هر روز

هر روز

هر روز

دیوید لویتان و 2 نفر دیگر
3.6
22 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

45

خواهم خواند

32

شابک
9786007845523
تعداد صفحات
268
تاریخ انتشار
1397/11/24

توضیحات

        در لحظه ی عاشق شدن حسی هست که انگار پیشینه ی صدها ساله دارد و چند نسل از همین حس، پشت هم قرار گرفته تا این لحظه ی خاص و این تقاطع فوق العاده شکل بگیرد. شاید احمقانه به نظر برسد؛ اما در قلب تان و در مغز استخوان های تان حس می کنید که از همان اول قرار بوده است همه چیز به همین نقطه از زمان ختم شود و همه ی پیکان های نامرئی به آن اشاره می کرده اند و حتی خود جهان و عالم هم همین لحظه را از مدت ها پیش تدارک دیده است و شما تازه دارید متوجه آن میشوید و حالا دارید به نقطه ای می رسید که همیشه قرار بوده است برسید.کار عشق همین است: کاری میکند که میخواهی دنیا را از سر بنویسی. کاری میکند بخواهی شخصیت ها را انتخاب کنی، صحنه را بسازی و داستان را پیش ببری. کسی که دوستش داری مقابلت می نشیند و میخواهی هرکاری از دستت برمی آید، برای ابدی کردن این لحظه انجام دهی.از متن کتابداستان لویتان بدیع، بی نظیر و به شکل درد آوری صادقانه است. او در این اثر، معضلات گیج کننده و سخت دوران جوانی را به زیبایی بررسی میکند مثل حس بیگانگی با خود و پیدا نکردن جایگاه. من این کتاب را نخواندم؛ بلکه بلعیدمش. جودی پیکولتنوشته ای سرشار از جملات هوشمندانه و عمیق...لویتان باعث میشود به سرعت بخوانید و پیش بروید. او این کار را با پیچ و خم های داستان اصلی و دیدگاه های جالب «آ» رایج به هویت، انزوا و عشق انجام میدهد. هر روز این قدرت را دارد که به قلدرها نیز هم دردی بیاموزد و این کار را با جواب دادن به سوالی مهم انجام میدهد: چه حسی دارد من جای تو باشم، حتی اگر شده فقط برای یک روز مجله ی انترتینمنت ویکلی
      

لیست‌های مرتبط به هر روز

یادداشت‌ها

فهیمه

1400/8/9

          خب، خیلی وقت پیش فیلمش رو دیدم و اصلا دوستش نداشتم، به همین خاطر وقتی یکی از دوستان (زینب) شروع به خوندنش کرد و از خوندنش لذت برد، حسابی تعجب کردم و کنجکاو شدم بخونمش.
داستان کتاب در مورد یک موجود تقریبا روح واره که هر روز در بدن یک شخص جدید از خواب بیدار میشه. این اشخاص نسبتا هم سن و سال خودش هستن و نسبتا در یک فاصله جغرافیایی قرار دارن. این موجود که اسم خودش رو اِی گذاشته، بیست و چهار ساعت در بدن این اشخاص، میزبان ها، زندگی می کنه و بعد هم منتقل می شه به یک بدن دیگه. اِی با واقعیت زندگی ش کنار اومده و سعی می کنه مهمان خوبی باشه و زندگی کسی رو به هم نریزه، تا اینکه یک روز عاشق دوست دختر یکی از میزبان هاش، به نام ریانن، می شه..
اما این فقط لایه ی بیرونی داستانه: این کتاب در مورد تجربه ی نوجوانیه، در مورد پذیرش تفاوت ها، و عشق و جنسیت. گرچه اِی شخصیت ثابتی داره، اما میزبانش یک روز جذابه، یک روز چاق. یک روز سر به زیر و آرامه، و یک روز معتاد و الکلی. یک روز افسرده ست و یک روز مسئولیت پذیر و مهربان. یک روز فقیره و یک روز ثروتمند. حتی یک روز خدمتکار غیرقانونیه. و خوب به همین نسبت هم میزبان اِی یک روز نرماله، یک روز هم جنس گرا و یک روز ترنس. در واقع در این کتاب همراه با اِی میشه نوجوان بودن رو در تمام انواعش، و البته به صورت نسبتا سطحی، تجربه کرد.
در کل نظرات نویسنده در مورد جنسیت، چندان برای من جالب نبود. یک مقدار حالت تحمیلی و ترویجی داشت. اما کتاب جالبیه. قلم نویسنده هم قویه و ترجمه ی فاطمه جابیک هم روان و خوبه. میشه از خوندنش لذت برد و بعد هم بستش و گذاشتش کنار.
        

7