معرفی کتاب ظلمت آشکار: خاطرات دیوانگی اثر ویلیام استایرن مترجم افشین رضاپور

ظلمت آشکار: خاطرات دیوانگی

ظلمت آشکار: خاطرات دیوانگی

ویلیام استایرن و 1 نفر دیگر
3.4
32 نفر |
10 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

2

خوانده‌ام

39

خواهم خواند

18

ناشر
ماهی
شابک
9789649971735
تعداد صفحات
72
تاریخ انتشار
1399/11/7

لیست‌های مرتبط به ظلمت آشکار: خاطرات دیوانگی

آبنبات هل داربینوایانپنج زبان عشق

چالش ۳۲ حرف ۳۲ کتاب

32 کتاب

📚به مناسبت هفته کتاب و کتابخوانی📚 چالش ۳۲ حرف، ۳۲ كتاب تو اين چالش بايد از هرحرف الفباى فارسى، اسم يك كتابى كه خونديم رو بنويسم. يعنى بايد اسم اون كتاب، با اون حرف شروع بشه. وقتی این چالش رو دیدم هم برام جذاب و هیجان انگیز بود و هم با خودم فکر کردم کار خیلی سختیه. چون بعضی از حروف خیلی کم استفاده هستند، دیگه چه برسه اسم کتاب بخوای باهاشون پیدا کنی. ولی باز چون من کلا خیلی عاشق این مدل چالش ها هستم، گفتم بذار لیست کتابایی که خوندم رو چک کنم ببینم از چندتا حروف تا حالا کتاب خوندم. وقتی دیدم تقریبا از بیشتر دو سوم از حروف الفبا کتاب خونده بودم بیشتر مشتاق به شرکت توی چالش شدم. بعد رفتم سراغ لیست کتابایی که دوست داشتم در آینده بخونم. هم لیست "بهخوان" رو چک کردم و هم لیست "کست باکس" رو. و خیلی جالب بود که تقریبا بیشتر حروف باقیمونده رو توی این دوتا لیستم داشتم. و فقط سه تا حرف بود که براشون کتابی پیدا نکردم. و اون سه تا حرف انواع دیگه حرف "ز" بودن😐😐 یعنی "ذ" ، "ض" و "ظ". واقعا چرا ما باید این همه "ز" داشته باشیم؟🥴 خلاصه بالاخره کتابای مربوطه رو هم پیدا کردم و لیستم رو تکمیل کردم😁 👈و لیست کتاب‌های چالش من👉 آ: آبنبات هل دار ب: بینوایان پ: پنج زبان عشق ت: تئوری انتخاب ث: ثروتمندترین مرد بابل ج: جین ایر چ: چشم هایش ح: حجره پریا خ: خاطرات سفیر د: دا ذ: ذهن زیبا ر: راهنمای کامل تربیت کودک ز: زنان کوچک ژ: ژنرال در هزار تویِ خود س: سینوهه ش: شیرین ص: صبحانه در تیفانی ض: ضیافت ط: طعم شیرین خدا ظ: ظلمت آشکار ع: عقاب های تپه شصت غ: غواص ها بوی نعنا می‌دهند ف: فرزندان ایرانیم ق: قورباغه ات را قورت بده ک: کشتی پهلو گرفته گ: گردان قاطرچی ها ل: لم یزرع م: من دیگر ما ن: نجواگر و: والدین سمی ه: هنر ظریف بیخیالی ی: یاسمین

4

اعترافبر استخوان‌های مردگانپیاده روی؛ و سکوت، در زمانه ی هیاهو

" ۳۲ حرف، ۳۲ کتاب" چالش کتابخوانی بر اساس حروف الفبا

32 کتاب

برای هر کتابخوان، شروع یک چالش جدید پر از لذت و تجربه لحظه‌های جالب خواهد بود. معمولا چالش های هفتگی و ماهانه زیادی را می‌توانید در اینترنت جستجو کرده و آن‌ها را طبق سلیقه‌ی خود تغییر دهید. با توجه به حجم بالای کتاب‌های خوانده نشده در کتابخانه‌ی شخصی‌ام، تصمیم گرفتم تا برای خود چالشی طراحی کنم تحت عنوان "چالش حروف الفبا،۳۲ کتاب" . در این چالش محدودیت زمانی و ترتیب خاصی وجود ندارد اما کتاب‌ها از دسته‌بندی‌ها و ژانر‌های مختلفی هستند. این تصمیم را به دو دلیل گرفتم: یک آن‌که روال خوانش تکراری نشود و دو حتما به سراغ کتاب‌هایی بروم که از خواندن آن‌ها در موقعیت‌های مختلف سر باز می‌زدم. شما نیز می‌توانید این چالش را با کتاب‌های در دسترس خود انجام دهید و این لیست ۳۲ کتابی، تنها پیشنهادی است از طرف من. ●می‌توانید این چالش را در طول یکسال ادامه دهید. ●پیدا کردن کتاب با بعضی حروف مانند "ث" و "ض" بسیار دشوار است به همین دلیل بعضی کتاب‌ها ممکن است استثنا با این حروف شروع نشوند. ●در قسمت نظرات، پیشنهاد‌های خود را بنویسید. ●اگر به سراغ این چالش رفتید، حتما تجربه خود را با من به اشتراک بگذارید.

47

یادداشت‌ها

          نویسنده کتاب برنده جایزه پولیتزر است. در این کتاب که در واقع شرح حال خودنگاره اوست، او با هنر نویسندگی روند و لحظات تیره افسردگی شدید خود را توصیف می کند. این که چطور هیچ چیز شادش نمی کند (anhedonia)، مضطرب می شود، از کنترل خودش ناامید می شود، به مرگ فکر می کند و...

این فرصتی است برای ما که حال افسرده را از چشم او ببینیم. این غول بزرگ تیره را نگاه کنیم و بی رنگی همه چیز را از منظر فرد افسرده تا حدی درک کنیم. به جای این که به قول نویسنده در ساحل بنشینیم و به شخصی که در گرداب افتاده فقط می گوییم: تقلا کن، با او بتوانیم همدلی (empathy) کنیم.

در کتاب آمده است: "بیش‌تر گرفتارانِ افسردگی‌‌ها، حتی‌ جانفرساترین افسردگی‌‌ها، نجات می‌‌یابند و همچون دیگران از آن پس شادمان زندگی‌ می‌‌کنند. افسردگی‌ شدید غیر از خاطرات هراس‌انگیزی‌ که بر جای‌ می‌‌نهد، هیچ زخم ماندگاری‌ وارد نمی‌‌کند. تعداد زیادی‌ از افسردگان ــ نصفشان ــ دوباره مبتلا خواهند شد؛ افسردگی‌ قابل بازگشت است ــ عذابی‌ سیزیفی‌. اما بیش‌تر قربانیان حتی‌ با وجود عود بیماری‌ می‌‌توانند دوام بیاورند و اغلب بهتر با بیماری‌ کنار آیند، چون از نظر روانی‌ و با کمک تجربیات گذشته‌شان، روش مقابله با این غول بی‌‌شاخ و دم را آموخته‌اند. 
خیلی‌ مهم است که به کسانی‌ که دچار بیماری‌ شده‌اند و شاید هم اولین بار باشد که دچار آن شده‌اند گفته شود (یا آن‌ها را متقاعد کنند) که بیماری‌ راه خودش را می‌‌رود و این‌ها می‌‌توانند از شرش خلاص شوند. کار سختی‌ است. در ساحل نشسته باشی‌ و به کسی‌ که در گرداب است بگویی‌ «تقلا کن»، کم‌تر از توهین نیست. ولی‌ بارها و بارها معلوم شده که اگر تشویق مدام و سرسختانه باشد ــ و به همان نسبت حمایتی‌ با شور و شوق انجام گیرد ــ فردِ در مخاطره تقریبا همیشه نجات می‌‌یابد. بیش‌ترِ گرفتارانِ چنگالِ وحشتناک‌ترین افسردگی‌‌ها به هر دلیل در یک ناامیدی‌ غیرواقعی‌ فرو می‌‌روند ــ پریشان از بدبختی‌‌های‌ اغراق‌آمیز و هراس‌های‌ جانگداز که هیچ نظیری‌ در عالم واقع ندارد. شاید لازم باشد که دوستان و نزدیکان و خانواده و ستایشگران با نوعی‌ ایثار مذهبی‌، بیمار را به «ارزش» زندگی‌ متقاعد کنند، هرچند که چنین چیزی‌ غالبا در تضاد است با احساس «بی‌‌ارزشی‌» که اینان در خود دارند. با این‌همه، این ایثار از خودکشی های بسیاری جلوگیری کرده است"
        

0

          ‌
[ فقط یک مسئله‌ی جدی فلسفی وجود دارد و آن خودکشی است. قضاوت درباره‌ی این که زندگی ارزش زیستن دارد یا نه، برابر است با پاسخ دادن به این اساسی‌ترین سوال فلسفی... ]
< اشاره به یکی از بخشهای اسطوره‌ی سیزیف _ فصل دوم کتاب >
 
"ظلمت آشکار" ؛ یه کتاب کم حجم از نشر ماهی،
نوشته‌ی #ویلیام_استایرن با ترجمه‌ی #افشین_رضاپور .
‌
این کتاب مجموعه‌ای از خاطرات واقعی نویسنده‌ست از تجربه‌ی افسردگی شدیدی که داشته که حتی به فکر کردن به خودکشی هم رسیده بوده ...
‌
نویسنده به عنوان کسی که خودش درگیر سخت‌ترین مرحله از افسردگی بوده ، برای این موضوع عنوان دیگه‌ای انتخاب میکنه : " توفان مغزی " (که توی کتاب ازش بیشتر میگه و حس میکنم اگر راجع بهش بنویسم یه بخشی از کتاب اسپویل میشه×یکی از قشنگیای کتاب که فصل ۴ هستش)
‌
یه بخش مهمی از کتاب که خیلی خیلی دوسش داشتم، اشاره‌ی نویسنده به هنرمندانی بود که خودکشی کردن! (ارنست همینگوی_ویرجینیا وولف_جک لندن_سیلویا پلات و ونسان ونگوگ که طرح جلد کتاب هم به طرز هوشمندانه‌ای از نقاشی شب پر ستاره‌ درش استفاده شده و اشاره‌ی قشنگی به این اثر مهم و صاحب اثر داره...)
نویسنده در مورد ارتباطش با رومن گاری و همین‌طور آلبر کامو مینویسه ، که این بخش حقیقتا جذاب‌تر کرده بود کتاب رو، حداقل برای من ... 
‌
و اشاره به این پیام از #اسطوره‌ی_سیزیف که :
[در غیاب امید همچنان باید برای بقا مبارزه کنیم و این کار را می‌کنیم_با چنگ و دندان]
‌
فکر میکنم خوندن این کتاب برای هرشخصی که با افسردگی ، خصوصا از نوع حادش،دست‌و‌پنجه نرم میکنه، یا حتی اطرافیان اون آدم [ در واقع اکثریت جامعه :) ] واجبه ‌...
‌
بخش‌هایی از کتاب رو خیلی دوست داشتم ، که خوندنش خالی از لطف نیست...
میتونین پست رو ورق بزنین و اون قسمت‌های هایلایت شده رو بخونین.
‌
امیدوارم که از سرِ کنجکاوی و بالابردن اطلاعاتتون، برید و این کتاب رو بخونید،
نه از سرِ افسردگی و سروکله زدن با این درد همیشگی ...
‌

‌#کتاب #معرفی_کتاب #افسردگی #روانشناسی #رواندرمانی
        

0

          
عزیزان این کتاب داستان نیست که موضوع براتون اسپویل بشه، اما اگه باز هم حساس هستید برای این موضوع نخونید چون من ماجرای این کتاب رو به طور خلاصه نوشتم.ه

ویلیام استایرن در کتاب ظلمت آشکار از تجربه‌ی خودش در مورد افسردگی صحبت کرده. از سفری که به پاریس داشته شروع می‌کنه که اونجا اولین تغییرات رو در خودش حس می‌کنه مثل بی‌حوصلگی، زود خسته شدن و کم‌حرفی. کم‌کم نشانه‌ها بیشتر میشن و ویلیام استایرن راه‌هایی برای درمان خودش امتحان می‌کنه اما در شبی افکار خودکشی به اوج میرسه و در بیمارستان بستری میشه و در نهایت بهبود پیدا می‌کنه. چیزی که جالبه شرح حال یک شخص دچار افسردگی از زبان خودش هست برای درک بهتر افرادی که اعتقاد دارن افسردگی دارن اما هیچ مطلب به درد بخوری راجع به اینکه خب حالا چطوری بهبود پیدا کردی؟ پیدا نمیشه! ضمن اینکه مثلاً میگه افکار خودکشی من بعد از قطع کردن فلان دارو ناپدید شد! خب این افکار دیگه دلیلش افسردگی نبوده یک عامل بیرونی بوده. خیلی دلم میخواست نظرات خودم رو هم بنویسم ولی به عنوان کسی که هیچ تخصصی در این موضوع نداره سکوت خیلی قشنگ‌تره. آدم‌ها برای شناختن ذهن و روان کار آسونی ندارن و فعلاً هم چیز دندون‌گیری نمی‌دونند.ه
        

18

سامان

سامان

1403/9/30

          «توفان مغزی»
یه کتاب عالی خوندم.آقای ویلیام استایرن خاطرات خودش از دورانی که درگیر افسردگی بوده رو در این کتاب میگه. بیماری وحشتناکی که خیلی از ماها شاید درک درستی ازش نداشته باشیم و اگر اطرافیانی ببینیم دچارش شدند با چهار تا جمله کلیشه ای حال به هم زن حالش رو بدتر می‌کنیم.لازمه که اینو بخونیم تا بتونیم دهشتناک بودن افسردگی رو درک کنیم . به قول آقای استایرن " در ساحل نشسته باشی و به کسی که در گرداب است بگویی تقلا کن، کم از توهین نیست ". چنان روایات نویسنده از دورانی که درگیر افسردگی بوده قوی و تاثیرگذار بود که این کتاب کم حجم رو گاهی به سختی جلو میبردم. در بیان حالات و احساسات درونی فوق العاده عمل کرده و این بزرگترین نقطه قوت کتابه.در واقع ما با خوندن این کتاب و روایت نویسنده، متوجه میشیم افسردگی چیست؟ در پایان هم به عنوان یک نجات یافته از این بیماری حرفهای جالبی میزنه که خبری از اراجیف انگیزشی نیست. یه چیز جالبم تا یادم نرفته بگم که نویسنده در جایی از اسم این بیماری گله میکنه! و معتقده مالیخولیا و دپرشن و افسردگی و امثالهم که در طول تاریخ به این بیماری گفتند حق مطلب رو ادا نمیکنه و اسمی که پیشنهاد میده «توفان مغزی» است.
اگر اطرافیانتون و از عزیزانتون کسی درگیر افسردگی است، خوندن این کتاب به شما به عنوان یه همراه میتونه کمک کنه تا بتونید درکش کنید.در متن کتاب هم جایی به نقش مثبت دوستش اشاره میکنه که هنوز هم خودش رو سپاسگزار توجه و نگرانی او میدونه.
        

0