معرفی کتاب اعتماد اثر آریل دورفمن مترجم عبدالله کوثری

اعتماد

اعتماد

آریل دورفمن و 1 نفر دیگر
4.2
26 نفر |
11 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

1

خوانده‌ام

41

خواهم خواند

48

ناشر
آگه
شابک
9789643292225
تعداد صفحات
184
تاریخ انتشار
1398/11/26

توضیحات

        آريل دورفمن، نويسنده‌ی شيليايی، در اين كتاب از اعتماد سخن می‌گويد، اما اعتماد را از تعليقی فراگير می‌آكند تا سبك اثر نيز ما را درگير حس اعتماد و بی‌اعتمادی كرده باشد. خواننده نمی‌داند چه كسی حرف درست را می‌زند و ماهيت واقعی‌ افرادی كه در داستان حضور دارند چيست. در خلال گفت و گوها نفسِ موضوعِ اعتماد هم مطرح می‌شود و اين پرسش را در ذهن خواننده می‌پروراند كه ما چگونه در موقعيت‌های حساس و خطير می‌توانيم اعتماد كنيم.

      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

25 صفحه در روز

یادداشت‌ها

          ۱۸۱ صفحه در ۳ ساعت و ۴۵ دقیقه.
‌
زیرمجموعه‌ای کوچک اما حیاتی از رمان وجود دارد که هنوز در انتظار برچسب طبقه‌بندی‌ست. شاید بتوان آن را «رمان‌گفتار» نامید، چیزی که در هر صورت نشان می‌دهد که این پیشنهاد حداقلی (اما نه لزومن مینیمالیستی) تقریبن به‌طور کامل از طریق گفت‌وگو آشکار می‌شود. «اعتماد» اثری‌ست از نویسنده‌ی تبعیدی آمریکای لاتین «آریل دورفمن»؛ تمثیلی سیاسی که با جاه‌طلبی مسائل بزرگی چون وفاداری، ایده‌ئولوژی و حقیقت را پیش پرسش می‌کشد، اما حل نمی‌کند. متنی که عمدتن در قالب گفت‌وگو و تفسیرهای اعتراف‌آمیز در محیط‌های محدود و به سختی توصیف‌شده نوشته شده و اغلب به نظر می‌رسد بیش‌تر به نمایش‌نامه‌ای بِکِتی نزدیک‌تر است تا یک رمان سنتی. «اعتماد» اثری‌ست که حتی برای خواننده‌ای که با آثار پرمحتوای «آریل دورفمن» آشناست، همچنان یک چالش است. دورفمنی که رمان‌ها و نمایش‌نامه‌های پیچیده‌ی او چندلایه هستند، اما تقریبن همه در یک سطح به مسائل سیاسی می‌پردازند. سیاستی که دقیقن در زیر سطح «اعتماد» می‌جوشد، هویت‌ها، ملیت‌ها و روابط شخصیت‌هایش را تغییر می‌دهد و دوباره شکل می‌دهد و همچنین به کانون این اثر تبدیل می شود، که با ابزار عاشقانه و فریبنده‌ی ورود یک زن به پاریس برای دیدار معشوقش آغاز می‌شود.
‌
قسمت اعظم رمان «اعتماد» از طریق مکالمه‌ای تلفنی ارائه می‌شود و حداقل چیزی که می‌توان در این‌باره گفت، این است که این ژانر دارای ریسک بالایی‌ست اما، آقای «دورفمن» خوب از پس حفظ کردن تنش در رمانش برمی‌آید و این، بیش‌تر به خاطر گریزپا بودن شخصیت «لئون» است زیرا که برخلاف «باربارا» ما هرگز مطمئن نیستیم که آیا او یک دوست است، یک مامور دوگانه است که روش موش‌وگربه‌بازی در پیش گرفته، یک دیوانه است یا یک عاشق وسواسی.  «اعتماد» یک رمان سیاسی و همچنین یک مطالعه‌ی دقیق است که به مضامین متعددی چون شخصیت و وسواس فکری می‌پردازد؛ اثری کوتاه اما کامل که با تفسیرهای پراکنده به‌طور یکسان خطاب به خواننده و رمان‌نویس گفته می‌شود. «دورفمن» از تنش یک موقعیت سیاسی بی‌ثبات استفاده می‌کند تا خواننده را وادار کند که حقایق بیان شده‌ی شخصیت‌هایش و همچنین انگیزه های آنها را زیر سوال ببرد. «اعتماد» که هرچند در آشکارسازی‌های خود دقیق است، اما در نتیجه‌گیری‌هایش غم‌انگیز، خواهان بازنگری اساسی در ماهیت اعتماد است.
        

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          «هیچ‌کس و هیچ چیز نمی‌تواند بچه‌هایی را نجات بدهد که جرئت کرده‌اند و در دنیای آدم‌کشان خواب دیده‌اند.»

مطالعه‌ی این کتاب وقتی بهم توصیه شد که از این دوران مه‌گرفته حیران شده بودم. حیران از محو شدن مرزهای اخلاقی توسط اطرافیانم، از زیر سوال رفتن آدم‌ها و عدم قطعیت در اعتماد بهشون و سوال عجیب «قهرمان کیه؟». دورانی که از نفرت و میل به نابودی که اطرافیانم رو پر کرده، متحیرم و خیال و حرکت به سمت ساختن و رویاندن رو راه درست می‌دونم. 
کلودیا، لئون، باربارا و مارتین. چطور می‌تونیم به هم اعتماد کنیم؟ چطور میتونم برای ساخت آینده به هم‌سنگری اعتماد کنم که برای نابودی دشمنش، هر کاری می‌کنه؟ چی باعث میشه که در صورتی که منافعش با من در تعارض قرار بگیره، دوباره با زیر پا گذاشتن هر گونه اصولی سعی به زمین زدن من نزنه؟ چی باعث میشه که بهش «اعتماد» کنم؟ 
کتاب جوابی به سوالات من نداد، اما اونا پررنگ‌تر کرد. و چقدر به پررنگ‌تر شدن سوالاتی که پاسخ آماده ندارن احتیاج داریم ...
        

2

MBVPDR

MBVPDR

1404/4/17

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          ﴿وقتی حقیقت به سلاحی خطرناک تبدیل شود، اعتماد آخرین سنگر انسانیت است...﴾  

این رمان سیاسی-روانشناختی، ماجرای زنی را روایت می‌کند که در نظامی تمامیت‌خواه، ناگهان با نسخه‌ای تحریف‌شده از زندگی همسر مفقودش مواجه می‌شود
دورفمن با نثری فشرده و چندلایه، خواننده را به قلب این پرسش می‌برد: «در جهانی پر از دروغ، اعتماد کردن چه معنایی دارد؟»  

چرا این اثر تکان‌دهنده است؟
تعلیق نفس‌گیر: هر فصل حقیقت جدیدی را برملا می‌کند که همه‌چیز را زیر سوال می‌برد  
روایت چندصدایی: داستان از زاویه دید چند شخصیت روایت می‌شود که هر کدام حقیقت خود را دارند  
استعاره‌های قدرتمند: از «آینه‌های شکسته» تا «سایه‌های دراز» که مفاهیم عمیق را منتقل می‌کنند  

۳ نکته کلیدی کمتر گفته شده:
۱. نویسنده خود تجربه زندگی در شیلی دوران پینوشه را داشته است  
۲. ساختار روایی کتاب از آثار بورخس و کافکا الهام گرفته  
۳. برخی صحنه‌ها به شکلی هوشمندانه بازنویسی وقایع واقعی کودتاهای آمریکای لاتین است  

در یک نگاه:
این رمان نه درباره یک کشور خاص، که درباره هر جامعه‌ای است که در آن حقیقت قربانی ایدئولوژی می‌شود  

پ.ن (آیا ارزش خواندن دارد؟):  
پاسخ: یک شاهکار مطلق! اما...  

برای شما مناسب است اگر: به «ادبیات متعهد» علاقه دارید ، از « پازل‌های روایی »لذت می‌برید ، « تاریخ معاصر» را از دریچه ادبیات می‌پسندید  

شاید نپسندید اگر: دنبال «رمان سرگرم‌کننده» سبک هستید ، از «فضاهای سیاسی سنگین» خسته می‌شوید  
نکته خوانش: بهتر است با تمرکز کامل و در بازه‌های کوتاه خوانده شود  
        

6

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          هیچ چیز قابل اعتماد نیست. اتفاقات داستان در پاریس رخ می‌دهد قبل از وقوع جنگ. اما ما نمی‌دانیم کدام جنگ. زنی از جایی دیگر به پاریس آمده اما نمی‌دانیم از کجا. مردی با او تماس می‌گیرد و نُه ساعت حرف می‌زنند ولی نمی‌دانیم مرد کیست و حتی اسم واقعی‌اش چیست. 
کتاب روایت اتفاقات غیرقابل اعتماد است. نمی‌شود به هیچ چیز اعتماد کرد و حتی بعد از اینکه این نقاط مبهم داستان که به آنها اشاره کردم، روشن می‌شوند باز هم راست و دروغ‌هایی می‌شنویم که نمی‌دانیم به کدام می‌شود اعتماد کرد و به کدام نه. حتی نمی‌دانیمروای داستان کیست و تا آخر داستان هم قرار نیست بدانیم. هویت آدم‌ها از زبان کسی بیان می‌شوند که خودش را نمی‌شناسیم و از این دست چیزهای مبهم غیرقابل اعتماد توی داستان زیاد است. اما راه چاره‌ای نیست. شما باید اعتماد کنید تا بتوانید با داستان جلو بروید و اگر نه قادر به پیش رفتن نیستید. 
کتاب روایت بسیار جذاب و پرکششی دارد. هیچ لحظه‌ای نیست که خسته‌تان کند و مدام شما را همراه خود می‌کند و به شما امید می‌دهد که قرار است به جایی برسید ولی هیچ وقت نمی‌رسید. شما آخرش در ابهام وگنگی و بی اعتمادی محض باقی می‌مانید. 
شخصیت‌های کتاب چندین پردازش مختلف دارند و ما هرگز نمی‌فهمیم که کدامش واقعی است. البته این برای شخصیت‌هایی است که می‌شناسیم‌شان و دیگر شخصیت‌ها که شناخته نمی‌شوند ذره‌ای پردازش ندارند و این خصوصیت کتاب است که آن را جذاب می‌کند.
پردازش به صحنه و توصیفات مکان و اتفاقات به اندازه است و حتی گاهی به ابهام بیشتر داستان کمک می‌کند و در خدمت داستان است. 
دیالوگ‌ها هر چند زیادند اما آنقدر قوی هستند که نقطه قوت داستان به شمار می‌آیند. در جای لازم کوتاه و بلند می‌شوند و هر باید قطع می‌شوند. 
تمام جزئیات کتاب(نه صرفا داستان) در خدمت غایتی است که نویسنده قصد داشته و به خوبی تمام آن را می‌رسانند. مثلا جلد کتاب اجزای کلمه اعتماد را تکه تکه نوشته(ا ع ت م ا د) و نشان می‌دهد حتی به عنوانش هم نمی‌شود اعتماد کرد. در یکی از بخش‌های کتاب که راوی ناشناس داستان شک را در دل ما می‌اندازد فونت کتاب عوض می‌شود. و از این دست جزئیات زیاد است.
هر چند محتوای کتاب را قبول نداشته باشم و با بخش‌هایی که ظاهرا اروتیک است(نمی‌دانم تعریف دقیقش چیست و به تبع نمی‌دانم اینجا صدق پیدا می‌کند یا نه) مشکل داشته باشم ولی نمی‌توانستم توانایی دورفمن را ندیده بگیرم و به خاطر اشکالات محتوایی که در نظر او اشکال نیست از نمره کتاب کم کنم.
        

21