاک روسیه را ترک کرد.
‌
در طول جنگ داخلی و پس از آن،شوروی دهقانان را مجبور میکرد تمام غلات خودشان را در اختیار دولت قرار بدهند و بریگادهای مسلحی را به روستاها می‌فرستاد تا غلات را بگیرند که البته این بریگادهای مسلح مانند راهزنان،دهقانان را غارت میکردند و همین باعث خشم دهقانان و شورش آنها میشد.در قحطی سال 1921 دهقانان به نبرد پارتیزانی پرداختند و غلات و مواد غذایی در کشور کمیاب شد و موج اعتراضات سرتاسر روسیه را فراگرفت و انگار کشور دوباره میخواست انقلاب کند که با عقب نشینی لنین از مواضع اقتصادی خود و اصلاحات اقتصادی براساس تجارت آزاد،این موج‌ اعتراضات از بین رفت.البته که سرکوب و دستگیری و اعدام‌های چکا هم بی‌تاثیر نبود.
‌
لنین در 25 می 1922 سکته مغزی کرد.پدر لنین هم بر اثر مشکل مغزی مرده بود و این یک مشکل ارثی بود.بخاطر فشار کار زیادی که لنین در چند سال اخیر داشت و استراحتی نکرده بود،این سکته اتفاق افتاد.استالین،کامنف و زینووف در دوره نقاهت لنین کنترل اوضاع را در دست گرفتند.تروتسکی و لنین متوجه جاه‌طلبی و قدرت‌خواهی استالین شده بودند و اتفاقاتی باعث شده بود که لنین متوجه شود استالین گرگی است که تا قبل از آن لباس گوسفند در تن خود کرده بود.لنین و تروتسکی درحال تشکیل اتحادی برعلیه استالین و اخراج او از حزب بودند که در 15 دسامبر 1922 لنین برای دومین بار سکته کرد.اینبار استالین نظارت بر لنین را برعهده گرفت و حواسش بود که لنین کاری برعلیه او در دوران نقاهت خود انجام ندهد.تروتسکی که دید استالین تمام اعضای حزب را دستچین کرده و کسی در جبهه تروتسکی نیست دست از مبارزه با استالین برداشت.لنین بازهم با اینکه حرف زدن و نوشتن برایش سخت بود و روی ویلچر نوشته بود،یادداشت‌هایی برعلیه استالین نوشت که تا زمان مرگ استالین برملا نشد و حتی لنین می‌خواست در کنگره حزب برعلیه استالین سخنرانی کند که برای بار سوم هم سکته کرد و در 21 ژانویه 1923 جان باخت.اگر لنین سخنرانی در کنگره را می‌توانست انجام بدهد و سکته سوم برای او اتفاق نمی‌افتاد ما امروز نام استالین را فقط در پاورقی‌های کتاب تاریخ می‌دیدیم.
‌
اورلاندو فایجس در این کتاب با شرح روحیات و اخلاقیات مردم روسیه و تشریح جامعه روسیه برای خواننده کتاب،سعی داشت به این نکته برسه که مردم روسیه درکی از دموکراسی و آزادی نداشتن. مردم روسیه خشن و سرکوب‌گر بودن و به قدرت رسیدن بلشویک ها و تأسیس اتحاد جماهیر شوروی نتیجه طرز تفکر و منش مردم روسیه در اون زمان بود.کتاب نکات بسیار زیادی رو مطرح می‌کنه و واقعا نوشتن این معرفی برای من سخت بود و مطالب بسیار زیادی رو از قلم انداختم.نویسنده کتاب شش سال از وقت خودش را صرف نوشتن این کتاب کرد و هیچ نکته‌ای رو ازش چشم پوشی نکرده.کتاب بخاطر حزئیات و اطلاعات زیادی که داره ممکنه متن کتاب برای خواننده سنگین باشه و روند مطالعه کتاب کند پیش بره اما مطمئن باشید ثمره خوندن این کتاب بسیار ارزشمند خواهد بود.این کتاب رو بخونید تا متوجه بشید چطور یک ملتی که میخواست از دیکتاتوری نجات پیدا کنه در دام یک حکومت توتالیتر افتاد.
      

33

        من کتاب لنین رو با کتاب تراژدی مردم موازی‌خوانی کردم.چیزی که متوجه‌اش می‌شدم این بود که رابرت سرویس نسبت به اتفاقاتی که خارج از محیط زندگی لنین رخ می‌داد اما تاثیرگذار بر زندگی لنین بود،خیلی صحبت نمی‌کرد و بهشون نمی‌پرداخت.مثلا انقلاب سال 1905 روسیه،جنگ جهانی اول و یا انقلاب روسیه در ماه فوریه.البته نمی‌شه عیب بزرگی هم دونست چون کتاب زندگینامه‌ی لنین محسوب می‌شه و باید تمرکز کتاب روی زندگی لنین باشه،اما اگر اتفاقات پیرامون و تاثیرگذار بر زندگی لنین رو بیشتر بهشون می‌پرداخت و درموردشون بیشتر می‌نوشت،واقعا عالی می‌شد.
رابرت سرویس بی‌طرفانه زندگی لنین رو برای خواننده شرح می‌ده و اگر جایی از کتاب بخواد نظر شخصی خودش رو بیان کنه و تحلیلی ارائه بده،اول اون اتفاق و اون قضیه رو کامل توضیح می‌ده که جانب‌دارانه به نظر نرسه و اصل بی‌طرفی رو رعایت کرده باشه.کتاب از خانواده‌ی پدری و مادری لنین و تولدش شروع می‌کنه و تا زمان مرگش در سال 1924،زندگی سیاسی و شخصی لنین رو شرح می‌ده.
‌
اما چرا بعضی‌ها می‌گن این کتاب پر از دروغه و تحریف شده‌ست؟
چون اشخاصی که مغرضانه درمورد این کتاب صحبت می‌کنن،عاشق لنین هستن و اصلا تحمل دیدن و خوندن کتابی که اینجور تصویر بُت‌شون رو شکسته باشه رو ندارن.زمانی که می‌بینن در یک کتاب تصویر عریان "رهبر کبیر انقلاب روسیه" ترسیم می‌شه مجبور هستن که اون کتاب رو بی‌اعتبار کنن برای این‌که خدشه‌ای به خودشون،اعتقادات‌شون و بُت‌شون وارد نشه.
در آخر کتاب لنین اثر رابرت سرویس بهترین کتابی نیست که درمورد لنین نوشته شده،اما بهترین کتاب موجود و ترجمه‌شده در بازار کتاب ایران هست.
بخوانید تا با چهره‌ی واقعیِ "منجی کارگران و محرومان"آشنا بشید.
      

0

باشگاه‌ها

این کاربر هنوز عضو باشگاهی نیست.

چالش‌ها

لیست‌ها

این کاربر هنوز لیستی ایجاد نکرده است.

بریده‌های کتاب

این کاربر هنوز بریده کتابی ننوشته است.

فعالیت‌ها

فعالیتی یافت نشد.