به گزارش زنان تروا

به گزارش زنان تروا

به گزارش زنان تروا

محمد رضایی راد و 1 نفر دیگر
4.5
2 نفر |
1 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

2

خواهم خواند

5

در پایان نمایش، هکاب به زبان زوزه خواهد خروشید: «سگ شوید زنان. شما نیز چون من سگ شوید. بگذارید این‌همه رنج و این‌همه خشم تن‌پوش انسانی‌تان را بدرد و تن حیوانی‌تان را آشکار کند. بگذارید از این‌همه شقاوت که در روحمان خلیده تنها حیوان برجا بماند. بگذارید خاطرۀ این شهر سوخته و این اجساد خاکسترشده تا ابد در لاییدن ما زنده بماند. بیایید بِلاییم و فتح‌نامۀ این شکست را با لاییدن بسراییم و تاریخ این فتح را با زوزه‌هامان گزارش کنیم.» و بدین‌گونه هکاب نهایی‌ترین هاویۀ شقاوت را به ما می‌نمایاند، شقاوتی که در آن مرز میان ستمدیده و ستمگر از میان می‌رود؛ هاویه‌ای که در آن انسان بشر بودن فرومی‌گذارد و به جانور فرومی‌غلتد. اما تاریخ شقاوت را تنها با همین زبانِ زوزه می‌توان گزارش کرد.

یادداشت‌های مرتبط به به گزارش زنان تروا

            چقدر حسرت می‌خورم که می‌توانستیم اجرای چنین نمایشی را از نزدیک ببینیم و نشد؛ اما حتماً آن روز به‌زودی فرامی‌رسد. نغمه ثمینی و محمد رضایی‌راد با استفاده از روایت «زنان تروا» و «هکوبه»ی اوریپید این نمایشنامه‌ی اقتباسی را به زیبایی تمام نوشته‌اند؛ جوری که ساختار اصلی تراژدی حفظ شده و در عین حال چنان با ظرافت مفاهیم معاصر در دل این روایت بی‌زمان جای گرفته‌اند که به هیچ‌وجه در ذهن مخاطب ایرانی و فارسی‌زبان توی ذوق نمی‌زند. بعد از خواندن «زنان تروا»ی اوریپید و سنکا، خواندن اثری بر همان اساس اما بدون ‌واسطه‌ی ترجمه شگفت‌انگیز بود. 
از همان ابتدای نمایش با آن شروع کوبنده که پولودروس را با گلویی بریده و خون‌آلود بر فراز پشته‌ها می‌بینیم می‌دانیم که آخرین امید زنان تروایی از بین رفته است و این شروع برای مخاطب ایرانی که گوشش از باورهای مربوط به قهرمان‌پروری پر است می‌تواند بسیار معنادار باشد؛ مای مخاطب می‌دانیم که زنان تروایی چه ساده‌لوحانه تصور می‌کنند پولودروس – یک مرد دیگر – قرار است به نجات‌شان بیاید؛ درحالی‌که چنان‌که هکاب در انتها اعلام می‌کند نمی‌توانند روی چیزی جز خشم خودشان حساب کنند. زنان شروع‌کننده‌ی این جنگ خونین و بیهوده و همین‌طور تمام‌کننده‌ی آن‌اند؛ این جنگ به‌بهانه‌ی یک زن (هلن) – اما در نهان به دلیل قدرت‌طلبی مردان – و  با قربانی شدن یک دختر باکره (ایفی‌ژن، دختر آگاممنون) شروع و با قربانی شدن دختری دیگر (پولکسینا، دختر پریام و هکوبه) به پایان می‌رسد؛ اما هرگز جایی مردان نظر زنان را درباره‌ی آن جنگ نپرسیده‌اند:
«پریام: من به تنهایی برای شروع جنگ تصمیم نگرفتم.
هکاب: نه نگرفتی؛ تو از مردان تروا پرسیدی. از زنان هم پرسیدی؟ چرا سهم ما از تصمیم جنگ هیچ بود و در رنج شکست برابر؟ چه می‌گویم؟ برابر؟ شما در شکست هم پرافتخار جان باخته‌اید، و ما زنان اما هر جنگی را از پیش باخته‌ایم... در لای پای سپوخته‌مان، هم سهمی از فتح و فیروزی تپانده‌اند هم اندوخته‌ای از شکست و تیره‌روزی.»
هکاب در سراسر نمایش از درد زایمانی می‌رنجد و شکایت می‌کند؛ دردی که نشانه‌ی تولد چیزی است که به گفته‌ی خودش از آن پریام نیست؛ این خشمی که از او زاده می‌شود فقط و فقط آفریده‌ی خودش است و در نهایت با بدل شدن به سگ و تشویق زنان دیگر به سگ شدن، خشم زنانه‌ای را به تصویر می‌کشد که همیشه در پستو پنهان شده و اجازه‌ی ابراز شدن و بودن از او گرفته شده است.
شیوه‌ی نگارش متن، جابه‌جایی در رؤیا و واقعیت و زمان و مکان و تغییر نقش‌ها خیلی زیبا بود؛ نه آن‌قدری بود که مخاطب گیج شود، نه آن‌قدر زیاده‌روی در آن شده بود که توی ذوق بزند. زبان نمایش‌نامه هم بسیار زیبا بود و نشان می‌داد که دو نویسنده چقدر برای نوشتن چنین اثری زحمت کشیده‌اند.