یادداشت سامان
1403/10/21
اما تو هیچوقت نمیتونی آرامشت رو پیدا کنی اگه نفهمی چرا. بخشهای ابتدایی این نمایشنامه رو دوست نداشتم چون مثل یک طور بیانیه خوانی بود. بدون ظرافت. میتونست حرفش رو در قالب نمایشنامه و چیزی که داره مینویسه بیان کنه. به طور کلی قضیه از این قراره که ما دو شخصیت داریم، دورا که در جنگ بوسنی بهش تجاوز شده و با فرزندی در بدنش داره دست و پنجه نرم میکنه و قصد نداره بچه رو نگه داره.در کنارش روانشناسی است آمریکایی به نام کیت که نمایشنامه گفت و گوهای این دو نفر رو تشکیل میده. اون سکوت ابتدایی دورا به نظرم بسیار منطقی و قوی بود. میشد فهمید در چه وضعیت بغرنجی گرفتار شده. به طور کلی نمایشنامه تلخی بود و این تلخی هم لازم بود چرا که در مورد جنگ بود. بهتره بگم در مورد آثار جنگ.آثار مخرب باقی مانده جنگ. زنی که بهش تجاوز شده و حالا با کوله باری از درد و محنت باقی مانده. در این بین موجود جانداری هم در او تشکیل شده که باید در مورد سرنوشت او تصمیم بگیره و بخشی از گفت و گوهای کیت و دورا در مورد همین موضوع صحبت میشه. صحنه 29 نمایشنامه که دورا کشورش رو توصیف میکنه اوج نمایشنامه است و جملاتی به غایت تاثیرگذار و توصیفاتی به شدت جانسوز ارائه میده. به عنوان نمونه بخشی از قسمت پرشور صحنه29 نمایشنامه رو اینجا مینویسم، جایی که دورا میگه: « مي خواي بدوني من توي دلم چه تصويري از كشورم دارم؟ كشور من تصوير يه سرباز مست و حيرون رو داره كه خنجرش رو روي پاچه ي شلوار ارتشيش تميز مي كنه و توي غلافش ميذاره. بعدش روي جسد مردي كه خرخره اش رو بريده تف مي كنه. كشور من تصوير يه پيرمردي رو داره كه از صف پناهنده ها بيرون مي آد و براي اينكه خستگيش رو در كنه روي علفها دراز مي كشه. روي علفهايي كه توش يه مين ضدنفر خاك شده. كشور من شبيه اون مادريه كه مي بينه اونيفورم پسرش يه دگمه كم داره. با عجله دگمه رو مي دوزه و بعدش پسرش رو خاك مي كنه. كشور من همون پدري يه كه هر روز براي دختر هفت ساله اش كه 346 روزه مرده يه عروسك ميسازه...» در مورد تصمیمی که دورا میگیره بحثهای مختلفی وجود داره. من معتقدم هر انسانی در این موقعیت میتونه هم تصمیم دورا و هم خلاف چیزی که اون گرفت رو اتخاذ کنه و نمیتونیم با یک متر مشخص بگیم کاری که کرد لزوما درست یا غلط بود. هر دو تصمیم میشه براش توجیهاتی با توجه به جهان هر فردی آورد.
(0/1000)
سامان
1403/10/22
0