اعتماد

اعتماد

اعتماد

آریل دورفمن و 1 نفر دیگر
4.2
17 نفر |
8 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

25

خواهم خواند

27

ناشر
آگه
شابک
9789643292225
تعداد صفحات
184
تاریخ انتشار
1398/11/26

نسخه‌های دیگر

توضیحات

        آريل دورفمن، نويسنده‌ی شيليايی، در اين كتاب از اعتماد سخن می‌گويد، اما اعتماد را از تعليقی فراگير می‌آكند تا سبك اثر نيز ما را درگير حس اعتماد و بی‌اعتمادی كرده باشد. خواننده نمی‌داند چه كسی حرف درست را می‌زند و ماهيت واقعی‌ افرادی كه در داستان حضور دارند چيست. در خلال گفت و گوها نفسِ موضوعِ اعتماد هم مطرح می‌شود و اين پرسش را در ذهن خواننده می‌پروراند كه ما چگونه در موقعيت‌های حساس و خطير می‌توانيم اعتماد كنيم.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

اعتماد

تعداد صفحه

25 صفحه در روز

یادداشت‌ها

          «هیچ‌کس و هیچ چیز نمی‌تواند بچه‌هایی را نجات بدهد که جرئت کرده‌اند و در دنیای آدم‌کشان خواب دیده‌اند.»

مطالعه‌ی این کتاب وقتی بهم توصیه شد که از این دوران مه‌گرفته حیران شده بودم. حیران از محو شدن مرزهای اخلاقی توسط اطرافیانم، از زیر سوال رفتن آدم‌ها و عدم قطعیت در اعتماد بهشون و سوال عجیب «قهرمان کیه؟». دورانی که از نفرت و میل به نابودی که اطرافیانم رو پر کرده، متحیرم و خیال و حرکت به سمت ساختن و رویاندن رو راه درست می‌دونم. 
کلودیا، لئون، باربارا و مارتین. چطور می‌تونیم به هم اعتماد کنیم؟ چطور میتونم برای ساخت آینده به هم‌سنگری اعتماد کنم که برای نابودی دشمنش، هر کاری می‌کنه؟ چی باعث میشه که در صورتی که منافعش با من در تعارض قرار بگیره، دوباره با زیر پا گذاشتن هر گونه اصولی سعی به زمین زدن من نزنه؟ چی باعث میشه که بهش «اعتماد» کنم؟ 
کتاب جوابی به سوالات من نداد، اما اونا پررنگ‌تر کرد. و چقدر به پررنگ‌تر شدن سوالاتی که پاسخ آماده ندارن احتیاج داریم ...
        

1

          هیچ چیز قابل اعتماد نیست. اتفاقات داستان در پاریس رخ می‌دهد قبل از وقوع جنگ. اما ما نمی‌دانیم کدام جنگ. زنی از جایی دیگر به پاریس آمده اما نمی‌دانیم از کجا. مردی با او تماس می‌گیرد و نُه ساعت حرف می‌زنند ولی نمی‌دانیم مرد کیست و حتی اسم واقعی‌اش چیست. 
کتاب روایت اتفاقات غیرقابل اعتماد است. نمی‌شود به هیچ چیز اعتماد کرد و حتی بعد از اینکه این نقاط مبهم داستان که به آنها اشاره کردم، روشن می‌شوند باز هم راست و دروغ‌هایی می‌شنویم که نمی‌دانیم به کدام می‌شود اعتماد کرد و به کدام نه. حتی نمی‌دانیمروای داستان کیست و تا آخر داستان هم قرار نیست بدانیم. هویت آدم‌ها از زبان کسی بیان می‌شوند که خودش را نمی‌شناسیم و از این دست چیزهای مبهم غیرقابل اعتماد توی داستان زیاد است. اما راه چاره‌ای نیست. شما باید اعتماد کنید تا بتوانید با داستان جلو بروید و اگر نه قادر به پیش رفتن نیستید. 
کتاب روایت بسیار جذاب و پرکششی دارد. هیچ لحظه‌ای نیست که خسته‌تان کند و مدام شما را همراه خود می‌کند و به شما امید می‌دهد که قرار است به جایی برسید ولی هیچ وقت نمی‌رسید. شما آخرش در ابهام وگنگی و بی اعتمادی محض باقی می‌مانید. 
شخصیت‌های کتاب چندین پردازش مختلف دارند و ما هرگز نمی‌فهمیم که کدامش واقعی است. البته این برای شخصیت‌هایی است که می‌شناسیم‌شان و دیگر شخصیت‌ها که شناخته نمی‌شوند ذره‌ای پردازش ندارند و این خصوصیت کتاب است که آن را جذاب می‌کند.
پردازش به صحنه و توصیفات مکان و اتفاقات به اندازه است و حتی گاهی به ابهام بیشتر داستان کمک می‌کند و در خدمت داستان است. 
دیالوگ‌ها هر چند زیادند اما آنقدر قوی هستند که نقطه قوت داستان به شمار می‌آیند. در جای لازم کوتاه و بلند می‌شوند و هر باید قطع می‌شوند. 
تمام جزئیات کتاب(نه صرفا داستان) در خدمت غایتی است که نویسنده قصد داشته و به خوبی تمام آن را می‌رسانند. مثلا جلد کتاب اجزای کلمه اعتماد را تکه تکه نوشته(ا ع ت م ا د) و نشان می‌دهد حتی به عنوانش هم نمی‌شود اعتماد کرد. در یکی از بخش‌های کتاب که راوی ناشناس داستان شک را در دل ما می‌اندازد فونت کتاب عوض می‌شود. و از این دست جزئیات زیاد است.
هر چند محتوای کتاب را قبول نداشته باشم و با بخش‌هایی که ظاهرا اروتیک است(نمی‌دانم تعریف دقیقش چیست و به تبع نمی‌دانم اینجا صدق پیدا می‌کند یا نه) مشکل داشته باشم ولی نمی‌توانستم توانایی دورفمن را ندیده بگیرم و به خاطر اشکالات ساختاری که در نظر او اشکال نیست از نمره کتاب کم کنم.
        

20