معرفی کتاب پیکر زن همچون میدان جنگ نبرد در بوسنی اثر ماتئی ویشنیک مترجم تینوش نظم جو

پیکر زن همچون میدان جنگ نبرد در بوسنی

پیکر زن همچون میدان جنگ نبرد در بوسنی

ماتئی ویشنیک و 3 نفر دیگر
3.6
27 نفر |
5 یادداشت

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

0

خوانده‌ام

44

خواهم خواند

13

ناشر
نشر نی
شابک
9789643129422
تعداد صفحات
120
تاریخ انتشار
1398/6/11

توضیحات

        
ماتئی ویسنی یک، نمایشنامه نویس و شاعر، 29 ژانویه سال 1956 در رومانی به دنیا آمد. در رشته ی فلسفه و تاریخ در دانشگاه بخارست تحصیل کرد و در سن 31 سالگی از رژیم کمونیست کشورش گریخت و پناهنده ی کشور فرانسه شد. ویسنی یک تا امروز بیش از چهل نمایشنامه به زبان رومانیایی و بیست نمایشنامه به زبان فرانسوی نوشته است و مهم ترین نمایشنامه نویس رومانی به حساب می آید.«داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوستی در فرانکفورت دارد»، «سه شب با مادوکس»، «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی»، «اسب های پشت پنجره»، «تماشاچی محکوم به اعدام» و «ریچارد سوم اجرا نمی شود» آثاری است که نشر نی از او منتشر کرده است.تینوش نظم جو، کارگردان، نویسنده و بازیگر، متولد سال 1353 در تهران است. از سال 1370 تا 1379 در فرانسه نمایشنامه هایی از هارولد پینتر، ژان تاردیو، اوژن یونسکو، آنتوان چخوف و محسن یلفانی را به زبان فرانسه روی صحنه برده است. از سال 1380 فعالیت تئاتری خود را در ایران با ترجمه و اجرای آثار ماتئی ویسنی یک آغاز کرد: «داستان خرس های پاندا به روایت یک ساکسیفونیست که دوست دختری در فرانکفورت دارد»، «سه شب با مادوکس»، «تماشاچی محکوم به اعدام» و «پیکر زن همچون میدان نبرد در جنگ بوسنی». نمایشنامه نویسانی که او به زبان فارسی یا فرانسه ترجمه کرده است: ساموئل بکت، آگوتا کریستوف، ژان تاردیو، یون فوسه، هارولد پینتر، ژان لوک لاگارس، برنار ماری کلتس، مارگریت دوراس، اریک امانوئل اشمیت، بهرام بیضایی، محمد یعقوبی، محمد چرم شیر، نغمه ثمینی، محمد رحمانیان و امیررضا کوهستانی.
      

لیست‌های مرتبط به پیکر زن همچون میدان جنگ نبرد در بوسنی

خنده سرخسفر به انتهای شبدر جبهه  غرب خبری نیست

ادبیات ضدجنگ

52 کتاب

قرار است وجود خود را بفروشم. قرار است نیست شوم، غرق در شومی و پلیدیِ جنگ. می‌خواهم خود را فدا کنم. از وجودم چیزی نخواهد ماند. نمی‌دانم این کار را چرا انجام می‌دهم، می‌دانم وجودم زخم خواهد دید. شاید زخمش هیچگاه التیام نیابد. اما انجامش می‌دهم. چرا؟ ضروری است؟ برای روحم تحمل این زجرِ مطالعه‌ٔ ادبیات ضدجنگ ضروری شده است. چرا؟ معمولا شرح علتِ امورِ ضروری کارِ سختی است. علتی ندارم برایش. توجه‌ام به آن جلب شده است، قوای ذهن‌ام را اشغال کرده است و وجودم معطوف به آن شده است. پس انجامش می‌دهم و زجر می‌کشم. اینجا لیستِ آثار ادبیات ضدجنگی که پیدا کرده ام را قرار می‌دهم (مشخصا ترجمه‌ها و آثار فارسی را. چون هدفم فهم جامعهٔ ایران است). حتما برای هرکدام از این کتاب‌ها که بخوانم، مرور خواهم نوشت و سعی خواهم کرد تکه تکه تصویرِ کلیِ ادبیات ضدجنگی را که می‌خواهم معطوف به فهمِ جامعهٔ ایران باشد را تکمیل کنم. اصلا ادعا چیه؟ باور دارم که ادبیات تصویری از جامعه را نشان می‌دهد، این بدان معنا نیست که تصویرِ تمام جامعه در ادبیات منعکس می‌شود (هیچ اثر و روایتی نمی‌تواند همه‌چی را به تمامه در خود بازنمایی کند) و این گزاره بدان معنا نیز نیست که ادبیات چیزی جز بازنمایی جامعه نیست، یعنی کارکردهای دیگری نیز برای متنِ ادبی قابل تصور است. در کنار این، باور ندارم که برای فهمِ جامعه نوعی متن‌بسندگیِ ادبیات‌پایه مکفی و از قضی حتی ممکن است؛ یعنی ادبیات مفری برای فکر در باب جامعه است و فهمِ جامعه طبیعتا و قطعا منحصر در متنِ ادبی نیست. پس، متنِ ادبی به فراتر از خود (تاریخ و جامعه) ارجاع دارد و از این حیث منطقی است که برای فهمِ جامعه بتوانیم ادبیات را فراخوانی کنیم. در این لیست، که تا اینجا بدونِ جست‌وجوی روشمند و صرفا با پرسان پرسان گشتن، سرچرخاندن و بُر خوردن میانِ کتاب‌ها تشکیل شده است، سعی کردم به جوانب مختلفِ چیزی که بهش "ادبیات ضدجنگ" می‌گیم توجه داشته باشم. در نهایت هیچ ادعایی ندارم و با تمام وجود گشوده هستم به هر اتفاقی که در این مسیر بیافتد. هیچ چیز را مفروض نخواهم گرفت جز اینکه "جنگ سراسر پلیدی است و چیزی در جنگ پرتویی از روشنایی ندارد." این لیست را بسیار ادیت/ویرایش خواهم کرد. حتما اگه نکته‌ای هست، اثری را جا انداخته ام، اثری را به اشتباه در لیست قرار داده و خلاصه هرچه بود خیلی خوشحالم می‌کنید بهم اطلاع بدید. اگر در این مسیر به هر کدام از کتاب‌ها رسیدم که دوست داشتید همخوانی کنیم، البته باید جدی و ضربتی باشید، بهم خبر بدید. شاید بتونیم هماهنگ کنیم و هم‌فهمی کنیم با کتاب‌ها. جا دارد از همهٔ کسانی که در مورد این دغدغه باهاشون حرف زدم و توی پیدا کردن آثار بهم کمک کردن تشکر کنم. مشخصا از علی آقای عقیلی‌نسب عزیز که واقعا زیادی کمکم کرد. دمت‌گرم مرد 🙏✌️ پی‌نوشت: لیست ابتدایی است و هرچی ایراد است برگردهٔ منه و حتما بهم اطلاع بدید. خوشحال می‌شم.

54

یادداشت‌ها

Sh M

Sh M

1400/11/8

          هروقت به جنگ فکر می‌کنیم یا ازش حرف می‌زنیم تنها تصویری که توی ذهنمونه و بر اساس اون نظر می‌دیم، روایتیه که مردها از جنگ داشتن. اینکه چطور فداکاری کردن. چطور از «ناموس» (!) و اموال و کشورشون دفاع کردن و تونستن پیروز بشن. اما من توی همه این روایتا یه جای خالی بزرگ می‌بینم و اون زاویه دید زنهاست. زن‌هایی که توی دوران جنگ فقط چشم انتظار پدرا و شوهرا و برادراشون نبودن بلکه باید پا می‌شدن و به جای اونها زندگی و کارشونو می‌چرخوندن. زن‌های کشاورز توی روستاهای خالی از مرد، زن‌های پرستار، خلبان هواپیمای جنگی، سرباز خط مقدم، پارتیزان، روسپی. زنهایی که «ناموس» هموطناشون محسوب می‌شدند و دشمنها بهشون تجاوز می‌کردن تا به اموال و متعلقات کشور مقابلشون آسیبی رسونده باشن. «پیکر زن هم‌چون میدان نبرد»... اسم شاعرانه‌ای که حقیقت زشت و تلخی رو در خودش داره...


 پ.ن. خیلی دوست دارم آثاری رو که از زاویه دید زنان درباره جنگ نوشته شده بخونم هر چند به جز «جنگ چهره زنانه ندارد» کتاب دیگه‌ای در این مورد پیدا نکردم. کنجکاوم بدونم تا به حال در کتاب -یا حتی نشریه‌ای- مطلب مشابهی درباره جنگ ایران و عراق چاپ شده؟
        

5

سامان

سامان

1403/10/21

          اما تو هیچ‌وقت نمی‌تونی آرامشت رو پیدا کنی اگه نفهمی چرا.

بخش‌های ابتدایی این نمایشنامه رو دوست نداشتم چون مثل یک طور بیانیه خوانی بود. بدون ظرافت. میتونست حرفش رو در قالب نمایشنامه و چیزی که داره مینویسه بیان کنه. به طور کلی قضیه از این قراره که ما دو شخصیت داریم، دورا که در جنگ بوسنی بهش تجاوز شده و با فرزندی در بدنش داره دست و پنجه نرم می‌کنه و قصد نداره بچه رو نگه داره.در کنارش روانشناسی است آمریکایی به نام کیت که نمایشنامه گفت و گوهای این دو نفر رو تشکیل میده. اون سکوت ابتدایی دورا به نظرم بسیار منطقی و قوی بود. میشد فهمید در چه وضعیت بغرنجی گرفتار شده. به طور کلی نمایشنامه تلخی بود و این تلخی هم لازم بود چرا که در مورد جنگ بود. بهتره بگم در مورد آثار جنگ.آثار مخرب باقی مانده جنگ. زنی که بهش تجاوز شده و حالا با کوله باری از درد و محنت باقی مانده. در این بین موجود جانداری هم در او تشکیل شده که باید در مورد سرنوشت او تصمیم بگیره و بخشی از گفت و گوهای کیت و دورا در مورد همین موضوع صحبت میشه. صحنه 29 نمایشنامه که دورا کشورش رو توصیف میکنه اوج نمایشنامه است و جملاتی به غایت تاثیرگذار و توصیفاتی به شدت جانسوز ارائه میده. به عنوان نمونه بخشی از قسمت پرشور صحنه29 نمایشنامه رو اینجا می‌نویسم، جایی که دورا میگه:
«  مي خواي بدوني من توي دلم چه تصويري از كشورم دارم؟ كشور من تصوير يه سرباز مست و حيرون رو داره كه خنجرش رو روي پاچه ي شلوار ارتشيش تميز مي كنه و توي غلافش ميذاره. بعدش روي جسد مردي كه خرخره اش رو بريده تف مي كنه.
كشور من تصوير يه پيرمردي رو داره كه از صف پناهنده ها بيرون مي آد و براي اينكه خستگيش رو در كنه روي علفها دراز مي كشه. روي علفهايي كه توش يه مين ضدنفر خاك شده.
كشور من شبيه اون مادريه كه مي بينه اونيفورم پسرش يه دگمه كم داره. با عجله دگمه رو مي دوزه و بعدش پسرش رو خاك مي كنه.
كشور من همون پدري يه كه هر روز براي دختر هفت ساله اش كه 346 روزه مرده يه عروسك ميسازه...»

در مورد تصمیمی که دورا میگیره بحثهای مختلفی وجود داره. من معتقدم هر انسانی در این موقعیت میتونه هم تصمیم دورا و هم خلاف چیزی که اون گرفت رو اتخاذ کنه و نمی‌تونیم با یک متر مشخص بگیم کاری که کرد لزوما درست یا غلط بود. هر دو تصمیم میشه براش توجیهاتی با توجه به جهان هر فردی آورد.
        

20