معرفی کتاب صراط اثر علی صفایی حائری

صراط

صراط

4.6
114 نفر |
33 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

42

خوانده‌ام

230

خواهم خواند

120

شابک
9789649309866
تعداد صفحات
195
تاریخ انتشار
1399/10/16

نسخه‌های دیگر

توضیحات

کتاب صراط، نویسنده علی صفایی حائری.

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

14 صفحه در روز

یادداشت‌ها

          عین صاد می‌گوید بعضی‌ها دنبال آنند که برای خود عشقی بسازند. اما مگر ما بی‌عشقیم. ما از عشق‌ها سرشاریم. نشانش هم همین دویدن‌های ماست برای پول، لذت و قدرت. مسئله "کدام معشوق؟" است. ما باید آن‌ها را با هم مقایسه کنیم و آن را که پاسخگوی تمام نیاز‌های ماست، انتخاب کنیم. 

حالا تو نیاز به خلوتی داری تا خودت را مرور کنی، نیاز‌های خودت را بیابی و ارزیابی‌ای از استعدادهایت داشته‌باشی. و اینکه آیا راهی که دیگران جلوی پایت می‌گذارند، راه درستی است؟
با این خلوت تو باید تلاش برای شناخت معبودها را آغاز کنی. به فرض که به هر کدام از این معبودها روی آوری، چه چیز به تو می‌دهند؟ در مقابل چه ازت می‌گیرند؟
حال باید این معبودها را با هم بسنجی. سود کدام بیشتر است؟ کدام یک پاسخگو نیازهای بیشتری است؟
سوالی که اینجا پیش می‌آید این است که ملاک انتخاب ما چیست؟ ملاک حق است. خب پس حق چیست؟ حق را باید براساس نیازها شناخت. و برای شناختِ جامع نیازها باید از کسی کمک گرفت که تو و محیط اطرافت را آفریده و تنظیم کرده است.
تو با طی این مراحل به ایمان می‌رسی. تسلیم حق می‌شوی. یعنی بر عصیان، عصیان می‌کنی. 
با کسب ایمان از خودت متولد می‌شوی. و صاحب دو من می‌شوی. منی که بودی و منی که شدی. و به محض تولد، درگیری آغاز می‌شود. چون منافع دو من با هم متفاوت و متضاد است، برای همین است که درگیری اجتناب‌ناپذیر است.
و تویی که از دو تا شدن مسیر و درگیری همه‌جانبه به عجز و اضطرار رسیدی، منتظر بلاها و ضربه‌ها هستی تا تو را از این عجز نجات دهد.
و تازه این آخر کار نیست که در مراحل و کلاس‌های بالاتر، همین چیزهایی که تو را تا اینجا بالا آورده‌اند، سد راهت می‌شوند و باید به ریسمان خدا چنگ بزنی، تا خودش تو را بالا برد. 

عبادت، ریاضت، خدمت به خلق و شهادت مادامی که از امر او الهام نگیرد ارزش ندارد. مهم عبودیت است و اطاعت. صراط راه میانبر است به همین عبودیت و اطاعت. 
نقش ثابت ما عبودیت است و اطاعت. با این نقش ثابت می‌توانیم در هر جایی و هر شغلی حاضر شویم. البته اطاعت امر می‌خواهد. امر به مهم‌ترین کار تعلق می‌گیرد. و کاری اهمیت بیشتر دارد که زمانش محدود تر باشد، جبران و بدلی نداشته باشد، صاحبش بی‌ظرفیت‌تر باشد و نیازمند تر و سودش هم بیشتر. 
تو در هر لحطه به مهم‌ترین کار می‌پردازی، و هر گاه کارِ مهم‌تری یافتی، کارَت را تغییر می‌دهی.
با این دید دیگر اینکه کجا هستی اهمیت ندارد، این تو هستی که در هر موقعیت می‌توانی رشد کنی و یا خسارت ببینی. 

در این کتاب، تمام مراحل این مراحل را در ام‌الکتاب، سوره حمد، مرور می‌کنیم.
        

22

          اگر مفاهیم این کتاب در کتاب های درسی  قرار میگرفت، به جرات میتوان گفت با یک جامعه با پیشرفت چند برابری رو به رو بودیم. در کتاب صراط درس های مختلفی را یاد میگیریم. از نیاز اساسی هرکس یعنی خودشناسی به خوبی گفته شده. نیازی که در بین ما یا به طور کلی دیده نمیشود و یا اشتباه بیان می گردد.
همچنین در مورد چگونگی و چرایی انتخاب ها در زندگی، انتخاب اهداف، مسیر، نقش و شغل مطالب بسیار خوبی در این کتاب آمده است.
صراط، یک نقشه راه است. انسان را با نقش اصلیش یعنی عبودیت به خوبی آشنا میکند و بسیاری از تضادها و تناقض های فکری را از بین میبرد.
حقیقت وجودی یک انسان را به خودش نشان می دهد تا خود و ارزشو والایش را بشناید تا هدر نرود!
انسانی که اگر خوش را بشناسد، میتواند کارهای بسیار بسیار بزرگی در این عالم رقم بزند
و اگر خودش را نشناسد، مدام زمان و نعمات مختلف را هدر میدهد و عمر را بیهوده میگذراند

If the concepts of this book were included in the textbooks in schools, we were facing a society with many times more progress. In Sarat's book, we learn different lessons. Everyone's basic need for self-knowledge is well stated. A need that is not seen or mispronounced among us in general.
The book also discusses how and why choices in life, choice of goals, direction, role and job.
Sarat is a road map. It acquaints man well with his primary role of worship, and removes many contradictions and intellectual contradictions.
The truth of the existence of a human being shows itself so that it can hear itself and its high value so that it is not wasted!
A human being who, if he knows good, can do very, very great things in this world
And if he doesn't know himself, he constantly wastes time and blessings and spends his life in vain.
        

10

          «دیداری تازه با سوره حمد؛ چکیده ی قرآن»

از شما چه پنهان، اولش که کتاب را شروع کردم هیچ تمایلی به خواندنش نداشتم. تجربه ی "عوامل رشد، رکود و انحطاط" تجربه ی خوبی نبود حقیقتا. عجز و لنگیِ پای حرکتم در راه "عرفان، شناخت و هرچه اسمش هست"، حالم را بد کرده بود. با این نگاه کتاب را شروع کردم. و نه فقط این؛ که خودم را مجبور کردم کتاب صوتی را گوش بدهم. نجم الدین شریعتی؛ لالایی مطلق بود. تازه منِ کمالگرا بعد هر فصل کتاب صوتی؛ یک دور دوباره متن کتاب را می‌خواندم. اینطوری کار را برای خودم سخت کردم ولی زبان در کام کشیدم، خشمم را در دخمه ی قلبم سرکوب کردم با این نهیب که "یکبار تو زندگیت بفهم!"

تیتر کتاب زده است: دیداری با سوره ی حمد. و جز بخش اول - برخلاف انتظار- باقی کتاب صرفا سوره ی حمد نبود. انصافا وقتی دیدم هر فصلِ کتاب نه یک سوره، که حتی تفسیر چند سوره است؛ جا خوردم و آتش خشمم شعله ور تر شد. ولی باز تحمل کردم. توی گروهی که همخوانی کتاب های مرحوم صفایی است نوشتم: این آقا اصلا کتابش تفسیر سوره ی حمد نیست، اصلا کتابش حتی تفسیر هم نیست. بیشتر بحث نظری قدم های عرفانی است و لا به لایش آیه های پراکنده ای گنجانده شده.

کج‌دار و مریز ادامه دادم. گروه، کتاب را تمام کرده بود و رفته بود سراغ کتاب بعدی ولی من هنوز نیمه ی این کتاب بودم. جنگ درونی آغاز شده بود. من "باید" می‌فهمیدم. و حالا در این نقطه با شجاعت تمام اعلام میکنم هیچ نفهمیدم از این کتاب جز یک چیز؛ من فصل بلاء و ابتلائات را در آغوش کشیدم و فکر نمیکنم تک جمله های نابش و مضمون بلندش حالا حالاها از صفحه ی گردوییِ پیچ در پیچ قشاهای مغزم پاک شود.

در نهایت اینکه از نیمه ی کتاب به بعد خواندن کتاب هموارتر شد. سلاحِ لجبازی زمین انداختم و زانو زدم که "بشنوم"، و درست "بشنوم"؛ حتی اگر نفهمیدم. حقیقتش را بخواهید در آخر، برخلاف "عوامل رشد، رکود و انحطاط"، این کتاب خیلی به من امید داد. قلبم را نوازش کرد و من حس نمی‌کردم که دورم، که پرت افتاده ام، که لنگ و فلجِ این مسیرم. این حس را دوست داشتم. و در آخر هم فهمیدم این که مدام به سور دیگر قرآن دستی می‌زدیم و نگاهی می انداختیم؛ سر این حرف بود که این همه مفاهیم عمیق و مراتب پیچیده، همه متولدینِ "امّ الکتاب" اند؛ سوره ی حمد.

پ.ن۱: شاید باز کتاب را دوباره بخوانم؛ این بار میروم نسخه ی فیزیکی اش را میخرم. کور شدم.
پ.ن۲: فصل آخر - مرور کلی- که می‌گفت یاران رفته اند و ما مانده ایم، مصادف شد با شهادت سید حسن نصرالله. من؛ اشک خالص بودم: "یاران رفته اند و ما مانده ایم!"
        

31

          یادم است یک‌جایی در پستوهای نوت گوشی‌ام در متنی نوشته‌ام که به نظرم بهترین کتاب‌های غیرداستانی آن‌هایی‌اند که فکر آدم را کار می‌اندازند. یک صفحه‌شان را که می‌خوانی دیگر نمی‌توانی ادامه بدهی. باید راه بروی و هضمش کنی و با تجربه‌ی خودت تطبیقش بدهی. ذهنت دوروبر‌ جمله‌ها می‌چرخد و مفاهیم را پر و بال می‌دهد. 
«صراط» دو سالی می‌شود که کتاب بالینی من است. نمی‌دانم در این دو سال چند بار خواندمش. حتی دیگر نمی‌دانم چه چیزهایی توی کتاب بوده و چه چیزهایی برداشت‌های خودم است. مرزهایش برایم گم شده. شب‌هایی بوده که کتاب را خوانده‌ام و توی ذهنم مشاجره‌ی مفصلی با نویسنده کرده‌ام. خیلی جاها حتی حرفش را قبول نکرده‌ام. جنگیده‌ام و زمین‌ خورده‌ام و دوباره بلند شده‌ام. یک تصویر افسانه‌ای از خواندن این کتاب در ذهنم دارم که احتمالا کس دیگری اگر بخواند هیچ وقت تجربه‌اش نمی کند🤝
امشب که دارم این متن را می‌نویسم می‌شود دقیقا ۲۴ سال که از فوت نویسنده گذشته. نثر کتاب قدیمی و بعضی جاها نچسب است اما هنوز محرک فکرهای خواننده‌ی ۲۴ سال بعد می‌شود. برای کتاب چه ارزشی از این بالاتر؟

        

12