یادداشت مصطفا جواهری
1403/8/18
4.2
8
{ درست است اما مملکت من است. و به من احتیاج دارد. اگر قرار بود هرکس که از اوضاع وطناش راضی نیست بگذارد و برود آنوقت چه... } اعتماد را به پیشنهاد مجتبی تقویزاد خواندم و چه پیشنهاد محشری بود. رمانی با مضمون بیاعتمادی. بیاعتمادی ناشی از اتمسفر تودرتوی جریانات حزبی و انقلابی. داستان در شب قبل و روز آغازین جنگ جهانی دوم شکل میگیرد. شخصیتهایی که راست و دروغشان مشخص نیست و نه تنها میتوانند به یکدیگر اعتماد کنند که نمیگذارند مخاطب هم بهشان اعتماد کند. و این هنرمندی دورفمن است. دو راوی داستان هم به این بیاعتمادی دامن میزنند و خواننده به همهچیز شک میکند. چه مهندسی متنی و چه ضد نازیسمِ درخشانی. اگر شروعش کردید، کمی به کتاب و نویسنده زمان دهید. صبوری میخواهد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.