معرفی کتاب بر باد رفته اثر مارگارت میچل مترجم حسن شهباز

بر باد رفته

بر باد رفته

مارگارت میچل و 1 نفر دیگر
4.1
126 نفر |
30 یادداشت
جلد 1

با انتخاب ستاره‌ها به این کتاب امتیاز دهید.

در حال خواندن

23

خوانده‌ام

281

خواهم خواند

112

شابک
964617485X
تعداد صفحات
736
تاریخ انتشار
1386/2/12

توضیحات

این توضیحات مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

        دوران کودکی مارگارت میچل، در سال های جنگ های داخلی آمریکا گذشت، وی به خوبی با فضا و حال و هوای آن دوران آشنا بود و خاطراتش در داستان بر باد رفته نیز منعکس شده است، جایی که زندگی اسکارلت نازپرورده که فقط به دنبال جلب توجه مردان است، به علت وقوع جنگ های داخلی دچار فراز و نشیب های بسیار می شود.
      

دوره‌های مطالعاتی مرتبط

تعداد صفحه

20 صفحه در روز

پست‌های مرتبط به بر باد رفته

یادداشت‌ها

زکیه

زکیه

1400/7/8

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          وصف زندگی اسکارلت دختر بزرگ میچل اوهارا است. داستان با توصیفات و مناظر خیلی لطیف و دلچسب توی مزارع پنبه و گندم جنوب آمریکا شروع میشه. فضا فضای عشق‌ها و شوریدگی‌های نوجوانیه. اما خیلی زود زمزمه‌های جنگ‌های مردمان شمال و جنوب ایالات متحده شنیده میشه،  که این جنگ در تاریخ معروف به جنگ‌هاي انفصاله. ترس و تعجب رو  خواننده هم میتونه در خودش احساس کنه. ولی حتی جنگ هم نمی‌تونه عاشقانه‌ها رو مهجور و از دل بیرون کنه. داستان حول محور عشق نوجوانی اسکارلت هست که او را به خودش مشغول می‌کنه و با وجود تمام مسئولیت‌هایی که بخاطر تغییر وضعیت زندگی در بحبوبه جنگ بر دوش اسکارلته، ولی او تمام امور را در حوالی همین عشق پیش می‌برد. 
اما اینکه چرا باوجود کشش و جذابیت داستان من بهش امتیاز خوب میدم و نه بیشتر، بخاطر احساس عجیب و عصبی کننده‌ای هست که از روایت و نوع نگاه نویسنده در من ایجاد میشد. البته من این کتاب رو وقتی نوجوان بودم خوندم شاید نظر و احساسم قابل مناقشه باشه. میچل خودش از اهالی ایالات جنوبی آمریکاست، و مخاطب حین تورق کتاب احساس می‌کنه که چه ظلمی به مردم جنوب بخاطر لغو برده‌داری شده، و چقدر سیاهپوست‌ها برای تغییر وضعیت‌شون (یعنی آزادی از بردگی) خشمگین و ناراحتن! "یانکی" لفظی هست که اهالی جنوب که برای مزارعشون برده‌داری می‌کردن درباره روشنفکرهای شمالی به تمسخر و تحقیر استفاده می‌کردن. و میچل هم همش این لفظ رو درباره سربازهای شمالی به کار می‌برد. این احساس و زاویه‌ی دیدی است که باتوجه به باور بین الأذهانی مبنی بر ظالمانه بودن برده‌داری، دست‌کم در آثار متأخر باعث تعجبه!!!!
        

9

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

           بر باد رفته 
مارگارت میچل
بر باد رفته، پرخواننده ترین رمان آمریکا به قلم مارگارت میچل است که در سال 1936 منتشر شد و جایزه پولیتزر سال 1937 و لقب مشهورترین زن ادبیات آمریکا را برای نویسنده خود به ارمغان آورد. فیلم بر باد رفته نیز که از روی همین کتاب ساخته شده است بسیار درخشید و توانست جوایز متعددی را کسب کند.
این کتاب، داستان عشق پر تلاطم اسکارت اوهارا به اشلی ویلکز را روایت میکند که در بحبوحه جنگ داخلی آمریکا در سال 1861 و ناآرامیهای بهدنبال آن روی داده است . داستان تاریخی این کتاب، خواننده را به وسیله سیر جذاب و گیرای خود ربوده و همراهی میکند و در این میان خواننده شاهد تقلاهای اسکارلت کم سن و سال و البته زیباست که مصرانه میخواهد در کشاکش جنگ، زندگی عاطفی و اقتصادی خود را به دست بگیرد اما اشلی قصد دارد با ملانی همیلتون ازدواج کند. بنابراین اسکارلت به خاطر لجبازی با اشلی، با چارلز همیلتون _برادر زن اشلی_ ازدواج میکند اما در همان ابتدای جنگ او را از دست داده و بیوه میشود و بعد هم برای از دست ندادن زمین پدری خود، تن به ازدواج مجدد با مردی میدهد. اسکارلت زنی است که در دنیای مردانه آن روزها، هم با جنگ و تبعات آن دست و پنجه نرم میکند و هم به شیوه خطرناکی، تعصبات مردانه زمانه خویش را به چالش میکشد. او برای اولین بار در قامت زنی مستقل در جامعه خود طغیان کرده و حتی برخلاف آموزشهای طبقه اشرافی خود و با شرایطی بدتر از بردههای سیاه پوست گاو آهن به خود میبندد و دست به کشت پنبه زده و بعد از آن شروع به تجارت الوار میکند و تمامی این کارها در حالی است که او برای تثبیت موقعیت و امنیت خود به شیوهای خودخواهانه، ارزشهای فرهنگی جامعه حاکم بر آن زمان را زیر پا گذاشته و به همین خاطر نیز با رت باتلر- تاجر موفق شمال و جنوب- پیوند زناشویی میبندد و یک زندگی مرفه را آغاز میکند درحالی که هنوز عاشق اشلی است. پایان داستان پیچیده اسکارلت اوهارا یکی از نقاط زیبای این رمان عاشقانه کلاسیک است که شاید اگر به خوشی اتمام پیدا میکرد، به این صورت در ذهن خواننده جاودانه نمیشد.
اما داستان صرفا بیان سختیهایی که یک دختر از طبقه بالا متحمل میشود نیست بلکه لابلای صفحات این کتاب، نگاهی تازه به تعصبات نژادی و قومی به تصویر کشیده شده است که شاید در مغایرت با کتابهایی با مضمون جنگ لغو قانون برده داری باشد. انگار این دفعه وجه دیگری از برده داری نشان داده میشود که در دیگر کتابها دیده نشده است. البته این مغایرت به معنای موافقت نویسنده با برده داری نبوده و صرفا توصیف شرایطی انسانی تر-و نه درست- از وضعیت بردهداری میباشد. ما در این کتاب شاهدیم سیاه پوستانی که برده خانواده اوهارا هستند، از اینکه باید این خانواده را ترک کنند، ناراحت بوده و حتی در جایی از داستان، یکی از همین کارگران سیاه پوست با وجود اینکه دیگر آزاد است و مالکی ندارد، برای محافظت از بانوی خود یعنی اسکارلت اوهارا در برابر تجاوز یک مرد، جان خود را به خطر انداخته و با او درگیر میشود. همینطور تا پایان داستان، تعدادی از بردههای سابق خانواده اوهارا با این خانواده زندگی میکنند و اسکارلت را ترک نمیکنند که این موضوع حائز اهمیت است.


        

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          نوشتن درباره‌اش بمونه برای بعد جلد دوم اما فقط یه سؤال دارم... چطور می‌شه کتابی که به اشتباه به صف Currently Reading اضافه کردی رو حذف کنی؟

-----------------------------

بعد از خواندن کتاب دوم: 

معمولاً قبل اینکه کتابی رو بخونم نظرات بقیه رو نمی‌خونم اما خیلی اتفاقی نظر بقیه دوستان رو از بربادرفته قبل خوندن کتاب دیدم و انقدر نظرات منفی بود که یه کم دلسرد شدم از خوندنش اما به شخصه خیلی ازش لذت بردم. البته که داستان به مرور هر چی جلوتر می‌ره بیشتر جا میفته و اتفاقاتش جذاب‌تر می‌شه اما در کل اگه علاقه‌ای به تاریخ جهان و مخصوصاً آمریکا داشته باشید، این کتاب برای دوره‌ی جنگ داخلی آمریکا خیلی هم می‌تونه جذاب باشه.

چیز جالبی که من رو جذب می‌کرد این بود که اولین باری بود که یه کتاب از دیدگاه یک جریان مغلوب می‌خوندم... جنوبی‌ها جنگ رو باخته و برده‌ها رو از دست داده بودند و حالا برخلاف چیزی که همیشه تو فیلم‌های آمریکایی می‌بینیم، روی بد جنگ و ظلم‌های شمالی‌ها رو هم می‌بینیم. هر چند به نظرم مارگارت میچل به خصوص درباره‌ی رفتارهایی که با برده‌های سیاه‌پوست می‌شده خیلی لاپوشونی کرده اما بعد خوندن این کتاب به خودم گفتم شاید اون دوران برده‌داری اونقدر که فکر می‌کنیم پر از نفرت نبوده. جالبه که تو خود کتاب نشون داده می‌شه که شمالی‌ها (که برده‌ها رو آزاد کردند) رفتاری تحقیر‌آمیزتر و نژادپرستانه‌تر از جنوبی‌ها به سیاهپوستان دارند.
        

2

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

1

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

10

ـدُژَم

ـدُژَم

1403/6/11

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

4

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

3

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          #بر_باد_رفته 

بالاخره تمام شد . رمانش را می گویم ولی عکس ها از فیلم معروفی با همین نام انتخاب شده که قریب هشتاد سال از نخستین اکران آن می گذرد.

گرچه شخصیت اصلی داستان اسکارلت است ولی از آغاز تا پایان با این چهار شخصیت سر و کار داریم . رت باتلر ، اشلی و ملانی 

رمان بر باد رفته را به همه کسانی که دوست دارند بی وقفه داستان بلندی را بخوانند و با شخصیت ها درگیر شوند توصیه میکنم . البته تحمل توضیحات و توصیفات طولانی که خاصیت همه رمان های کلاسیک است را در نظر داشته باشید یا از روی پاراگراف ها عبور کنید.

نویسنده خانم مارگارت میچل از عهده شخصیت پردازی ها به خوبی برآمده است و در فضای شلوغ داستان حتما همه را خواهید شناخت .

۱. نویسنده از قدرت شخصیت پردازی و توصیفات بهره برده و شرایط یک زن را در مقاطع مختلف با همه محدودیت ها و چالش هایش به تصویر کشیده است .
نوجوانی عاشق ، نوعروس ، بیوه ، ازدواج مجدد ، مادری ، شغل در دنیای مردانه و ...

۲. شخصیت پردازی مردان بسیار خوب انجام شده و تقریبا هیچ مرد کاملی در این داستان وجود ندارد . میچل با نگاه زنانه به نقد مردهای داستان می پردازد و فضای مردسالار را به تصویر نی کشد.

۳. اسکارلت زنی ماجراجو و عاشق و محاسبه گر است که یک تنه به جنگ کلیشه های جامعه خود می رود تنها با یک هدف : حفظ بقا !

۴. داستان با وقوع جنگ های داخلی امریکا شروع میشود و در تمام مدت شاهد مناظراتی پیرامون جنگ ، وطن پرستی ، کاسبان جنگ و کاسبان تحریم هستید 😉

۵.در بک گراند داستان عاشقانه اسکارلت تغییر نظام برده داری از حالت سنتی به مدرن اتفاق می افتد و به نظر می رسد نویسنده با نگاه مثبت به برده داری سنتی این رمان را نوشته است .

۶. با مطالعه این رمان اطلاعات بسیار خوبی در مورد تاریخ ایالات متحده به دست خواهید آورد .

۷. چالش ها و کش و قوس های عشقی و عاطفی داستان هم که جای خود دارد ...

شخصیت محبوب من در این داستان #رت_باتلر است . تنها به یک دلیل :

همه آدم ها هرچقدر هم محافظه کار باشند ، نیاز به کسی دارند که درکنارش خود خودشان باشند ، بی هیچ سانسور و تعارفی .
        

13

مینیون

مینیون

1403/12/12

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

0

این یادداشت مربوط به نسخۀ دیگری از این کتاب است.

          کتاب زیبایی بود،با اینکه خیلی باهاش گریه کردم و زجر کشیدم ولی بازم عمیقا دوستش دارم😭😂
این کتاب احساسات من رو به بازی گرفت و کاری کرد موقع گریه کردن لبخند بزنم و یا دو دقیقه بعد از اینکه قهقهه میزدم با صدای بلند گریه کنم!! 
و مثل همیشه میخوام درمورد هرکدوم از شخصیت های کتاب که نظر قابل توجه ای درموردشون دارم صحبت کنم:
اسکارلت رو گاهی تحسین میکردم و گاهی از دستش به شدت عصبانی میشدم و گاهی هم اصلا درکش نمیکردم.اسکارلت دختر شجاع و قوی ای بود و با کارهایی که میکرد من رو هیجان زده میکرد و سعی میکنم توی زندگیم اسکارلت رو در بعضی مواقع الگوی خودم قرار بدم،سعی میکنم مثل اسکارلت قوی باشم و هرجوری شده به چیزی که میخوام برسم و همینطور سعی میکنم مثل اسکارلت با فکر کردن به گذشته و چیزای بیهوده خودم رو اذیت نکنم.اما این روهم قبول دارم که اسکارلت زن بی چشم و رو و نمک نشناسی بود و سریع افرادی رو که براش کارهای خوب و بزرگی انجام داده بودن رو فراموش میکرد...! 
و کلی ویژگی های بد و همچنین خوب داشت که به نظرم زیادیه که بخوام اونارو اینجا بگم! 
و اینم باید بگم که،دقیقا همونطور که اسکارلت الن رو دوست داشت و براش احترام قائل بود،دقیقا من هم همونقدر مادرم رو دوست دارم:))! 
و اینکه عشقش به اشلی رو درک نمیکردم،اصلا یه عشق واقعی بود یا نه یه عشق سطحی بچگونه؟واقعا نمیدونم... 
و اما رت...آه که چقدر این مرد خوب بود... 
خیلی زیبا عشق میورزید، از بیانِ احساسات و افکارش نمیترسید و مرد شجاع و باحالی بود،یه مردِ واقعی!! 
درسته،همیشه گفتم من توی زندگی واقعی تحمل زندگی کنار همچین مردی رو ندارم،چون حتی تحمل اینکه با کسی که بیشتر از خودم اطلاعات داره و گاهی اوقات بابت همین چیزا مسخرم میکنه رو ندارم!! 
اما واقعا به نظرم باید اسکارلت به خاطر اینکه همچین فرد باحالی عاشقش شده به خودش افتخار کنه!
و ملانی،یه دختر مهربون و فداکار.آه که چقدر این زن رو دوست دارم،توی قسمت هایی از کتاب شدیدا استرس میگرفتم که نکنه ملانی از دست بره،آخه این زن واقعا خیلی ضعیف و کوچولو بوود:)) 
و خوشحالم که آخرش ملانی و اسکارلت همدیگه رو مثل خواهر خودشون دونستن و حداقل یکمی باهم صمیمی شدن.
در مورد هرکدوم از شخصیت های کوچیک و بزرگ این کتاب نظراتی دارم ولی فکر نکنم که حرفام اونقدراهم مهم باشن.
اوایل کتاب که فقط درمورد اسکارلت و زیبایی اون بود یه کتاب جالب و دوست داشتنی بود،راستی اینم باید بگم که همون اول روی دو برادر تارلتون کراش زدم چون خیلی باحال بودن😔😂
اما از یه جایی به بعد که اسکارلت خودش رو به خاطر لجبازی کودکانه و یهویی بدبخت کرد انقدری عصبانی شدم که دیگه حتی دوست نداشتم ادامه ی کتاب رو بخونم.ولی خب رت یجورایی مثل فرشته نجات اومد و اسکارلت رو نجات داد و چقدر این فرشته ی نجات خوب و باحالهه!! 
و اواخر کتاب هم که کامل درمورد جنگ بود و بدبختی هایی که تارا و خانواده اسکارلت کشیدن؛و دقیقا همینجا بود که شجاعت اسکارلت بیشتر از همیشه نشون داده شد.
در کل کتاب خوبی بود و به خاطر اینکه یکمی طولانی بود میخوام بعد از یه استراحت کوچولو برم سراغ جلد دوم.
پیشنهاد میشه اما فقط به کسایی که دنبال ژانر کلاسیک و سیاسی هستن و اونایی که مثل من عاشق کتابایی میشن که افسردگی رو با خودش به همراه داره😔😂
        

37